شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(کلمه میگون در شعر شعرا)

کلمه میگون در شعر شعرا

Top of Form

کلمات "میگون" که شعرا در شعرهایشان از آن نام برده اند، اختصاص به میگون ندارد، اگرچه برخی شعرای معاصر از این کلمه به معنای محل مورد نظر استفاده کردند. من در این مجموعه می خواستم بدانم که کلمه میگون در شعر شعرا چگونه جای گرفته و چگونه معنا شده است. (منبع: سایت گنجور )

Bottom of Form

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۹

… /  اندیشه بد دلش دور شد

بپرسید زو گفت شب چون بدی / که بیرون شدی دوش میگون بدی

از آن پس بفرمود تا شد دبیر / بیاورد قرطاس و مشک و عبیر

مران نامه را زود پاسخ …

حافظ » غزلیات » غزل شماره ی ۵۴

زگریه مَردُم چشمم نشسته در خون است / ببین که در طلبت حال مردمان چون است 

به یاد لعل تو و چشم مست میگونت / ز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است

ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو / اگر طلوع کند طالعم …

حافظ » غزلیات » غزل شماره ی ۵۷

…  سیه چرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی / او سلیمان زمان است که …

حافظ » غزلیات » غزل شماره ی ۴۵۹

…  را به بوی زلف / هر دم به قید سلسله در کار می‌کشی

هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانه خمار می‌کشی

گفتی سر تو بسته فتراک ما شود / سهل است اگر تو …

مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شماره ی ۱۳۷۸

… /  شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم 

از باغ و از عرجون او وز طره میگون او / اینک رسن بازی خوش همچون کدو آموختم 

از نقش‌های این جهان هم چشم بستم هم دهان / تا …

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین

…  چنگ

بناز نیم شب زلفت بگیرم / چو شمع صبحدم پیشت بمیرم

شبی کز لعل میگونت شوم مست / بخسبم تا قیامت بر یکی دست

من وزین پس زمین بوس وثاقت / ندارم بیش از این برگ …

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی

…  گلشن پیاله در دست / از غنچه نوبری برون جست

سرو سهیش کشیده‌تر شد / میگون رطبش رسیده‌تر شد

می‌رست به باغ دل فروزی / می‌کرد به غمزه خلق سوزی

از جادوئی که …

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۸۴

…  پادشاه منادی ز دست می مخورید / بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست

کنار سعدی از آن روز کز تو دور افتاد / از آب دیده تو گویی کنار جیحونست

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۵۱

…  چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران / دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

نصیحتگوی را از من …

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۲۶

…  در آبستی

شبان خوابم نمی‌گیرد نه روز آرام و آسایش / ز چشم مست میگونش که پنداری به خوابستی

گر آن شاهد که من دانم به هر کس روی بنماید / فقیر از رقص در …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۶۶

…  بیهشان روی تو را / عرق روی تو گلاب بس است

مجلس انس تشنگان تو را / لب میگون تو شراب بس است

رگ و پی در تنم در آن مجلس / همچو زیر و بم رباب بس است

گر نمکدان تو شکر …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۳۱

…  کمال از لعل میگون تو یافت / جان حیات از نطق موزون تو یافت

گر ز چشمت خسته‌ای آمد به تیر / زنده شد چون در …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۲۱

…  در زلف مشکبارش / صد دست باید آنجا تا در شمار گیرد

گر زاهدی ببیند میگونی لب او / تا روز رستخیزش زان می خمار گیرد

گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل / گلزار …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۳۲

…  شود / چو چشم نیم‌خمارش ز خواب برخیزد

به مجلسی که زند خنده لعل میگونش / خرد اگر بنشیند خراب برخیزد

اگر به خنده در آید لبش ز هر سویی / هزار نعره‌زن بی شراب …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۴۷

…  را جست تا اکنون جهد

کی بود آخر که بادی در رسد / در خم آن طره ی میگون جهد

بوی زلف او به جان ما رسد / دل ز دست صد بلا بیرون جهد

خون عشقش هر شبی زان …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۷۰

…  لاله غرقه ی خون بی رخش / داغ بر دل ز انتظاری مانده‌ام

دیده‌ام میگون لب آن سنگدل / سنگ بر دل در خماری مانده‌ام

چون دهان او نهان شد آشکار / در نهان و …

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۶۲۷

…  هر دم به صد افسونت جویم / نمیرم تا ابد گر درد خود را

مفرح از لب میگونت جویم / چو دریا گشت چشم من ز شوقت

چگونه لؤلؤ مکنونت جویم / شکر ریز فریدم می …

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده ی شماره ی ۱۶ - در مدح بهرامشاه

…  بوالعجبی زلفش کاشنید که سر بر زد / مهر از گلوی تنین ماه از دهن عقرب

میگون لب شیرینش بر ما ترشست آری / می سرکه بخواهد شد چندان نمک اندر لب

دیدی رسن مشکین بر …

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیده ی شماره ی ۷۸

…  بهار و نوبت صحرا شد / وین سال خورده گیتی برنا شد

آب چو نیل برکه‌ش میگون شد / صحرای سیمگونش خضرا شد

وان باد چون درفش دی و بهمن / خوش چون بخار عود مطرا …

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیده ی شماره ی ۲۷۰

…  که کافور و در و گوهر بارستی

دشت گلگون شد گوئی که پرندستی / آب میگون شد گوئی که عقارستی

گرنه می می‌خوردی نرگس‌تر از جوی / چشم او هرگز پر خواب و …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۵۹

…  تواند / زلف تو شیفته ی خویشتن است

کرده‌ام توبه ز می خوردن لیک / لب میگون تو توبه ‌شکن است

نظر خاص تو خاقانی راست / گرت نظاره هزار انجمن …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۷۱

…  دو میگون لب و پسته دهنت / به سه بوس خوش و فندق شکنت

به زره پوش قد تیر وشت / به کمان‌کش مژه ی تیغ …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۲۴

…  جانان دوای جان بخشد / درد از آن لب ستان که آن بخشد

عشق میگون لبش به می ماند / عقل بستاند ارچه جان بخشد

دیت آن را که سر برد به شکر / هم ز لعل شکرفشان …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۴۱

…  ترش باشی به تو شیرین روان خواهم فشاند

بس کن از سرکه فشاندن زان لب میگون که من / دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند

دوستان خواهند کز عشق تو دامن …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۵۹

…  کفر و دین را روز بازاری نماند

در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت / ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند

گر در این آتش که عشق اوست در درگاه …

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۱۲

…  به امید صبح ماندم / تا صبح بدین سبب کشیدم

دارم ز خمار چشم میگون / بی‌آنکه می طرب کشیدم

صبحا به گلاب ژاله بنشان / این درد سری که شب کشیدم

بر چرخ کمان …

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شماره ی ۶۸ - مطلع دوم

…  دیده‌اند

سرخ رویانی چو می بی می همه مست خراب / بر هم افتاده چو میگون لعل جانان دیده‌اند

پختگان چون بختیان افتان و خیزان مست شوق / نی نشانی از می و ساقی …

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شماره ی ۱۵۰ - در شکایت و عزلت

…  من ده که من خود / ز قوت اللسان برملا می‌گریزم

نه‌نه می‌نگیرم که میگون سرشکم / که خود زین می کم بها می‌گریزم

سگ ابلق روز و شب جان‌گزای است / ازین ابلق …

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شماره ی ۱۹۷ - مطلع دوم

…  گل‌برگ رعنا داشته

شمعی ولی هر شب مرا، از لرز زلفت تب مرا / عمری به میگون لب مرا سرمست و شیدا داشته

در حال خاقانی نگر، بیمار آن خندان شکر / ز آن چشم بیمار از …

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شماره ی ۲۰۴ - مطلع دوم در وداع کعبه

…  آمده

الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک / زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده

الوداع ای کعبه کاینک هفته‌ای در خدمتت / عیش خوابی بوده و تعبیرش …

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ی ۸۹

…  صید شده مرغ دلم در دامت / من عاشق آن دو لعل میگون فامت

ای ننگ شده نام رهی بر نامت / تا جان نبری کجا بود …

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ی ۳۳۶

…  کشتنیم چنان کش از بهر خدای

کز بنده شنوده باشی از روح افزای / زان میگون لب و زان مژه ی جان فرسای

مستم کن و آنگه رگ جانم …

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهی شماره ی ۳۲ - در مدح خاقان اعدل ابوالمظفر عمادالدین پیروز شاه

…  دیگر گشاد لشکر دیگر شکست

نسخه ی زلف تو برد آنکه بر اطراف صبح / طرهی میگون شب خم به خم اندر شکست

لعل تو در خنده شد رشته ی پروین گسست / جزع تو سرمست گشت ساغر …

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۷۱۳

…  ما را از لبت چشم دعا / بوده، لیکن جمله دشنام آمده

از تمنای لب میگون تو / اوحدی را سنگ بر جام …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۲۶

…  که بی آن حور مه پیکر / کسی کو آدمی باشد نخواهد باغ رضوانرا

ببوی لعل میگونش بظلماتی در افتادم / که گر میرم ز استسقا نجویم آب حیوانرا

چمن پیرا اگر چشمش …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۴۴

…  لب میگون تو هم شکر و هم شراب / وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب

خط و لب دلکشت طوطی و شکر …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۵۱

…  دیدنت ولیک / دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب

یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست / سرمست را شکیب کجا باشد از شراب

چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم / افکنده است …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۹۱

…  پای اوفتاد / چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است

هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می‌شود / خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است

بیوفائی چون جهان دل بر تو …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۲۷

…  لبت میگون و جانم می پرست / ما خراب افتاده و چشم تو مست

همچو نقشت خامه ی نقاش صنع / صورتی صورت …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۳۶

…  من هرگز نمی‌گیرد کنار / گر چه هر ساعت میانش در کناری دیگرست

تا لب میگون او در داد جان را جام می / چشم مست نیم‌ خوابش را خماری دیگرست

عاشقانرا با طریق زهد و …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۸۳

…  تا من بر کنارم / کنارم روز و شب دریا کناریست

مرو ساقی که بی آن لعل میگون / قدح نوشیدنم امشب خماریست

کسی کز خاک کوی دوست ببرید / برو زو در گذر کو …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۹۶

…  ما با او نظر داریم و بس / هیچ ناظر را نمی‌بینم که او منظور نیست

چشم میگونش نگر سرمست و خواجو در خمار / شوخ چشم آن مست کورا رحم بر مخمور …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۳۲۷

…  دمم سیم مذاب از دیده بر زر می‌چکد

بسکه می‌ریزد ز چشمم اشک میگون شمع‌ وار / ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می‌چکد

عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۳۴۴

…  گهر پوش آبدار رساند

دعا و خدمت میخوارگان بوقت صبوحی / بدان دو نرگس میگون پرخمار رساند

ز راه لطف بجز باد نو بهار که باشد / که حال بلبل بیدل به نوبهار رساند

اگر …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۳۸۴

…  جلوه کنند / کیست کورا هوس عیش و تماشا نکند

دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو / زانکه مخمور بترک می حمرا …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۳۹۹

…  کف و آغاز انتقام کنند

اگر نماند به میخانه باده ی صافی / بگوی کز لب میگون دوست وام کنند

برآید از دل تنگم نوای نغمه ی زیر / چو بلبلان سحر خوان هوای بام …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۴۲۷

…  بود بر چشمم شب تاری / تو گوئی شمع رخسارش چراغ آسمانی بود

ز آه و اشک میگونم شبی تا روز در مجلس / سماع ارغنونی و شراب ارغوانی بود

چو خضرم هر زمان می‌شد حیات …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۵۵۳

…  نام خریداری یوسف نبریم / که عزیزان جهانند خریدارانش

تا شد از نرگس میگون تو خواجو سرمست / خوابگه نیست برون از در …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۵۶۱

…  لب لعل تو لبالب همه نوش / چشم مخمور تو خونریز ولیکن خونخوار

لعل میگون تو در پاش ولیکن در پوش / ز ابروی شوخ تو پیوسته همین دارم چشم

که دل ریش مرا یک سر مو …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۳۵

…  تو مپندار که هشیار توان شد / زین صفت مست می عشق تو کز جام الستم

چشم میگون ترا دیدم و سرمست فتادم / گره زلف تو بگشادم و زنار ببستم

تو اگر مهرگسستی و شکستی دل …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۴۰

…  بخونابه فرو می‌شستم / دهن چشمه پر از للی تر می‌کردم

چون بیاد لب میگون تو می‌خورد شراب / جام خواجو همه پرخون جگر …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۶۶

…  صبا ای برادران عزیز / که آرد از طرف مصر بوی پیرهنم

چو زان دو نرگس میگون بیان کنم رمزی / کسی که گوش کند مست گردد از سخنم

اگر نصیب نبخشی ز لاله و سمنم / ز دور …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۶۷

…  شکر خندهی شور انگیزت / از حلاوت برود آب نبات از سخنم

چون حدیث از لب میگون تو گوید خواجو / همچو ساغر شود از باده لبالب …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۷۵

…  خط تو می‌کند تحریر / ز خامه‌اش نفس مشک ناب می‌شنوم

شبی که نرگس میگون بخواب می‌بینم / ز چشم مست تو تعبیر خواب می‌شنوم

ز حسرت گل رویت چو اشک می‌ریزم / ز آب …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۷۴۱

…  گفتن

اگر فراش دیری فرض عینست / بمژگانت در میخانه رفتن

بگو با نرگس میگون که پیوست / نشاید مست در محراب خفتن

بود کارم بیاد درج لعلت / بالماس زبان دردانه …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۷۴۳

…  چون از لعل میگون تو می‌گفتم سخن / همچو جام از باده لعلم لبالب شد دهن

مرده در خاک لحد دیگر ز سر گیرد …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۷۵۲

…  خورشید مه نقاب مکن

آبروی قدح بباد مده / پشت بر آتش مذاب مکن

لعل میگون آبدار بنوش / جام می را ز خجلت آب مکن

چون مرا از شراب نیست گزیر / منعم از ساغر شراب …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۸۲۸

…  که از روی ترحم / بر رخ زندم دمبدم از دیده گلابی

در نرگس عاشق کش میگون نظری کن / تا بنگری از هر طرفی مست و خرابی

فریاد که آن ماه مغنی دل خواجو / از چنگ برون …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۸۳۱

…  اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی / مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دریابی

تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۸۸۶

…  به عنایتم نظر کن / که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی

به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم / به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی

دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن / نه …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۹۰۸

…  ز چشم دلکش میگون یار جوی / وز جام باده کام دل بیقرار جوی

اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست / با …

خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۹۲۹

…  آورده‌ئی

عقل را از بوی می مست و خراب افکنده‌ئی / چون حدیثی از لب میگون یار آورده‌ئی

یک نفس تار سر زلفش ز هم بگشوده‌ئی / وز معانی این همه مشک تتار …

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۴

…  افتاد

دل و دین و خرد زدست بداد / هر که را جرعه‌ای به دست افتاد

چشم میگون یار هر که بدید / ناچشیده شراب، مست افتاد

وانکه دل بست در سر زلفش / ماهی‌آسا، میان …

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۹۸

…  کردند

چو با خود یافتند اهل طرب را / شراب بیخودی در جام کردند

لب میگون جانان جام در داد / شراب عاشقانش نام کردند

ز بهر صید دل‌های جهانی / کمند زلف خوبان …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۲۰

…  از فتادگی / سهل است اگر به خاک دو روزی فتاده‌ایم

صائب بود ازان لب میگون خمار ما / بیدرد را خیال که مخمور …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۴۶

…  است / گل صبح بر قلب گردون زنیم

نیفتیم چون سایه دنبال خضر / به لبهای میگون شبیخون زنیم

دل ما شود صائب آن روز باز / که چون سیل، گلگشت هامون …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » تکبیتهای برگزیده » تک‌بیت شماره ی ۲۲

…  چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! / که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » تک بیتهای برگزیده » تک‌بیت شماره ی ۵۰۷

…  می، خمار آن لب میگون ز دل نرفت / داغ شراب را نتواند شراب …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » تک بیتهای برگزیده » تک‌بیت شماره ی ۷۱۸

…  به چند از لب میگون تو ای بی انصاف / روزی ما لب خمیازه مکیدن …

صائب تبریزی » گزیده اشعار » تک بیتهای برگزیده » تک‌بیت شماره ی ۱۲۸۳

…  را گزیده است ز بس تلخی خمار / از ترس، بوسه بر لب میگون …

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رساله ی جلالیه » شماره ی ۳

…  که از یک حرف مستم کرد اگر گوید دو حرف / می‌تواند کرد مدهوش از لب میگون مرا

آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است / کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون …

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۱۳

…  طاقی که زیر طاق گردون بسته‌اند / بر فراز منظر آن چشم میگون بسته‌اند

حیرتی دارم که بنایان شیرین کار صنع / بیستون طاق دو ابروی تو را چون …

سیف فرغانی » گزیده اشعار » غزلها » غزل شماره ی ۲۵

…  با لعل میگونت شکر هیچ / خهی با روی پر نورت قمر هیچ 

عزیزش کن به دندان گر بیفتد / ملاقاتی لبت را با …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۴

…  داد خویش / گر دانه‌های خاک تو گردد سپند ما

بگشا به خنده غنچه میگون خویش را / تا مدعی خموش نشیند ز پندما

ما را پسند کرده فروغی ز بهر جود / تا شد پسند خاطر …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۸۶

…  و اشکی که در مکنون است

من و خون دلی که مقسوم است / تو و لعل لبی که میگون است

من ندانم غم فروغی چیست / تو نپرسی که خسته‌ام چون …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۸۷

…  که از حد افزون است

می حرام است خاصه در رمضان / جز بر آن لعل لب که میگون است

گر ز دست تو گریه سر نکنم / چه کنم با دلی که پر خون است

تا فروغی غزل‌سرای تو …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۵۰

…  شیرین تو خون شد / جان در طمع لعل شکرخای تو افتاد

کوثر به خیال لب میگون تو دم زد / طوبی به هوای قد رعنای تو افتاد

یک طایفه هر صبح به امید تو برخاست / یک سلسله …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۵۳

…  نتوان گفت / ماییم و پیامی که به محرم نتوان داد

سری که میان من و میگون لب ساقی است / کیفیت آن را به دو عالم نتوان داد

جانان مرا بار خدا داده ز رحمت / جسمی که …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۶۵

…  بند سواری شدم ز بخت بلند / که در کمند اسیران معتبر دارد

فتاده بر لب میگون شاهدی نظرم / که خون ناحق عشاق در نظر دارد

چسان هوای تو از سر بدر توانم کرد / که با تو …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۱۸۵

…  آن‌قدر تطاول با آشنا توان کرد

مخمور و تشنگانیم زان چشم و لعل میگون / جانی به ما توان داد، کامی روا توان کرد

وقتی به یک اشارت جانی توان خریدن / گاهی به یک …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۱۴

…  فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند / شاهدان شهر ما از لعل میگون کرده‌اند

می ‌پرستان ماجرا از حسن ساقی کرده‌اند / تنگ دستان داستان از گنج قارون …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۴۹

…  آفتابش می‌دهند

هیچ هشیاری نمی‌خواهد خمار آلوده‌ای / کز لب میگون او صهبای نابش می‌دهند

گرد بیداری نمی‌گردد کسی در روزگار / کز خمارین چشم او داروی …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۶۶

…  ندیدم / که ز آیینه ی دل گرد کدورت بزداید

ترسم این باده که دور از لب میگون تو خوردم / مستیم هیچ نبخشاید و شادی نفزاید

پیشه ی من شده در میکده‌ها شیشه کشیدن / تا …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۲۸۲

…  عهد بر بستم که جان می‌ریزد از تارش / چه مستیها که کردم از شراب لعل میگونش

چه افسونها که دیدم از نگاه چشم سحارش / چه شادیها که دارم در سر سودای اندوهش

چه منت …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۰۵

…  را به هجرانش / یکی نهاده سر بخت را بر ایوانش

یکی به غایت حسرت ز لعل میگونش / یکی به عالم حیرت ز روی نیکویش

یکی به حال پریشان ز موی پیچانش / یکی بر آتش سوزان ز …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۰۶

…  یافتن / تا نگردد تارکت گوی خم چوگان عشق

یا لبم را می‌رسانم بر لب میگون دوست / یا سرم را می‌گذارم بر سر پیمان عشق

چون تو خورشیدی نتابیده‌ست در ایوان …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۱۷

…  مرا / خانه ی شهری بسوخت جلوه ی جانانه‌ام

مستی من تازه نیست از لب میگون او / شحنه مکرر شنید نعره ی مستانه‌ام

تا نشود آن هما سایه‌فکن بر سرم / پا نگذارد ز ننگ …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۷۶

…  هوای مهر تو دارد / نمی‌برم ز تو گر سر بری به خنجر کینم

ز حسرت لب میگون و جعد غالیه سایت / رفیق لعل بدخشان، شریک نافه ی چینم

معاشران همه مشغول عیش و عشرت و …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۲۰

…  خون ریز در ریزش خون

بی باده دیدی چشمان سرمست / بی می شنیدی لبهای میگون

در عهد زلفش یک جمع شیدا / در دور چشمش یک شهر مفتون

چشم و لب او هر سو گرفته‌ست / شهری …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۷۱

…  دارد از حسن تو آشوبی / بر چهره نقابی کش، کآشوب جهان داری

زان رو لب میگون را آلوده به می کردی / تا خون فروغی را از دیده روان …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۸۷

…  بر دست ار به فردای حسابت دیدمی

من که مستم دایم از یاد لب میگون تو / تا چه مستی کردمی گر در شرابت دیدمی

چون پری بگرفته گو بر تن بدرد پیرهن / جامه را …

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شماره ی ۱۳

…  روز ببینند دو خورشید عیان»

رخ رخشان بنما، دیدهی جان را بفروز / لب میگون بگشا آتش دل را بنشان

مهر خورشید رخت هیچ نگنجد به ضمیر / وصف یاقوت لبت هیچ نیاید به …

امیرخسرو دهلوی » گزیده اشعار » غزلیات » گزیده ی غزل ۲۵

…  نقش / گر ببیزند خاک مجنون را

گریه کردم بخنده بگشا دی / لب شکر فشان میگون را

بیش شد از لب تو گریه ی من / شهد هر چند کم کند خون را

هر دم الحمد میزنم به …

امیرخسرو دهلوی » گزیده اشعار » غزلیات » گزیده ی غزل ۲۶

…  بگشای لعل میگون را / مست کن عاشقان محزون را

رخ نمودی و جان من بر دی / اثر این بود فال میمون را

دل من …

امیرخسرو دهلوی » گزیده اشعار » غزلیات » گزیده ی غزل ۶۴

…  خیال زلف و رویت چشم من / نیمه‌ای ابر است و نیمی آفتاب

زان لب میگون که هوش ازمن ببرد / خون همی گریم چو برآتش …

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ی ۶۹ - در مرثیه

…  دیده نخست

وگرچه هیچ شبی نیست تا ز دست دماغ / هزار دیده نگردد ز اشک میگون مست

زبان حال همی گوید اینت مقبل مرد / که از چه عید و عروسی کرانه کرد و برست

تو …

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

…  مست مست بى حد خورده باده

رخ گلگونش گشته ز عفران گون / لب میگونش گشته آسمان گون

ز رویش رفته رنگ زندگانى / برو پیدا نشان مهربانى

دلیران هم سوار و …

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

…  بر جهانى / به روى از کاخ باغى بشکفاکى

ز گلگون رخ گل خوبى بیارى / به میگون لب مى نوشى گسارى

به غمزه جان ستانى دل ربایى / به بوسه جان فزایى دل گشایى

به شاب …

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

…  بر بهانه / گهى دیدى زمین گه آسمانه

رخش از شرم دو گونه برشتى / گهى میگون و گاهى زرد گشتى

تنش از شرم همچون چشمه ی آب / چکان زو خوى چو مروارید خوشاب

چنین …

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

…  مشکین زلف جانان لب ستردن

چو مى خوردى لبش زى خود کشیدى / پس مى شکر میگون چشیدى

گهى مستان غنودى در بر یار / میان مشک و سیم و نارو گلنار

بدین سان بود نه مه …

 فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » رفتن موبد به شکار

…  رخ را ، هامواره / فلک بارید بر تاجش ستاره

ز باران آب گیتى گشت میگون / به عنبر خاک هامون گشت معجون

ز خوشى باغ همچون دلبران شد / ز خوبى شاخ همچون اختران …

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۵۸

…  تو راحت دل غمگین / عشقت آرام سینه ای کباب

بی خودم کن از آن لب میگون / تشنه ای را به جرعه ای دریاب

شب نشستم بیاد ابرویت / پشت بر خواب و روی در محراب …

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۳۷۷

…  بلی گفتیم در روز نخست / بر سر ما این بلاها میرود

یک نظر آن لعل میگون دیده‌ام / خون هنوز از دیده ما میرود

یار آمد گفتگو را بس کنیم / صحبتش از کیسه ما …

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۴۲۱

…  شاد خواهم زیست / غیر را غصه ناک خواهم دید

بر لبم چون نهی لب میگون / سرّ روحی فداک خواهم دید

عاقبت جان بوصل خواهم داد / رمز هذا بذاک خواهم …

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۶۲۵

…  من هم بقانون میکشم

چون تبسم میکنی خون میخورم / حسرتی زان لعل میگون میکشم

گر کند رطل گران دریا دلی / من ز خون دیده جیحون میکشم

بر سر راهت فتاده …

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ی ۷۵۳

…  باشد دردم افزون کن

تا کنی صیدم غمزه را سرده / تا روم از خود چهره میگون کن

سینه‌ام بریان دیده‌ام گریان / هوش را حیران عقل مفتون کن

ای فدایت من خیز …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۰۱

…  گرصد بار گوید شیشه‌ قلقل ‌را

تمنا حسرت الفت خمارچشم میگونت / سراغ‌کوچه ی ناسور داند شیشه ی مل را

علاج زخم‌دل ازگریه‌کی ممکن‌بود بیدل

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۴۰

زدن سامان صد میخانه مستی‌کن / که‌ خط جوشید و در ساغرگرفت‌ آن ‌حسن میگون‌ را

به امید چکیدن دست و پایی می‌زند اشکم / تنزل در نظر معراج باشد همت دون …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۳۶۹

…  آن نرگس میگون مقابل با شراب / می‌شود چون آب‌گوهر خشک ‌در مینا شراب

جام ‌را همچشمی آن نرگس …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۶۱۹

…  بیداری است

بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال / گردش آن چشم میگون آفت هشیاری …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۰۳۰

…  دارد

ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه می‌بینم / ز حرف لعل میگون ‌که مینا گفتگو دارد

لب شوخی که جوش خضر دارد خط مشکینش / چو آید در تبسم با مسیحا …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۲۴۶

…  هم در پای من افتاد و عذر لنگ شد

جوهر خط آخر از آیینه‌ات میگون دمید / دود هم از شعله ی حسن تو آتش‌ رنگ شد

کسب آگاهی کدورت‌خانه تعمیر است و …

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شماره ی ۱۵۳۱

…  سرم‌ گر خاک هم دستی‌ کشد افسر شود

حسرت مخموری آن چشم میگون برده‌ام / سرنوشت خاک من یارب خط ساغرشود

ای جنون تعمیر از تشویش آسودن برآ / جان …

قاآنی » قصاید » قصیده ی شماره ی ۸۷ - د‌ر جشن میلاد حضرت ظل‌ اللهی ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه ‌گوید

…  همچون‌ یکی سمین‌ طناب آمد پدید

من نشسته با نگاری کز لب میگون او / در دو چشم من همی رشک شراب آمد پدید

خانه ‌گلشن شد چو مهرش از نقاب آمد …

قاآنی » قصاید » قصیده ی شماره ی ۱۷۵ - در مدح آقا محمد حسن پیشخدمت خاصه ی خاقان خلد آشیان

…  قد و لاله لب و نسرین بر / دلکش و مهو‌ش مشکین خط و سیمین رخسار

لب میگونش چو بر مه نقطی از شنگرف / گرد آن نقطه خطش دایره‌یی از زنگار

همه اسباب طرب‌ گرد …

قاآنی » قصاید » قصیده ی شماره ی ۱۹۷ - د‌ر ستایش مرحوم مبرور میرزا ابوالقاسم همدانی ‌ذوالریاستین فرماید

…  که بر طوبی بود یک راغ نسرینش

هوای باده‌ گر داری ببوس آن لعل میگونش / شمیم ‌نافه‌ گر خواهی ‌ببوی آن جعد مشکینش

بهشتی‌ هست‌ بس‌خرم‌ که ‌یک‌ …

قاآنی » قصاید » قصیده ی شماره ی ۲۰۹ - در ستایش پادشاه اسلام‌ پناه ناصرالدین شاه غازی

…  بر چهره ی خورشید کشد تیغ / گیسوی تو بر گردن ناهید نهد غل

گرد لب میگون خط خضرای تو گویی / از غالیه بر آب بقا خضرکشد پل

جز زلف تو بر رخ نشنیدیم‌ که …

قاآنی » قصاید » قصیده ی شماره ی ۲۸۹ - در ستایش پادشاه خلد آشیان محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه فرماید

…  بوسه بود توشه ی جان خاصه به نوروز / ای ترک بیا تات ببوسم لب میگون

هی بویمت آن‌ لب‌ که به‌ طعمست طبرزد / هی بوسمت آن رخ‌ که به‌ رنگست …

عرفی شیرازی » غزلها » غزل شماره ی ۱۵۳

…  زن در دل خیال آن لب میگون گذشت / آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت

تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم / از …

عرفی شیرازی » غزلها » غزل شماره ی ۲۵۹

…  نمی آید

به داغ دل کند دست ملامت آن نمکسایی / که هنگام تبسم زان لب میگون نمی آید

ز نام ناقه گاهی دوست را از نار می گیرد / که دیگر جست و جوی لیلی از مجنون نمی …

عرفی شیرازی » غزلها » غزل شماره ی ۲۷۱

…  باز شد، اما به زبانم / این گنج روان، جای به ویرانه نگیرد

بگشا لب میگون، که لب شهد فروشم / آفاق به شیرینی افسانه نگیرد

کم نیست که از توبه پشیمان شده …

عرفی شیرازی » غزلها » غزل شماره ی ۴۱۰

…  چه امیدم به آن لب هاست، می دانم / که دارد خنده بر امید من، لب های میگونش

به تیر غمزه اش نازم که صد جا بشکند در دل / به دست معجز عیسی اگر آرند بیرونش

چنان …

عرفی شیرازی » غزلها » غزل شماره ی ۴۳۰

…  گلگون گذاشتیم

رفتیم و توبه کرده ز میخانهی مراد / میل قدح به آن لب میگون گذاشتیم

رفتیم و در زمانه ز غمنامه های تو / نشنودهی غم تو به مجنون گذاشتیم

رفتیم و …

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شماره ی ۷۵

…  خوش توان کرد دندان به دارو

بی می خرابم بی‌ جرعه مدهوش / زان لعل میگون زان چشم جادو

گفتم رضی را سر نه بدین در / کارش همین است در آن سر …

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » قصیده

…  نام لب تو بر زبان رانم / از دست مگس گریخت، نتوانم

شوریده ی آن لبان میگونم / آشفته طـــــــرهی پریشانم

دیوانه ی حرفهای موزونم / درمانده ی خنده‌های، …

رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۹

…  میگون و چشم فتان داری / کاکل آشفته، مو پریشان داری

از بسکه بحسن ناز و طوفان داری / هر سو هر …

فریدون مشیری(میگون، بازتاب نفس صبحدمان ج 1)

از صدای پر مرغان سحر  / لاله از خواب گران دیده گشود

اولین پرتو سیمایی صبح   / بوسه بر گنبد مینا زده بود

دید: در مزرعه گنجشکی چند  / می فرستند به خورشید درود

موج می زد همه جا بوی بهار  / آن طرف سنبل خواب آلوده

شانه بر زلف پریشان می زد  / نسترن خفته و دزدانه نسیم

بوسه بر پیکر جانان می زد / لاله گون چهره آن خفته به ناز

آتشی بود که دامان می زد / نرگس از دور تماشا می کرد

دختر صبح به دامان افق / زلف بر چهره فرو ریخته بود

جلوه خاطره انگیز سحر  / سایه روشن به هم آمیخته بود

بوی جان پرور افسونگر یاس / موجی از شوق بر انگیخته بود

تاب می برد و توان می بخشید! / بر لب رود پر از جوش و خروش

پونه ها دست در آغوش نسیم / پرتو صبح در آیینه آب

روی هم ریخته موج زر و سیم / جلوه ای نو در آیات خدا

هر طرف نقش بدیعی ترسیم / ابدیت همه جا جلوه گر است

ژاله برده سبق از الماس / لاله ها برده گرو از یاقوت

دو کبوتر به سپیدی چون عاج / رفته تا عرش به سیر ملکوت

جز همان زمزمه مبهم رود / همه جا غرق در امواج سکوت

صبح میگون و تماشای بهشت / من بر این صبح روان بخش بهار

نظر افکنده ام از سینه کوه / خاطرات خوش ایام شباب

خفته در زیر غبار اندوه / دل درمانده ز حسرت به فغان

جان آزرده به محنت به ستوه / اشک از دیده فرو می ریزیم

گریه عاشق معشوقه پرست  / همره ناله مرغ چمن است

درو دیوار به من می نگرند  / باد را زمزمه با یاسمن است

رود می گرید و گل می خندد  / هر کناری سخن از عشق من است

همه گویند که معشوق تو کو؟ / اشک نی ریزیم و از درد فراغ

در دلم آتش حسرت تیز است  / بی تو میگون چه صفایی دارد

به خدا سخت ملال انگیز است! / با همه تازگی و لطف بهار

ماتم انگیز تر از پاییز است / تو بهار من و میگون منی

                 

                                                    میگون

چند در شهر  فشارد  فلک  دون  ما  را         خوشم از بخت که زد  خیمه بهامون ما را

لب میگون بتان هیچ نبود  ای  لب  جو           خط سر سبز  تو  آورد  به   میگون  ما را

بر لب  جوی  پیاله  پر  می  کن  ساقی         تا   تمسخر    نکند    لاله   گلگون  ما را

بید،  آشفته  تر  از  طره  لیلاست  زباد          نه عجب گر کند این  منظره مجنون ما را

نرود  خاطره ی  این سفر  از خاطر  ما        گر چه خاطر شود از یاد خوشی خون ما را

رخ به  مهتاب  بشوئیم  که  می خواباند        نغمه    آب    به   لالائی   محزون   ما را

تاج بخش را بستاند به سه تار از دل ما        باز  جان  بخشد  از  آهنگ  و یا لون ما را

ماه "برزین" فلک ساخته آذر "بهرام"                 همچو "افشار" که افروخته کانون ما را

شهریارا بکش امشب غم دل در میگون         ورنه در شهر کشد غم به شبیخون ما را

                                               استاد شهریار  

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(فرهنگی-آداب و رسوم-غذاها)

 فرهنگی

مدارس

نمی دانم اولین مدرسه رودبارقصران، در کجا و در چه سالی ساخته شد. اما از بزرگان محل در میگون شنیدم که اولین مکتب خانه های میگون در منازل مرحوم شیخ احمد سالارکیا و شیخ علی حیدری و مرحوم آقابزرگ رضایی بود. بعد ها مدرسه ای به سبک جدید و به صورت مختلط در بالامحل منزل حاجی آقاجان سالارکیا کار آموزشی خود را شروع کرد. بعضی از اولیا به خاطر همین اختلاط از تدریس فرزند دخترشان جلوگیری می کردند. مدرسه تا ششم نظام قدیم (سیکل) بود. هرکسی مدرک سیکل خود را می گرفت، آمادگی لازم برای استخدام کار دولتی داشت. بعضی از جوانان آن زمان با گرفتن همان مدرک به استخدام ارتش در آمدند.

پس از آن منزل حاج زین العابدین سالارکیا در بازارچه قدیم میگون برای آموزش پسرانه در نظر گرفته شد. از آن تاریخ به بعد مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا شد. در دوره بعدی مدرسه پسرانه به سادات محل منزل حاج صادق الهوردی انتقال داده شد. دوره (متوسطه) هفتم تا دوازدهم هم در میگون راه اندازی شد. در اواخر سال 40 بود که دبیرستان خواجه نصیر طوسی در ایستگاه میگون ساخته شد. ما جزء اولین نفراتی بودیم که به عنوان دانش آموز وارد این مدرسه شده و همچنین جزء آخرین نفرات دوره نظام قدیم بودیم. بعد از ما نظام قدیم برچیده و کلاش ششم ابتدایی هم حذف و دوره راهنمایی جای آن را گرفته بود. مدرسه دخترانه ای هم در بالامحل میگون احداث و دانش آموزان دختر هم به مکان جدید منتقل و منزل اجاره ای جناب سالارکیا تحویل داده شد. پس از آن مدرسه پسرانه دیگری در ایستگاه میگون بعد از جاده شمشک در ابتدای سربالایی جاده قبرستان بنا گردید که دبیرستان را به آنجا منتقل و فضای دبیرستان را به مدرسه ابتدایی پسرانه اختصاص دادند. در دبیرستان میگون تنها یک رشته ادبی تدریس می شد. اگر دانش آموزی می خواست در رشته های دیگری به تدریس ادامه بدهد، باید برای ادامه تحصیل به تهران می رفت. چون رفتن به تهران برای همه میسر نبود، بالاجبار اکثریت قریب به اتفاق در همان رشته ادبی نظام قدیم ادامه تحصیل می دادند. بعضی ها هم تا ششم ابتدایی بیشتر ادامه نمی دادند. چون می توانستند با همین مدرک در بعضی از ادارات و مخصوصاً در ارتش استخدام شوند. با توجه به اینکه در دوره دبیرستان دانش آموزان روستاهای رودبارقصران هم به مدرسه میگون می آمدند، احتمالاً در رودبارقصران همین یک دبیرستان بیشتر نبود. امتحانات به صورت سه نوبتی برگزار می شد. امتحان نوبت سوم کلاس ششم دبیرستان به صورت نهایی و آن هم در یکی از مدارس تجریش تهران برگزار می شد. بعد از انقلاب برای دانش آموزان دختر هم مدرسه ای جنب همان مدرسه بنا شد و پس از آن بود که مدرسه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان از هم جدا شدند. دبیرستان خواجه نصیر طوسی قدیم که مدتی مدرسه ابتدایی نظامی گنجوی به آنجا منتقل شد؛ بعد از انقلاب توسعه یافت. سالنی ساخته شد که از آن برای نمازخانه و سالن جلسات استفاده می کردند. در ابتدای سربالایی نرم خاکک (محل قبرستان قدیم) در بالامحل میگون مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان بنا شد. این مدرسه از سرویس بهداشتی مناسبی برخوردار نبود. همچنین حیاط مدرسه کوچک بود. در سال 80 زمین وقفی و منبع آب قدیمی میگون که در جنب مدرسه قرار داشت، به فضای مدرسه اضافه و همچنین سرویسهای بهداشتی هم در این بنا احداث شد. در اوایل سال 80 مدرسه ای در بالامحل جنب مخابرات ساخته شد که امروزه از این فضا برای دبیرستان دخترانه آزاده استفاده می شود. مکان قبلی مدرسه دخترانه آزاده به مدرسه ابتدایی پسرانه تبدیل شد. منزل حاج زین العابدین سالارکیا هم از طرف مالک وقف ساخت مدرسه گردید. در این محل هم مدرسه ای بنا گردید و هم اکنون دبیرستان پسرانه میگون در این محل مستقر است.

معلمان

از اولین معلمانی که به صورت کلاسیک در میگون و همچنین رودبارقصران شروع به فعالیت کردند، اطلاع و آگاهی ندارم, اما می دانم که یکی از همین معلمان در میگون دار فانی را وداع نموده و در قبرستان قدیمی بالامحل میگون در همین مکانی که امروزه مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان در آنجا بنا گردید، مدفون است. در اواسط سال 70 تصمیم داشتیم با هماهنگی آموزش و پرورش و شورای اسلامی و بسیج، مکان مورد نظر که در ابتدای در ورود جنوبی مدرسه قرار دارد، برای یادبود به نام همان معلم مقبره کوچکی بنا نموده و به عنوان یکی از اولین معلمین منطقه در روز معلم همان سال برنامه ویژه ای داشته باشیم. متاسفانه این کار هم مثل خیلی از کارهای دیگر انجام نشد، ولی آنچه مسلم و قابل دسترس است، می توان از مرحوم حاج محمد علی گشتاسب میگونی، حاج حسن کیارستمی، حاج نجف الهوردی و حاج خسرو الهوردی، مرحوم صالحیان، آقای دشتی و... به عنوان اولین معلمان بومی میگون نام برد. یکی دیگر از کارهایی که قرار بود در میگون انجام شود، تجلیل و قدردانی از پیشکسوتان عرصه فرهنگی و تعلیم و تربیت بود که این امر هم تا آن زمان انجام نشد. امروزه نه تنها از میگون بلکه در تمام روستاهای بخش رودبار قصران دانشمندانی کوچک و بزرگ وجود دارند که الفبای خواندن را از این پیشکسوتان آموخته اند. آنها مایه مباهات و افتخار هستند. کاش در طول سال یک روزی را برای همایش در نظر می گرفتند و از افرادی که از نظر علمی به مقامهای بالا می رسیدند، به جامعه رودبار معرفی می کردند. یک زمان افتخار ما میگونی ها در این بود که بیشترین معلمین بخش رودبارقصران از میگون است. من تا آخر عمر مدیون معلمین خودم هستم. امیدوارم همواره مورد لطف و عنایت حق تعالی قرار داشته باشند. از راه دور دست یکان یکان آنها را بوسیده و امید آن دارم پیشانی شان بلند، روزگارشان سبز و آینده آنها رو به تعالی باشد.

تحصیلات و آموزشگاهها

معلومات قدیمه :                     50  نفر

در سطح دبستان:         900 نفر

در سطح راهنمایی:        1000 نفر

در سطح دیپلم و فوق دیپلم:   900نفر

در سطح لیسانس و بالاتر:    40 نفر

تعداد بیسواد:          120 نفر

تاسیسات آموزشی

            دخترانه /  تاریخ تاسیس 1325  تعداد کلاس 5  تعداد معلم 5

دبستان    

             پسرانه/ تاریخ تاسیس 1325  تعداد کلاس 5  تعداد معلم 5

----------------------------------------------------------

              دخترانه / تاریخ تاسیس 1351 تعداد کلاس 3   تعداد معلم 10

راهنمایی  

            پسرانه /  تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 3   تعداد معلم 10

----------------------------------------------------------

            دخترانه / تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 4  تعداد معلم 10

دبیرستان   

            پسرانه /  تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 4   تعداد معلم 10

---------------------------------------------------------

           زنان / تاریخ تاسیس 70 1360    تعداد کلاس 1 تعداد مربی 1

نهضت سواد آموزی

            مردان / تاریخ تاسیس 70 1360   تعداد کلاس 1 تعداد مربی 1

--------------------------------------------------------

آموزش قرآن و کلاسهای هنری خط و نقاشی و قالیبافی و خیاطی از طرف سازمان بهزیستی و کلاسهای مربوط به پایگاه تابستانی برای اوقات فراغت دانش آموزان از طرف بسیج پایگاه تابستانی و سازمان تبلیغات اسلامی هر ساله در فصل تابستان با تعداد 6 کلاس و 10 مربی از تاریخ 1372 در میگون برگزار می شد.

مراسم نوروز

شعر حضرت امام خمینی(ره) درباره آئین باستانی عید نوروز
باد نوروز وزیدست به کوه و صحرا / جامه عید بپوشید چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست / نازم آن مطربِ مجلس که بُوَد قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند / جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند / منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنی و درویش / یارِدلدار ز بتخانه دری را بگشا
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی / به سر و جان به سویش راه نوردم، نه به پا
سالها در صف ارباب عمائیم بودم / تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا

مراسم تحویل سال نو قدم زدن

قبل از تحویل سال نو یکی از افراد خانه که به خوش قدمی معروف است انتخاب می شود. در غیر اینصورت، بزرگ خانه اسامی تمامی افراد را در کاغذ کوچکی نوشته و لای برگهای قرآن قرار می دهد. بعد از خواندن مقداری از آیات قرآن و دعا، توسط یکی از افراد با وضو و پاک (بیشتر از بچه ها استفاده می شود)، یکی از اسامی را از لای برگهای قرآن بیرون می کشد. هر کسی که انتخاب شد، باید چند دقیقه قبل از تحویل سال با یک دست قرآن و با دست دیگرش گلاب از خانه خارج شده و بلافاصله بعد از تحویل سال نو به منزل وارد و با دیگران روبوسی کند. اعتقاد دارند که این مراسم موجب برکت سال آینده برای اهل آن خانه می شود.

تبریک گفتن روبوسی کردن -عیدی دادن دعاکردن 

بعد از تحویل سال نو اعضای خانواده به یکدیگر تبریک گفته و روبوسی می کنند. عیدی دادن از رسمهایی است که بچه ها از این یک مورد به شدت استقبال می کنند. قلک کودکان و نوجوانان و جوانان و مخصوصاً تازه عروس و دامادها سنگین تر از بقیه افراد می شود. بعضی از پدر ها به علت نداری با بچه های خود معامله می کنند که در بیشتر معاملات، پدر زیر قول خودش می زند. پدران در طول ایام عید، عیدی بچه ها را از آنها می گرفتند تا پس از عید به آنها تحویل بدهند، اما بعد از سیزده انگاری پدر به کلی فراموش می کرد که باید پولها را برگرداند. دعا کردن و دو رکعت نماز خواندن از جمله برنامه های هنگان تحویل سال نو است.

سبزی پلوی ناهار

در بیشتر خانه های ایرانی ظهر روز عید، سبزی پلو با ماهی نوش جان می کنند. اگر چه امروزه در طول سال دارا و ندار چندین بار از انواع ماهی استفاده می کنند. غیر از ماهی خامی که از بازار ماهی فروشها خریداری می گردد، از انواع تن ماهی هم در انواع غذاها مورد بهره برداری قرار می گیرد، اما در گذشته های نه چندان دور به علت اینکه در طول سال ماهی کمتری مصرف می شد، مزه سبزی پلو با ماهی شب یا روز عید تا سال بعدی در دهان می ماند.

دید و بازدید

 بعد از فراغ بال از خرید، چهارشنبه سوری، خانه تکانی، جورکردن هفت سین و تحویل سال نو، باید خود را مهیا تا به دیدار اقوام و آشنایان رفته و یا منتظر ورود اقوام می شوند. یکی از بهترین و زیباترین رسمهای نوروزی دید و بازدید است. مخصوصاً برای جوامع امروزی که صله و ارحام به نوعی رنگ باخته است. زندگی اداری، صنعتی، شهرنشینی و چشم و هم چشمی موجب شده تا ارتباط فامیلی کاهش یافته است. خدا را شکر که در ایام نوروز هنوز این سنت از بین نرفته و مردم به دیدار یکدیگر می روند و از حال یکدیگر باخبر می شوند.

ارسال کارت پستال

در گذشته که مردم از امکانات تلفن، موبایل، ماشین و غیره کمتری برخوردار بودند، افراد فامیل و دوست و

آشنا با ارسال نامه یا کارت پستال به یکدیگر تبریک می گفتند. اگر چه امروزه هم کارت پستالهایی در اندازه و رنگ و طرحهای گوناگونی در بازار وجود دارد اما پیامک ها کار خود را زودتر و بهتر انجام می دهند.

سیزده بدر

مردم تا روز دوازدهم به دید و بازدید و مسافرت رفته و روز سیزده را در اختیار خود و خانواده خودشان هستند. زن خانواده از شب قبل، بساط روز سیزده را آماده و صبح روز سیزده، مردم به خارج از شهر می روند تا یک روز را در دل طبیعت بسر ببرند. سبزه ها که تا روز سیزده قد کشیده و سرسبز شدند، روز سیزده به طبیعت سپرده می شود. سبزه گره زدن هم از جمله کارهایی است که دختران دم بخت انجام می دادند.

نوروز در گذشته های  میگون

اگرچه از اواسط اسفند ماه رویش گل و گیاه در اکثر نقاط ایران شکل می گیرد، اما در میگون به علت سردی هوا و انبوهی برف، این رویش ها از اواسط فروردین ماه انجام می شود. از ابتدای اسفند ماه لحظه شماری برای بچه های مدرسه تا رسیدن نوروز ادامه دارد. برفها به یکباره ذوب نمی شوند. به علت گرم شدن زمین از اواسط اسفند برفها از حالت انجماد خارج و پوک می شوند. در این هنگام خطر ریزش بهمن هم وجود دارد. بیشترین قسمتی که در مسیر بهمن قرار دارد سراشیبی تند دامنه کوه اسب چال است. در سالهای گذشته که برف بیشتری می آمد از ریزش این بهمن ها غرش هایی مهیب شنیده می شد. گهگاهی بهمن در ابتدای جاده فشم(مسلم) تا اینطرف رودخانه بالا می آمد، وارد خیابان شده و باعث بسته شدن جاده می شد. بعضی از اوقات یک روز تمام جاده بسته بود. مسافرانی که از تهران می آمدند، در فشم پیاده و از آنجا تا میگون پیاده حرکت می کردند. بارانها گهگاهی با برف مخلوط و از آسمان نازل می شد. در اینگونه موارد می گفتند:  "شلاب" می آید. گرم شدن هوا و باریدن باران و برف از یکطرف و ذوب شدن برفها از طرف دیگر، دره ها را پر آب می کرد. با ورود آب دره ها به رودخانه، حجم آب رودخانه از بستر اصلی بالا زده و گهگاهی موجب جاری شدن سیل می گردید. هوا به مراتب گرمتر از یکی دو ماه قبل می شد، اما هنوز سرما وجود داشت و مردم کرسی ها را جمع نمی کردند. این کرسی ها بعضی اوقات در برخی از منازل تا پایان فروردین ماه هم برقرار بود. از اواسط اسفند ماه کدبانوهای خانه، خودشان را برای خانه تکانی آماده می کردند. فرش و رخت و لباسهایی که روز شسته می شد، در آویزی قرار می دادند تا خشک شود. لباسهای خیس هنگام شب یخ می زد. بالاخره به هر زحمتی بود آنها را خشک می کردند. گهگاهی هم از پایه های کرسی کمک می گرفتند. بعد از شستشو، نوبت به سبز کردن سبزه بود. هنگام خیس کردن دعا فراموش نمی شد. روزها اگر خورشید از زیر ابر خودنمایی می کرد، سبزه ها هم چند ساعتی از پرتو نور آن استفاده می کردند؛ وگرنه روزها هم همانند شبها تا جوانه زدن، همانند دیگر اعضای خانه از پای کرسیها استفاده می شد. بعد از خانه تکانی و سبز کردن سبزه، خودشان را برای خرید لباس و البسه ضروری آماده می کردند. خریدن لباس برای عید لذت بخش بود. اکثر اوقات انتخاب نوع لباس یا رنگ آن با ما نبود، فقط توسط یک تکه نخ اندازه دور کمر و قد و پا را می گرفتند و با یک گره آن را مشخص می کردند. وقتی پدر توفیق رفتن به تهران را داشت آنها را در مغازه از جیبش بیرون می آورد و برای ما خرید می کرد. مثل بچه های امروزی زیاد وسواس نداشتیم، هر چه که برای ما می خریدند خوشحال می شدیم. بعد از خرید لباس و تنقلات عید و خانه تکانی، منتظر شب چهارشنبه سوری می شدیم. روزهای قبل از چهارشنبه آخر سال، بچه های محل به سیلواز می رفتند و بوته های آنجا را می کندند و با خود به همراه می آوردند تا برای شب چهارشنبه سوری آماده باشد. برفهای سیلواز میگون زودتر از بقیه محل ذوب می شد و بوته ها خودشان را نشان می دادند. شب چهارشنبه سوری به علت اینکه در کوچه و خیابانها پر از برف بود مردم این مراسم را در پشت بامها انجام می دادند. بچه های محل بعد از غروب آفتاب هنگامی که بوته های گون را آتش می زدند، از روی آن می پریدند و بلند می گفتند" زردی من از تو سرخی تو از من" وقتی پشت بامها روشن می شد، یک منظره جالبی پیدا می کرد. بعد از چهارشنبه سوری آماده برای روز عید می شدیم. ایام عید و مراسم عید لذت بخش بود. نزدیک تحویل سال نو بانوی خانه سفره هفت سینش را در منزلی که برای پذیرایی از میهمانان تر و تمیز کرده بود، گسترده و یک بیک اقلام هفت سین را در سفره چیده و سبزه هایش را که قد کشیده و سبز شدند، در کنار آنها قرار می داد. بوی مشک و عنبر هم خانه را با طراوت می کرد. ماهی قرمز کوچولو در تنگ آب چنان می رقصید که انگاری نمی دانست عمری به اندازه سیزده روز نوروز دارد. همه لحظات نوروز زیبا و فرح بخش است. 

قبل از تحویل سال نو پیر خانه، قرآنی در دست گرفته و اسامی افراد منزل را در کاغذی یادداشت و آن را درون قرآن قرار می داد. پس از مقداری تلاوت قرآن و دعای سال نو، قرآن را باز و از یک نفر که از همه پاک تر بود، می خواست تا یکی از اسامی را در آورده و آن فرد را معرفی نماید. فرد منتخب چند لحظه قبل از سال نو، همراه با یکدست قرآن و یکدست گلابدان بیرون از خانه می ایستاد تا بعد از تحویل سال نو وارد منزل شود. عقیده داشتند که ورود اولین فردی که از روی قرآن انتخاب شده باشد، برکت را در سال آینده برای اهل خانه به ارمغان می آورد. بعد از تحویل سال نو فردی که بیرون از خانه بود با قرآن و گلاب وارد خانه شده و با همه اعضای خانه روبوسی و به یکدیگر تبریک می گفتند. بعد از روبوسی با گلابی که خود را عطرآگین کرده دور سفره هفت سین می نشستند و مادر با شیرینی و آجیل و میوه از آنها پذیرایی می کرد. پدر و بزرگترهای خانه هم در این فرصت، دستی به جیب و کیفشان برده و از سکه و اسکناسهایی که از قبل آماده کرده بودند به کوچکترها عیدی می دادند. پس از آن منتظر می ماندند تا برایشان میهمان بیاید و یا به دید و بازدید بروند. معمولاً ابتدا کوچکترها قدم پیش نهاده و به دیدار بزرگترها می روند. اگر از دوستان و فامیلها کسانی باشند که در سال گذشته نزدیکان خودشان را از دست داده و عزادار شدند، ابتدا به دیدار آنها رفته و دلجویی می کنند. چون در محل همه با هم فامیل و آشنا بودند، روز اول عید مخصوص عزاداران بود. مردم به سرعت از منزلی به منزل دیگر در حرکت بودند. با توجه به اینکه اکثر کوچه های میگون در سراشیبی قرار داشت و همچنین وجود برف و یخ برای مردم مشکلاتی را بوجود می آورد، چند سالی است که صاحبان عزا در روز اول عید، در مسجد محل حضور پیدا می کنند و جهت سرسلامتی و تبریک سال نو به مسجد می رفتند. امروزه این ملاقات در حسینیه انجام می شود. دید و بازدید تا دوازدهم فروردین ادامه دارد. در روز سیزدهم فروردین اگر هوا بارانی و برفی نبود و برف باغات تا حدودی ذوب شد، مردم میگون به صحرا می رفتند. در غیر اینصورت همانند چهارشنبه سوری پشت بامها بهترین جا برای گذراندن سیزده بدر بود. سبزه ها را از ظرف جدا کرده و در دل طبیعت رها می کردند.

ورزش و سرگرمی  بچه های محل

مرغنه وازی (بازی با تخم مرغ)

در ایام نوروز یکی از سرگرمیهای بچه های محل بازی با تخم مرغ بود. هرکسی با تخم مرغهایی که داشت به جنگ تخم مرغهای دیگران می رفت و هر کسی که تخم مرخش می شکست، بازنده و می بایست تخم مرغش را به طرف پیروز بدهد. تخم مرغ را بین دو انگشت شست و اشاره قرار داده به طوری که یک قسمت کوچکی از سر یا ته تخم مرغ آشکار و طرف مقابل می بایست با تخم مرغ خودش ضربه ای به تخم مرغ می زد. هر کدام که می شکست بازنده محسوب می شد. قسمت نوک تیز تخم مرغ "سر" و قسمت پهن تخم مرغ را "ته" می گفتند. گهگاهی بازی سر به سر و گهگاهی ته به ته و همچنین سر به ته یا ته به سر هم انجام می شد. بعضی ها کلک می زدند و درون تخم مرغها را با سوزنی خالی می کردند و درون آنها را گچ، و مواد دیگری پر می کردند تا استقامت آنها را بالا ببرند. در برخی مواقع هم آنها را می پختند. بازیکنان ابتدا با ضربه زدن ته و سر تخم مرغها به دندانهای جلویی خود و شنیدن صدای زیر و بم آنها استقامت تخم مرغهای یکدیگر را محک و همچنین از سلامت تخم مرغها با اطلاع می شدند. گاهی ضربات به گونه ای بود که نگهداری تخم مرغ امکان پذیر نبود، در چنین صورتی صاحب تخم مرغ آن را به صورت خام سر می کشید و می خورد. بعد از بازی فردی که بیشترین تخم مرغها را می برد، به همراه بازیکنان به خانه ای می رفتند و تخم مرغها را نیمرو درست می کردند و همگی می خوردند.

دَچِّه بَپِّر

در ایام زمستان بیشتر کوچه ها مملو از برف و یخبندان بود. برخی پشت بامها با کوچه ها هم سطح می شد. بچه های محل در ایام فراغت، روی پشت بامها جمع می شدند. بیشتر بازیهای محلی هم در پشت بامها انجام می شد. یکی از این بازیها دچه بپر بود. بچه ها به ترتیب تا زانو خم شده و دیگران به نوبت در حالی که سرعت می گرفتند دو کف دست را پشت افراد گذاشته و از روی آنها می پریدند. برخی اوقات کلاهی را روی پشت افراد می گذاشتند و از روی آن می پریدند به طوری که کلاه از پشت افراد نمی افتاد. اگر کسی در حال پریدن کلاه را می انداخت بازنده و می بایست خودش خم می شد و دیگران از روی آن می پریدند. بعضی از بچه ها از روی افرادی که تمام قد ایستاده بودند می پریدند.

توپکال

از دیگر بازیهای محلی میگون توپکال بود. توپکال از یک چوب دستی و یک توپ کوچک کُلکی (کرکی، پنبه ای) تشکیل می شد. بچه ها به دو دسته تقسیم می شدند. از مرز پرتاب تا حدود 70 متری محلی را با خط نشان می کردند. یک نفر توپ را با دست به اندازه نیم متر روبروی فردی که می خواست ضربه بزند به هوا پرتاب می کرد و فرد مزبور به وسیله یک چوب دستی ضربه ای به توپ می زد. فاصله ای که توپ به هوا پرتاب می شد، شخص ضربه زننده می بایست به سرعت خود را به پای خط مشخص (کال) رسانده و به محل اولیه برگردد. افراد تیم مقابل اگر توپ را می گرفتند باید با همان توپ به شخص در حال فرار ضربه ای می زدند. اگر توپ به آن فرد برخورد می کرد، تیم بازنده و باید جای خودشان را با تیم مقابل عوض می کردند. قدرت ضربه زدن در این بازی مهم بود. هر چقدر با قدرت بیشتری به توپ ضربه زده می شد، توپ به فاصله دورتری می رفت و فرصت برای رفت و برگشت بیشتر بود. افراد تیم مقابل هرگاه می توانستند با دست، توپ روی هوا را بگیرند برنده محسوب می شدند. زننده ضربه تا سه بار می توانست شانس خودش را امتحان کند . اگر برای بار سوم هم ضربه به توپ نمی خورد، تیم بازنده و جای خود را با تیم مقابل عوض می کرد. البته این بازی نیاز به فضای بازتری داشت که بیشتر در تابستان و پاییز در زمینها و یا در ایستگاه (میدان) محل انجام می شد.

تُرنِه وازی (بازی)

 یک لنگ و یا دستمال بزرگی را تابانده و سر آنها را به یکدیگر گره می زدند تا از هم جدا نشود. معمولاً از کمر بند هم استفاده می شد. با خط کشی، دایره ای را روی زمین کشیده و افراد به دو گروه تقسیم می شدند. گروه داخل دایره به حالت یک پا (لی لی) قرار داشته و افراد بیرونی با همین ترنه ها به آنان ضربه هایی وارد می کردند. افراد درون دایره اگر می توانستند با دست و به صورت یک پایی ترنه را از دست افراد بیرونی بگیرند، برنده و جای دو تیم عوض می شد.

اَلَک و دولک 

ابزار این بازی یک تکه چوب دستی و تعدادی چوب باریک و کوچک بود. دو تخته سنگ یا آجر را در کنار یکدیگر به حالت موازی روی زمین گذاشته و یکی از چوبهای کوچک را روی آن قرار می دادند. این هم مثل توپکال بچه ها به دو تیم تقسیم می شدند. افرادی از تیم که می خواهند ضربه بزنند، باید با همان چوب دستی بزرگ که در دست دارند چوب کوچک را از روی زمین بلند کنند و خودشان ضربه ای به چوب بزنند. تا حدودی این بازی همانند توپکال است. افراد برای گرفتن چوب با دست، از دستکش و پارچه استفاده می کردند تا به دستشان آسیبی نرسد. اگر چوبی در هوا با دست گرفته می شد برنده بودند. در غیر اینصورت می بایست از همان فاصله ای که چوب کوچک به زمین می خورد، یکی از افراد تیم، چوب را برداشته و به چوب دستی بزرگی که پرت کننده چوب، روی زمین قرار می داد نشانه می گرفت. اگر نشانه روی دقیق و چوب کوچک به هدف می خورد برنده محسوب شده و دو تیم جایشان را عوض می کردند. 

بازی شاه و وزیر

این بازیها معمولاً در مجالس عروسی انجام می گرفت. مجلس عروسی هم بیشتر در خانه ها برگزار می شد. جوانان در یک اطاقی دور هم می نشستند و با یک تُرنه ای که از پیچ و تاب دادن لنگ و مرطوب کردن آن برای درد بیشتر و یک تکه استخوانی که به آن قاب می گفتند، بازی را انجام می دادند. اگر قابی وجود نداشت از یک قوطی کبریت استفاده می کردند. چهار طرف قاب را به شاه، وزیر، دزد و پوچ علامتگزاری می کردند. قاب ابتدا توسط افراد به وسط مجلس پرت می شد. آنقدر پرتاب می کردند تا یکی به عنوان شاه شناخته می شد. تا انتخاب شاه بعدی، حکومت آن مجلس در دست وی بود. هر کسی که قرعه بد اقبالی دزد به سراغش می آمد، این شاه بود که به وزیرش دستور می داد چگونه تنبیه شود. معمولاً اگر دزد هنری داشت به نمایش می گذاشت، در غیر اینصورت توسط شاه حکم زدن ضربات با ترنه و کشیدن سبیل یا تنبیهات دیگری صادر می کرد که موجب خنداندن حضار می شد. 

علی می گه زو

"علی می گه زو" جمله ای است که هر فردی با گفتن این جمله نفس را در سینه حبس می کرد و مسافتی را می دوید. هر جا که نفس می گرفت و در واقع نفسش قطع می شد، می ایستاد تا نفر بعدی این کار را تکرار کند. هر کس بیشترین مسافت را اینگونه طی می کرد، برنده محسوب می شد. 

قایم باشک  

از جمله تفریحات و سرگرمی نوجوانان و کودکان در گذشته هایی هست که تلوزیون، اینترنت و ماهواره، مردم را در چهاردیواری منازل زندانی نکرده بود. در این بازی یک نفر که قرعه به نامش می افتاد، گرگ می شد. گرگ می بایست چشمهایش را با دست می گرفت تا جایی را نبیند و تا شماره ده می شمرد. بچه ها با شمارش یک تا ده گرگ، در اطراف پنهان می شدند. کسی که گرگ می شد بعد از شمارش می بایست بچه ها را پیدا می کرد. در این بازی جایی را در نظر می گرفتند تا هر کس که می توانست خودش را دور از چشم گرگ، زودتر به آن برساند و دستش را به آن بزند برنده شود. آنهایی که پنهان می شدند اگر در هنگامی که گرگ آنها را نمی دید و به سرعت خودشان را به محل مورد نظر می رساندند و ساک ساک می گفتند، برنده می شدند. اگر گرگ کسی را می دید و خودش زودتر از شخص مورد نظر به محل نشان برود و ساک ساک کند، آن فرد بازنده می شود و باید در نوبت بعدی او گرگ می شد.

لو وازیک

لو به معنای لگد و وازی هم به معنای بازی است. در این بازی چه به صورت دو تایی و یا بیشتر، بچه ها در دو تیم قرار گرفته و با لگد به یکدیگر ضربه می زدند. لگدها باید با کف پا زده شود تا آسیبی به بدن وارد نکند. این بازی بهترین راه تخلیه انرژی بود.

دوز وازی

دوز وازی تقریباً نوعی منچ خاکی بود. روی زمین یک مربعی ترسیم و وسط هر ظلعی را هم با خطوطی به هم وصل و یک شش ظلعی بوجود می آمد. با سه سنگ یا چوبهای ریزی برای هر نفر به نوبت، همانند شطرنج، اما همگی مستقیم حرکت می دادند. این حرکتها آنقدر ادامه داشت تا هر سه سنگ یا چوبهای کوچک در یک راستا قرار گرفته و برنده می شدند.

غذاها

بیشتر غذاهایی که در روزگار گذشته مورد استفاده قرار می گرفت، در حوزه خودکفایی و به نوعی از تولیدات محلی بود. شیر، ماست، کره، پنیر، دوغ، سرشیر، کشک، قره قوروت (سج)، گوشت، عدس، آهیل، ارزن، گندم، جو، نخود، انواع سبزیجات کوهی و همچنین بیشتر میوه ها و شب چره هایی که در زمستان از آن برای پذیرایی میهمانان استفاده می شد، بنوعی از تولیدات خودشان بود. از جمله: سیب، گلابی، زردآلو، گردو، مشقالک(برگه های خشک شده سیب، زردآلو، گوجه سبز، آلبالو). غذاها در ابتدا ساده و بی آلایش بود. معمولاً این غذاها در یک سینی بزرگ روی یا مسی ریخته و همه با دست یا قاشقهای چوبی از آن تناول می کردند. بیشتر غذاها عبارت بودند از:

نان: نان ها  که بیشترین و اصلی ترین مواد سفره را به خود اختصاص می داد، از تنورهای خانگی پخت می شد. این نانها به صورت فتیر(ضخیم) و در تعداد زیاد برای مدت یک هفته تهیه و در انبارهای نان خانگی که با چوب به صورت صندوق (جا نونی) درست می کردند، نگهداری می شد. نانها چون از گندم تولید شده محلی استفاده می شد، از عطر و بوی خاصی برخوردار بود. وقتی کدبانوی خانه نان می پخت، تمام اهل محل از عطر و بویی که در فضا می پیچید متوجه می شدند که خانه مورد نظر در حال پخت نان است. امروزه نانواییها به صورت انبوه نان تهیه می کنند که در فاصله یک متری هم بوی نام به مشام نمی رسد. مردان خانه برای تنور خانگی هیزم تهیه و همچنین برای زمستان هیزم انبار می کردند. خانمها شب هنگام، خمیر ترش تهیه و آن را در پای کرسی نگهداری می کردند. صبح زود آرد را خمیر و ورز می دادند. چوبها را در تنور قرار داده و آتش روشن می کردند. چوبها که می سوخت، تنور را داغ و برای پختن نان آماده می کرد. یک نفر خمیر را چانه می کرد و یک نفر هم خمیر را به درون تنور قرار می داد. گاهی به روی نان ماست، آغز و... می مالیدند تا نان خوشرگ و خوشمزه شود. با نزدیک شدن سال نو،  نان های شیر مال و نان های شیرین در قطعات کوچک (توتک) هم از این تنورها تهیه می شد که در پذیراییها استفاده می کردند. بعد از پخت نان اگر بانوی خانه خیال تهیه آبگوشت برای شام یا ناهار داشته باشد، مواد آبگوشت را در دیزی ریخته و آن را در گوشه تنور روی زغال قرار داده تا آبگوشت خوشمزه تهیه شود. از زغالهای بدست آمده هم برای منقل کرسی استفاده می کردند.

آهیلو: آهیل یک نوع غلاتی شبیه ماش بود که آن را می کوبیدند و به آرد تبدیل می کردند. برای تهیه غذا با پیاز داغ و مقداری آب حرارت داده و پس از مقداری جوش خوردن آن را با نان به صورت تلید مصرف می کردند.

ترش او: این غذا هم از ترکیبی از: پیاز داغ، آب و قره قوروت تهیه می شد که پس از مقداری جوش خوردن همانند آهیلو با نان صرف می کردند.

گورِس پِلا (ارزن پلو): این غذا برعکس نامش از برنج تهیه نمی شد. مواد اولیه آن ارزن(گورس)، برگه زردآلو و سیب زمینی بود. این مواد را همراه با پیازداغ و آب می پختند.

دمپخت ها

دمپختها انواع و اقسامی داشتند. غیر از استامبولی (دمپخت گوجه) و ترش تمپختک، ما بقی با ترکیب انواع سبزی های تازه و خشک کوهی درست می شد. در فصل بهار، زنان و مردان برای چیدن سبزی به کوه می رفتند. پس از چیدن سبزی ها آنها را در فصل بهار، به صورت تازه مصرف و مقداری از آنها را خشک و در فصل زمستان مورد استفاده قرار می دادند. بیشتر پلوها به صورت دمی استفاده می شد. بیشتر برنجهایی که مورد استفاده اهالی قرار می گرفت از مازندران وارد می شد. برنجهای مازندرانی به مراتب بهتر از برنجهای خارجی است. هر غذایی که با این برنجها طبخ می گردد، از یک عطر و بوی خاصی برخوردار است.

استامبولی (استمبلی):

مواد لازم: برنج، گوجه فرنگی(رب گوجه فرنگی)، سیب زمینی، پیاز،، زردچوبه، آب، روغن و نمک است. برخی هم به آن هویج اضافه می کنند. در اندازه گیری آب و برنج باید به اندازه یک بند انگشت آب در قابلمه روی برنج اضافه تر باشد.  یا دو برابر پیمانه برنج آب به آن اضافه می شود.

طرز تهیه: پیاز را در روغن تفت داده، زردچوبه زده و رب یا گوجه فرنگی را به آن اضافه و تفت می دهند. سپس آب روی آن ریخته و نمکش را با چشیدن تنظیم و بعد از اینکه آب به جوش آمد برنج را به آن اضافه می کنند. هنگامی که آب برنج آنقدر تبخیر شد که به سطح برنج رسید، سیب زمینی و هویج خرد کرده را به آن اضافه می کنند. وقتی آب آن کاملاً تبخیر شد شعله را کم می کنند و یک دم کنی روی آن می گذارند تا دم بکشد. پس از دم کشیدن برنج را در ظرف ریخته و آن را با ماست یا ترشی صرف می کنند.

ترش تمبختَک(دمبخت):

مواد لازم:  سیر (برگ سیر)، سج(رب گوجه سبز)، آب، نمک، پیاز

طرز تهیه: ابتدا پیاز داغ می کنند و سپس آب روی آن ریخته و می گذارند تا به جوش آید. بعد برنج را به آن اضافه و به اندازه نمک می ریزند. بعد از دو سه جوش خوردن، سیر و رب را به آن اضافه و هنگامی که آب آن تبخیر شد به وسیله دمکنی روی آن را می پوشانند تا دم بکشد. بعد از دم کشیدن با ماست و ترشی صرف می کنند.

دمپخت سبزی کوهی: غیر از والک و تلپه که به تنهایی در پلو استفاده می کنند. تعداد زیادی سبزی کوهی وجود دارد که در ارتفاعات کم و زیاد رشد می کنند. این سبزیها ترکیبی از (مزالک، پیازک، یونجه، وزمه، شنگه، انجمک، چغندرک، شلوارک) است که هم به صورت تازه و هم به صورت خشک در برنج به عنوان دمی استفاده می کنند.

مواد لازم: سبزی خرد شده، برنج، آب، روغن، نمک، زردچوبه، سیب زمینی، پیاز

طرز تهیه: ابتدا پیاز داغ تهیه و زرد چوبه به آن اضافه و آب به مقدار لازم افزوده و می گذارند تا به جوش آید. نمک به مقدار لازم در آن ریخته و برنج را به آن می افزایند. بعد از دو سه بار جوش خوردن، سبزیها و سیب زمینی خرد شده را به آن اضافه می کنند. بعد از آنکه آب تبخیر شد با دمکنی روی آن را می پوشانند تا برنج دم بکشد. بعد از دم کشیدن آن را با ماست یا ترشی صرف می کنند.

دمپخت لئیج:

لئیج هم نوعی از سبزی کوهی است. این سبزی را هم به صورت دمپخت سبزی تهیه می کنند.

والک پولو (پلو): این پلو را هم همانند سبزی پلو به صورت آبکشی استفاده می کنند.

والک نوعی سبزی کوهیست که برگهای پهن تری نسبت به تلپه دارد. والک ها در دامنه ارتفاعاتی که شنزار باشند رشد می کنند. این سبزی بر عکس سبزیهای دیگر، کمتر در کوه وجود دارد. پیدا کردن این سبزی و همچنین قارچهای کوهی در کوهستان، کار آدمهای با تجربه است. عطر این سبزی در پلو بسیار دلچسب است. به علت کمیاب بودن، گران تر از بقیه سبزیجات هم می باشد. عطر انواع آنها متفاوت است. والک کوههای شمال که در رطوبت بیشتری قرار دارند از عطر کمتری برخوردار هستند.

تلپه پولو (پلو):  تلپه نوعی سبزی کوهی شبیه به تره است. این سبزی را مانند سبزی پلو آبکش می کنند.

ترش خورش (خورشت میوه): ترکیبی از پیازداغ، زردچوبه، به، سیب، برگه، آلوچه خشک(هلی)، گوشت

فسنجان: ترکیبی از پیازداغ، روغن، گردوی آسیاب شده، گوشت، آلوچه خشک

اشکنه: ترکیبی از پیازداغ، زردچوبه، آب، شمبلیله، سیب زمین و نمک است. برخی به آن تخم مرغ هم اضافه می کنند.

قارچ (کماگوش): قارچهای کوهی را در فصل بهار همراه با سبزی کوهی می چینند. قارچها را به قظعات دلخواه برش داده و در روغن سرخ و بعضی ها هم کباب می کنند. برخی هم با سبزی تلپه، سرخ و با نان مصرف می کنند. امروزه قارچهای مصنوعی در انواع و اقسام غذاها ریخته می شود.

آش ها

آش جو: ترکیبی از جو کوبیده، پیازداغ، نعناع داغ، رب آلوچه، حبوبات، آب و نمک

جوکُلایی: ترکیبی از پیازداغ، نعناع داغ، سیرابی، جو کوبیده( کله پاچه)، آب و نمک و رب آلوچه

آش ماست: ترکیبی از آب ، خرده برنج، ماست، پیازداغ، سیب زمینی و سبزیهای محلی

آش گوجه سبز: ترکیبی از پیازداغ، برنج، آب و گوجه سبز

غذاهای حاضری مانند: ماست، پنیر، تخم مرغ، مربا ... هم به عنوان یک وعده غذایی مصرف می شد.

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(مذهبی - مساجد - حسینیه - قبرستان)

مذهبی

اکثریت قریب به اتفاق میگونیها مسلمان و شیعه هستند. تعداد دو سه خانواری از زرتشتیها در میگون زندگی می کنند که اصالتاً میگونی نیستند. تعداد محدودی از اهل تسنن هم در میگون به طور موقت زندگی می کنند که بیشتر آنها کارگران کُرد و یا افغانیهای مقیم میگون هستند. میگونیها به دین اسلام تعصب خاصی داشته و به اهلبیت (ع) و مخصوصاً سیدالشهدا (ع) دلبستگی ویژه ای دارند. تعداد یک مسجد جامع و دو مسجد بزرگ و تعداد زیادی مساجد کوچک و همچنین یک حسینیه بزرگ و منحصر به فرد، نشان از علاقه مردم محل نسبت به مذهب است. همچنین امامزاده ای در محل وجود دارد که روزانه و مخصوصاً شبهای جمعه و در ایام مذهبی جمعیت زیادی را به خود جذب می کند.

مساجد میگون 

میگون دارای یک مسجد جامع در بالامحل و دو مسجد بزرگ در پایین محل و سادات محل می باشد. علاوه بر اینها چهار مسجد کوچک به اندازه یک اطاق 4X3در پایین محل (مسجد خاتون)، بالامحل( مسجد علی اصغر)، کیامحل(مسجد ---) و سادات محل( مسجد--) وجود دارد. مسجد جامع که با مجوز حضرت آیت الله گلپایگانی در اواخر سال 40 بنا گردید، بزرگترین مسجد میگون است. بنای مساجد میگون ساده و بدون هیچ گونه کار هنری است. گلدسته، محراب و کتیبه های سر در ورودی و کاشی کاریهای اطراف محراب تنها نقش و نگارهایی هستند که به آن تزیین شدند. مساجد بزرگ دارای یک آبدارخانه و سرویس بهداشتی است. بیشتر برنامه های کلی و عمومی در مسجد جامع برگزار می شود. هر مسجد دارای هیئت امنای جداگانه ای بوده و به فراخور محل برنامه هایی دارند.

مسجد جامع:

مسجد جامع که در بالامحل و نرسیده به پل قرار گرفته، با مجوز حضرت آیت الله گلپایگانی در اواخر سال 40 بنا گردید. زمین این بنا متعلق به آقای مومن کیارستمی بود که برای ساخت مسجد وقف نمود. قسمت همکف این مسجد همراه با یک انباری کوچک و یک آبدارخانه برای استفاده مردانه و در طبقه فوقانی نیم طبقه، همراه با یک آبدارخانه کوچک برای استفاده خانمها در نظر گرفته شد. درب اصلی مسجد دو لنگه ای و رو به خیابان باز و یکی از آنها به وسیله راه پله هایی به نیم طبقه ی بالایی زنانه و پشت بام متصل می شود. درب دیگر مسجد به اندازه یک پله ارتفاع از خیابان و بعد از ورودی یک راهرو به سمت درب ساختمان اصلی و حیاط مسجد هدایت می شود. در گذشته خانمها سرویس بهداشتی نداشتند. منزل و محوطه پشت مسجد جامع که متعلق به حاج حجت بود، توسط ایشان وقف مسجد می شود. از این ملک مدتی به عنوان منزل روحانی مسجد جامع استفاده می گردید. بعد از انقلاب کانون فعالیت بسیج، انجمن اسلامی و شورای محلی گردید. در اوایل انقلاب ساختمان کلنگی این بنا تخریب و بنای سه طبقه جدیدی احداث گردید. طبقه فوقانی در اختیار روحانی مسجد، و طبقه دوم به پایگاه بسیج و طبقه همکف هم برای استفاده کتابخانه و قسمتی از آن هم برای سرویس بهداشتی خانمها و آقایان در نظر گرفته شد. منزل دیگری هم که متعلق به خام کربلایی بلقیس بوده وقف روحانی مسجد جامع شد. از آن مکان مدتی برای منزل روحانی مسجد و چند سالی است که از این فضا برای مهد کودک استفاده می شود. در آمد های حاصل از اجاره آن باید صرف مسجد جامع گردد. علاوه بر این ملک، ساختمان روبروی مسجد جامع که قبلاً، در طبقه فوقانی آن به قهوه خانه اختصاص داشت، توسط حاج زین العابدین مالک آن وقف مسجد جامع میگون شد. امروزه این ملک اجاره که درآمد آن صرف مخارج مسجد می شود.

پایگاه بسیج ثارالله میگون:

با شروع انقلاب مردم انقلابی میگون هم همانند اکثر نقاط ایران در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشتند. در بدر امر مردم در کمیته های انقلاب به حفاظت از محل پرداخته و با تثبیت انقلاب و تشکیل بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره) ستاد بسیج رودبارقصران در مسجد جامع میگون شکل گرفت. با دریافت ساختمانی در اوشان، سپاه رودبارقصران در آنجا متمرکز و بسیج مرکزی رودبار هم در همان مکان شروع به فعالیت نمود. بسیج پایگاه ثارالله میگون در حفاظت و نگهبانی از محل، جذب نیرو و آموزش، جمع آوری کمکهای مردمی برای جبهه و همچنین پشتیبانی و اعزام نیرو به جبهه فعالیتهای چشمگیری داشت. این پایگاه شهدای عزیر و گرانقدری را هم در دفاع از انقلاب و میهن عزیز تقدیم کرد. بعد از جنگ هم همواره در تمامی فعالیتهای محوله کارهای ارزشمندی انجام داده است.

بسیج کانون قدرت، دفاع و امنیت جامع  

بسیج در لغت به معنی: آماده شدن، آماده کردن، تهیه وسایل دفاع وآماده کردن سرباز ومهمات می باشد. اکثر کشورها چه در مواقع صلح و چه در مواقع بحران سعی می کنند به طریقی از آحاد مردم برای پیش آمدهای احتمالی استفاده نمایند. این آمادگی در کشورهایی که جرقه انقلاب زده می شود، به صورت کاملاً آشکار و ملموس است. بحران لبنان، فلسطین، افغانستان و بسیج مردمی از اینگونه موارد است. در صدر اسلام وقتی رسول مکرم اسلام (ص) نغمه های الهی را در قالب وحی دریافت و به مردم ابلاغ می کرد، کم کم نیروهای مردمی چون پروانه به دور شمع وجودش حلقه زدند. امام علی (ع) به عنوان اولین بسیجی، کلام الهی را که از زبان پسر عم گرامی خود برمی خواست به جان می خرید. اولین بانوی گرامی اسلام حضرت خدیجه (س) با پذیرفتن دعوت پیامبر از هیچ سعی و کوششی دریغ نکرد. دعوت پنهانی، آشکار و بالاخره برگ زرین تاریخ پرشکوه اسلام با یاد و خاطره و حماسه آفرینی مجاهدان فی سبیل الله عطر و بوی دیگری به خود گرفته بود.

در هر مقطع تاریخ اسلام هرگاه مجاهدان در مسیر حق قرار می گرفتند و تبعیت از رهبری و دور بودن از تجمّلات و زرق و برق روزگار و همچنین داشتن وحدت و تشخیص دادن حق از باطل، فریفته نشدن از نیرنگها و گروه ها و تفکرات التقاطی، قرار می گرفتند، هیچگاه شکست نمی خوردند. همانند پیروزی هایی که در زمان صدر اسلام برای امّت اسلام بوجود می آمد. دوران خلافت نزدیک به پنج ساله امام علی (ع) نمونه و سمبل استقامت، پایداری، وحدت و مدیریت بوده است. هرگاه که زرق و برق روزگار، خستگی، سبکسری و تبعیت نکردن از رهبری در بین مسلمین بوجود می آمد، باعث تفرقه، بدبینی، کج اندیشی و در نهایت شکست مسلمین می گردید. شهادت مولی الموحدین علی بن ابی طالب (ع)، امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع) و دیگر ائمه معصومین بدین خاطر بوده است.

در انقلاب اسلامی پنجاه و هفت نحوه مبارزه به همین شکل بود. اگر نیروهای مردمی ایمان به خدا، وحدت کلمه و تبعیت از رهبری را در دستور کار خود قرار نمی دادند، هیچگاه نمی توانستند با دست خالی بر خصمی که تا دندان مسلح بود، پیروز شوند. امام خمینی(ره) با رهبری عالمانه ای که داشت، توانست تا آخرین لحظه ی حیات خود این نهضت را رهبری و هدایت نماید. حضرت امام با اتکا بر خداوند و پشتیبانی مردم بر ظلمت چیره و جمهوری اسلامی را با اراده آحاد مردم در کشور به وجود آورد. با شکل گیری جمهوری اسلامی، قانون اساسی تصویب و نهادهای مردمی از جمله بسیج به فرمان حضرت امام شکل گرفت. تفکر ایجاد بسیج بر اساس آیه "واعدولهم ماستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله..." می باشد. تمام اهداف این نهاد، آمادگی ارتش بیست میلیونی برای حفاظت کشور انقلابی است. بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره ) در سال 1357شکل می گیرد. اوج حرکت این نهاد انقلابی، در طول هشت سال دفاع مقدس نمایان و عصاره آن دفاع، جهاد، شهادت و پیروزی حق بر باطل در جنگ تحمیلی شد. پس از قطعنامه 598 بسیج همواره در سازندگی کشور و امنیت داخلی به فعالیت خود ادامه داد. امروزه بسیج تجربه ای 30ساله دارد و در این مدت نشیب و فرازهای  بسیاری از حوادث تلخ و شیرین را تجربه کرده است. این تجربه ارزشمند است. بسیج سومین نهاد اجتماعی بعد از خانه و مدرسه است. با توجه به اینکه بسیج در هر کوی و برزن مسجد و ادارات و کارخا نجات و همچنین روزنه ای بر مجموعه عظیم دستگاه آموزشی، از دوره راهنمایی تا مقاطع عالی دارد، می تواند بهترین تاثیر را در جامعه داشته باشد. با یک برنامه ریزی صحیح و زیر بنایی که در خور ارزشمندی بسیج می باشد، می توان روح همیشه تازه ای به کالبد اجتماع دمید. از ابتدا ی ورود به بسیج (جذب) و قرار گرفتن در جایگاه مربوطه (سازماندهی ) و همواره آماده بودن برای خود سازی و سازندگی (آمادگی ) نیاز به برنامه ریزی صحیح و زیر بنایی دارد.

می طلبد در زمینه تداوم بسیج و حفظ این دستاورد ارزشمند، بیشتر مطالعه و تحقیق نمود و مشکلاتی را که برای پایگاه ها و مخصوصاً جذب نیرو وجود دارد به تدریج برطرف کرد. ارائه راهکارهای مناسب برای تقویت و رسیدن در حد مطلوب از لحاظ کمّی و کیفی و تغذیه روحی و روانی به دور از تنش های سیاسی می توان بسیجی سالم، آماده، با انگیزه و هدف داشت. اگر بسیجی و بسیج درگیر کشمکش های سیاسی شود، نمی توان از آن انتظار دفاع و امنیت داشت. در این زمینه حضرت امام خمینی (ره ) در وصیت سیاسی و الهی خود فرمودند:"وصیت اکید من به قوای مسلح آن است که همانطور از مقررات نظام، عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبهه ها است به آن عمل نمایند و قوای مسلح مطلقاً چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسیج و غیر این ها در هیچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازیهای سیاسی دور نگاه دارند، در این صورت می توانند قدرت نظامی خود را حفظ و از اختلافات گروهی مصون باشند " 

                                                                                                         

یک فرد بسیجی هنگامی که در بسیج ثبت نام می کند، سه شخصیت اجتماعی، خانه مدرسه و اجتماع به خود می گیرد. تفکّر، عملکرد و شخصیت وی باید در هر سه موقعیت هماهنگ باشد. نمی توان در خانه شخصیتی متفاوت با اجتماع و بسیج داشته باشد. مثلاً در میان بچه های بسیج کاملاً به اعتقادات پایبند، ولی در منزل آداب اعتقادی را رعایت نکند و بالعکس در اجتماع هم بدین شکل خواهد بود. یک فرد بسجی باید آگاه باشد که مردم از او انتظاراتی دارند. شاید این انتظار از دیگران سلب شود. همواره نگاه مردم به وی دوخته است. اگر از یک فرد بسیجی خطایی سر بزند، ذهنیت مردم نسبت به کل مجموعه خراب می شود. این مورد در شهرهای کوچک و در روستاها کاملاً ملموس است. چون در شهرهای کوچک و روستاها مردم یکدیگر را می شناسند. البته این منطقی نیست که اگر یک فردی اشتباه کرد، کل پیکره و دستگاهی را که در آن عضویت دارد، مورد بدبینی قرار گیرد. متاسفانه خواسته یا ناخواسته این از عرف جامعه است. نمی توان با همه مردم جلسه گذاشت و همه اذهان را از سوء تفاهم بوجود آمده پاک کرد. این موارد بیشتر برای برادران بسیجی است که دارای سابقه و آموزش های لازم را در پایگاه ها دیده اند. هر چه سابقه بسیجی بودن بیشتر باشد، به همان مقدار انتظارات هم بیشتر می شود. همانند افرادی که از ابتدای تشکیل بسیج به عضویت آن در آمده اند. همانها یی که جبهه و جنگ و شهادت را لمس کرده اند. همانگونه که جبهه یک دانشگاه انسان ساز بود، امروز بسیج هم یک دانشسرای اجتماعی است. البته باید توجه داشت افراد جوانی که در بسیج ثبت نام می کنند، نگاههای دیگران باید به گونه ای دیگر باشد. یک نوجوان و جوانی که ابتدای انقلاب و حماسه ی هشت سال دفاع مقدس را درک نکرده، نباید از او انتظارات نامعقولی داشت. اینجا وظایف مسئولان بسیج و همت مردم بزرگوار است که با عملکرد خودشان بتوانند افراد را برای خودسازی تشویق نمایند.

اگر انتظارات عامه ی مردم از بسیجیان را جمع بندی نماییم، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

_ اخلاق اسلامی و ارتباط صمیمی با مردم، مخصوصاً طیف نوجوان و جوان.

_ برنامه ریزی علمی، فرهنگی و ورزشی کوتاه مدت و دراز مدت برای تمامی اقشار جامعه.

_ ایجاد حسن اطمینان مردمی با گوش کردن به درد و دل مردم و همکاری در سازندگی کشور. 

_ فعالیت در امور عام المنفعه اجتماعی.

_ امر به معروف و نهی از منکر.

_ فرا جناحی و فرا محلی فکر کردن.

- مطیع اوامر فرماندهی کل قوا بودن.

موارد اشاره شده و هزاران نکته ی اخلاقی و انظباطی مثبت، انتظارات جامعه از بسیج و بسیجی است. در ارتباط با نگاه جامعه می توان بسیجیان را به چند دسته تقسیم کرد. افرادی که خانواده ی مومن و مکتبی داشته و از مشکلات و تنش های خانوادگی کمتری برخوردارند. دسته ی دیگر افرادی هستند که از لحاظ اعتقادی در خانواده غریب هستند. هیچ یک از اعضای خانواده با او هماهنگ و همساز نیستند. دسته ای هم هستند که خانواده ی آنان اهل علم، روشنفکر و به عقاید یکدیگر احترام گذاشته و همچنین افرادی که از خانواده ی بی سواد و غیر منطقی برخوردارند. در هر صورت فرد بسیجی باید با متانت، صبر، حوصله و تدبیر عمل کند. نباید به گونه ای برخورد کند که موجب بی حرمتی به اعضای خانواده مخصوصاً پدر و مادر گردد. چون در اسلام احترام به پدر و مادر واجب است. اگر پدر و مادر هم مشرک باشند، افراد بسیجی باید به گونه ای در خانواده عمل کنند که قابل قبول باشد. باید به گونه ای رفتار کنند که به او احترام بگذارند. این احترام ثمره ی تدبیری است که در منزل به کار می برند.

در نگاه مسئولیت پذیری تشکیلاتی، از یک فرد بسیجی موارد زیر انتظار می رود:

_ حضور مرتب روزانه، هفتگی یا ماهانه در پایگاه.

_ بی تفاوت نبودن در کلیه ی مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی.

_ حضور مرتب در مسجد و برنامه هایی که وابسته به مسجد می باشد، از قبیل نماز جماعت و ادعیه و ... .

_ تبعیت از مقام معظم ولایت، حضرت آیت الله خامنه ای فرمانده کل قوا.

_ آمادگی و همواره در صحنه بودن.

شور و حال و نشاط و حرکت از جمله خصوصیات بسیجیان میگون است. باید این شور و نشاط و تحرک را حفظ کرد. اگر آنچه را که به عنوان شرح مختصری از تصویر یک بسیجی ارائه گردید عمل شود، می توانیم تا حدودی به اهداف والای بسیج دست یابیم.

اولین جرقه سپاه در رودبارقصران به وسیله ی شهید سرابادانی زده شد. او اولین سرداری بود که پرچم بخشی از سپاه اسلام را در رودبارقصران به اهتزاز در آورد. پس از حدود یک ماه و به شهادت رسیدن ایشان پرچم به دست سردار دیگری از همین خطه به نام سید خلیل میراسماعیلی سپرده شد. ایشان نه تنها در رودبار بلکه فرماندهی سپاه لواسانات را هم بر عهده داشت. شکل گیری سپاه، سازماندهی، جذب نیرو، تحرک بخشیدن به پایگاههای بسیج محلی (شهری و روستایی)، یادواره شهدا، پشتیبانی از جبهه های جنگ، تشویق، آموزش نظامی و عقیدتی، اعزام نیرو به مناطق جنگی، امر به معروف و نهی از منکر، گشت و ایست و بازرسی و غیره از جمله فعالیتهایی بود که در این حوزه انجام می شد.

مسجد باب الحوائج:

مسجد باب الحوائج در سادات محل نرسیده به امامزاده قرار د ارد. این مسجد کوچکتر از مسجد جامع بوده و دارای دو درب ورودی است. یکی از این دربها با ورودی خانمها مشترک و طبقه همکف مخصوص آقایان و نیم طبقه فوقانی هم برای خانمها است. آبدارخانه کوچکی هم در انتهای قسمت مردانه قرار دارد. این مسجد هم همانند مساجد دیگر میگون فاقد هرگونه کار هنری از قبیل تزیینات و گچبری و ... می باشد. تنها نمای آن یک گلدسته و کاشیکاری های اطراف محراب بوده که با آیاتی از قرآن تزیین شده است. مسجد چند سالی فاقد سرویس بهداشتی مجهزی بود، در اواسط سال 70 منزلی را که با مسجد به اندازه یک کوچه فاصله داشت خریداری و سرویس بهداشتی را به آن مکان انتقال دادند.

مسجد امام حسن عسگری(ع):

 این مسجد در ابتدای سربالایی پایین محل قرار دارد. به علت موقعیت این بنا در ارتفاع, چشم انداز بهتری نسبت به دو مسجد دیگر دارد. این مسجد هم فاقد هرگونه کار هنری بوده و تنها گلدسته و کاشیکاریهای اطراف محراب یک جلوه ای به مسجد داده است. مسجد دارای یک درب ورودی دولنگه ای که یکی از آنها مخصوص ورود و خروج خانمها است. بنای مسجد در سه طبقه قرار دارد که از نیم طبقه قسمت پایین برای سرویس بهداشتی و در طبقه دوم برای آقایان و طبقه سوم هم مخصوص خانمها در نظر گرفته شد. در انتهای ورودی آقایان آبدارخانه کوچکی قرار دارد که برای پذیرایی از آن استفاده می شد. در اواخر سال 70 توسط هیئت امنای مسجد تغیراتی را همراه با توسعه آبدارخانه و کفشداری و سرویس بهداشتی انجام شد.

مساجد کوچک:

نمی دانم علت ساخت این مساجد برای چه منظور بوده است. بهتر بود صاحبان وقف از این املاک برای یک کار تجاری و تولیدی در نظر می گرفتند و سود حاصل از آن را برای توسعه و گسترش مساجد استفاده می کردند. اگر چه برای اهل نمازی که در کنار اینگونه مساجد قرار دارند، نماز خواندن سهل و آسان است، اما از طرف دیگر مساجد بزرگ خلوت می شوند. خلاصه به هر نیتی که صاحبان آنها وقف کردند، مورد قبول حق قرار بگیرد.

مسجد علی اصغر: این مسجد در چهار راه حیدری بالامحل قرار دارد. فضای این مسجد به اندازه یک اطاق دوازده متری و بیشتر زنان محلی از این فضا برای ادعیه ها مورد استفاده قرار می دهند.

مسجد ...(زین العابدین) : این مسجد هم که واقف آن حاج زین العابدین سالارکیا است در بالامحل نرسیده به حسینیه قرار دارد. فضای مسجد به اندازه یک اطاق دوازده متری و همسایگان و غیره از آن برای نماز صبح استفاده می کنند.

مسجد ...( خاتون): این مسجد کوچک که در ابتدای سربالایی ایستگاه در پایین محل قرار دارد به مسجد خاتون نیز معروف است. همانگونه که از اسمش هویداست، احتمالاً واقف آن هم حاجیه خاتون رودباری است. مسجد چون نزدیک به ایستگاه میگون هست، مورد استفاده رانندگان و مسافران هم قرار می گیرد.

مسجد کوچک سادات محل:  این مسجد کوچک هم در ابتدای ورود به سادات محل، بعد از پل قرار دارد. مسجد همانند مساجد کوچک میگون فضایی به اندازه یک اطاق سه در چهار و چون در نزدیکی ایستگاه هم قرار دارد، مورد استفاده رانندگان و مسافران نمازگزار قرار می گیرد.

مسجد المهدی(عج): حدود 6 سالی است که حاج مهدی بهرامی در تالارسر کنار هفت چشمه مسجدی ا بنا نمود که تا کنون موفق به دیدار از آن نشدم.

قبل از انقلاب مساجد فعالیت آنچنانی نداشتند. فقط در ایام ماه مبارک رمضان با دعوت از یک روحانی مراسم نماز جماعت، سخنرانی و مراسم شب قدر برگزار می شد. بیشتر برنامه های ایام ماه رمضان هر چهار محل در مسجد جامع برگزار می گردید. حضرت آیت الله روحانی در هنگام تبعید مدتی را در میگون بسر می برد و اگر چه ممنوع المنبر شد، ولی در مسجد جامع میگون هم حضور پیدا کرد و نماز خواند. هر کسی که وفات می کرد مراسم خوم و پذیرایی از عزاداران در مسجد انجام می شد. بعد از انقلاب مساجد کانون فعالیت برای حفظ و حراست از انقلاب شد. با توجه به اینکه در هر انقلابی سیستم اقتصادی و نظم امور جامعه از هم پاشیده می شود، در ایران انقلابی هم این مساجد بودند که توانستند بر این مشکل فائق آیند. در ابتدا کمیته هایی در این مساجد شکل گرفته که به پاسداری از شهر و روستا ها می پرداختند تا افراد ضد انقلاب و اخلالگران نتوانند از وضعیت بوجود آمده سوء استفاده و باعث مزاحمت مردم شوند. با شکل گیری بسیج, مساجد پایگاههای خوبی برای این نهاد شدند. از همین پایگاهها مردم جذب و به جبهه اعزام می شدند. کمکهای اهدایی مردم برای جنگزده ها، زلزله زدگان وغیره توسط همین مساجد جمع آوری می شد. مساجد ایران نقش مثمر ثمری را در همراهی با انقلاب داشته و دارند. مسجد جامع میگون هم در فعالیتهای انقلابی در دوران انقلاب و همچنین در دوره هشت سال دفاع مقدس نقش مثمر ثمری داشت. مسجد جامع میگون نه تنها کانون انقلابی میگون، بلکه پایگاه مرکزی بسیج رودبارقصران و لواسان هم بود. بچه های بسیج رودبارقصران برای نگهبانی و پاسداشت انقلاب به نوبت در این پایگاه قرار گرفته و به وظایف خود عمل می کردند. پس از آنکه ساختمان سپاه اوشان برای سپاه و بسیج در نظر گرفته شد، بسیج رودبار به آنجا منتقل گردید. مسجد جامع میگون توسط انجمن اسلامی و بسیج اداره می گردید. در طبقه فوقانی ساختمان قدیمی همجوار مسجد, پایگاه بسیج مستقر شد. اسلحه خانه دیواری توسط شهید سید اسماعیل میراسماعیلی در همین مکان بنا گردید. شبها بچه های بسیج به گشت زنی از محل می پرداختند. آموزش نظامی، عقیدتی، جذب نیرو، اعزام نیرو به جبهه و شرکت در برنامه های عمران و آبادی محل از جمله کارهایی بود که بسیج محل با کمک شورا و انجمن اسلامی انجام می داد. بعد از اتمام جنگ پایگاه بسیج ثارالله میگون با برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت توانست در خدمت مردم محل باشد. 

این برنامه ها عبارت بودند از:

1 تاسیس کانون فرهنگی و هنری: این کانون که با مجوز سپاه در پایگاه بسیج شکل گرفت توانست با یک دستگاه سی دی و یک دستگاه تلویزیون به عنوان شروع کار برای آموزش و پر کردن اوقات فراغت جوانان محل اقدام نماید.

2 تشکیل پایگاه تابستانی: این پایگاه مختص تابستانها و با بسته شدن مدارس شکل می گرفت. پایگاه برای پر کردن اوقات فراغت جوانان و نو جوانان برنامه هایی از قبیل موارد ذیل ارائه می داد. هفته ای دو بار استخر شنا برای افراد زیر پوشش، تله کابین توچال، کوهنوردی، سینما، شهربازی، بازدید از شهرک هواپیمایی، بازدید از باغ وحش، بازدید از شهرک سینمایی، اردوهای امامزاده عبدالله آمل و زنجان و در یا،شرکت در مسابقات ورزشی از قبیل: تنیس روی میز، فوتبال، شطرنج و ژیمناستیک، شرکت دادن جوانان و نوجوانان در آموزش کلاسهای خط ، نقاشی ، گلدوزی، خیاطی و گلسازی و گل آرایی

۳ - آموزش قرآن: با توجه به برنامه هایی که برای آموزش قرآن و احکام اسلامی در دستور کار مدیران فرهنگی مساجد بود، مربیانی را از طلاب علوم دینی و اساتید علوم قرآنی دعوت به عمل می آمد تا یک دوره برای آموزش قرآن در خدمت علاقمندان باشند.   

با توجه به اینکه سه دهه از عمر انقلاب اسلامی می گذرد، احساس می شود جامعه ایرانی مخصوصا طیف جوان نسبت به اقامه نماز محکم و استوار نیست. اگرچه صدا و سیما و نشریات و کلیه امور فرهنگی و مذهبی در دست نظام بود و کاملاً به آن اشراف داشت ولی اقبال جوانان نسبت به این موضوع کمرنگ است. در دوره اصلاحات جناب حجت الاسلام زم در باره کمیت نماز جماعت مدارس اظهار نظر نمودند، متاسفانه برای اینکه نسبت به این موضوع بیشتر توجه گردد به انتقاد از وی صحبت هایی ارائه گردید. بعضی از مساجد با مدیریت صحیح و قابل قبولی که دارند توانستند تا حدودی بر این مشکل فائق آیند. جوانان را نسبت به انجام فرایض دینی و مخصوصا نماز تشویق نموده و می نمایند. نماز جماعت، دعای توسل، دعای کمیل، دعای ندبه، سخنرانی، برگزاری مسابقات کتابخانی، اردوهای یکروزه و هفتگی سیاحتی و زیارتی و همچنین حضور پر شور در برنامه های جشن اعیاد مذهبی و عزاداریها، برنامه هایی است که توسط هیئت امنا و بسیج بعضی از مساجد انجام می شود. این برنامه ها چنان محکم و جدی است که هیچگونه بی انظباطی در آن وجود ندارد. من تصمیم داشتم بدون برنامه در یکی از این اعیاد شعری را در مراسمی که به همین موضوع اختصاص داده اند بخوانم. یکی از مدیران اجرایی به من گفت: زمان برای این موضوع نداریم. من هیچگونه ناراحت نشدم و از اینکه این افراد با برنامه هایی که از قبل تنظیم کردند، خوشحال هم شدم. بر عکس بعضی از مساجد هیچگونه برنامه ای از قبل ندارند. مناسبت هایی که پیش می آید با عجله و بدون برنامه ریزی انجام می دهند. مشوّق خوبی برای جوانان نیستند. حتی اعتماد نمی کنند بعضی از مسوولیت های مسجد را به جوانان واگذار کنند. منافقین در دهه های قبل که عملیات ترور و خشونت را در دستور کار خود داشتند، از کشورهای بیگانه با رادیوهای بیگانه شاخه های جوانان خود را مسوولیت می دادند. مثلاً با یک رمزی فلان آقا را مسوول خیابان فلان می کردند. همان جوان هم چون مسوول خیابان فلان بود احساس غرور می کرد و همواره به آن محل سرکشی و گزارش می داد. ما هنوز نتوانستیم مسوولیت یک قالی مسجد را به یک جوان بسپاریم. با این تفکّر که شاید فلان جوان نتواند از پس آن کار برآید. در صورتی که فرماندهان هشت سال دفاع مقدس از خیل همین جوانان بودند. جناب آقای محسن قرائتی هم چندین بار از هیئت امناهای مساجد گله داشتند که چرا به جوانان مسوولیت نمی دهند. 

پیشنهادات

برنامه ریزی: مهمترین کار مساجد برنامه ریزی کوتاه و بلند مدتی است که هر مسجدی باید داشته باشد. برنامه های روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه مسجد توسط هیئت امنا تهیه و به صورت پوستر در دید عموم قرار گیرد.

نظافت: بعضی از مساجد زیبا و آراسته اما برخی از مساجد نیاز به نظافت دارد. قالی بعضی از مساجد چنان کثیف و بوی بد می دهد که آزار دهنده است. وقتی سر به سجده می رود، بوی بد و نا مطبوع عرق پا چنان آدم را منقلب می کند که ذکر سبحان ربی الاعلی و بحمده برای سجده کننده سخت و دشوار می شود. وای از آن امام جماعتی که سجده را هم طولانی کند. زیبایی مسجد از دیگر برنامه هایی است که باید به آن توجه ویژه ای نمود. در، دیوار، نوع پلاکاردها، پوسترها و جملاتی که در دید عموم قرار می گیرند، باید جذاب باشد. به طوری که اگر یک بچه ای همراه والدین خود به مسجد آمد، قدرت جاذبه باعث شود که همان کودک از والدینش بخواهد مجدداً او را به مسجد ببرد.

سخنرانی: بعضی از سخنرانی ها کسل کننده و بی فایده است. جوانانی که روز و شب به اینترنت و غیره وصل هستند، باید از کسانی برای سخنرانی دعوت به عمل آید که صحبتهایش قدرت جاذبه داشته و از اطلاعات کافی برخوردار باشد. سخنرانی ها باید کوتاه، مختصر و مفید باشد.

آموزش قرآن: هر مسجدی باید برنامه ای برای آموزش قرآن داشته باشد. این برنامه ها باید برای سنین مختلف در نظر گرفته و از مربیان مجرب استفاده شود.

آموزش نهج البلاغه: نهج البلاغه و امام علی (ع) نه تنها در بین اهل سنت بلکه در بین شیعیان هم غریب است. اگر ما بتوانیم در کارهایمان از وصایا و خطبه های نهج البلاغه و قرآن پیروی کنیم، هیچگاه دچار مشکل نخواهیم شد. در هر مسجدی آموزش قرآن و نهج البلاغه باید در دستور کار قرار گیرد.

با توجه به شرایط و محل و مردم هر محل می طلبد که برنامه هایی از قبیل تشویق و اردو بازدید و فعالیتهای سالم دیگر در کنار برنامه ها داشته باشند. قبل از هر چیز باید مساجد هر محل از یک هیئت امنای علاقمند، مومن، کاردان و فعّال برخوردار باشد. 

تکیه (حسینیه) میگون

تاریخ ساخت بنا به درستی مشخص نیست. حدس زده می شود این تکیه هم در دوران اواخر قاجار و در دوره سلطنت احمد شاه قاجار ساخته شده باشد. درویش علی مشهدی (کیارستمی) در تکیه دولت شبیه خوانی می کرد. به نظر می رسد ایشان در اواخر قاجاریه که از شوکت و جلال تکیه دولت کاسته شد به میگون آمده و ضمن اینکه گروهی را برای اجرای تعزیه تربیت می کرد، احتمالاً مشوق خوبی برای ساخت تکیه میگون هم بود. در و دیوار ساده و بدون هیچ تزیین و گچبری و سقف این بنا با چوبهای صاف و بزرگی محافظت و روی آن با ورقه های آهن به صورت شیروانی در آمده است. تکیه میگون ابتدا به صورت یک چهار ضلعی در سه طبقه بنا شد. طبقه سوم مخصوص خانمها و طبقه دوم مخصوص آقایان و طبقه اول هم یک صفه کوچکی دارد که جهت تعزیه خوانی و مداحی استفاده و از همکف هم برای انباری، دالان و راهروهایی برای عبور و مرور آقایان و همچنین از این فضا برای عزاداری و تعزیه استفاده می گردد. تکیه دارای 5 درب ورودی که دو درب آن مخصوص خانمها و درست روبروی درب بزرگ آقایان قرار دارد که در طبقه فوقانی و از کوچه شمالی(بازارچه) باز می شود. برای آقایان هم یک درب مخصوص سادات محل و رو به کوچه جنوبی بود. دو درب اصلی که بزرگتر از بقیه هست در قسمت غربی و رو به رودخانه قرار دارد. این در ها در زیر طبقه کیا محل و سادات محل قرار گرفته و بعد از ورودی با گذشتن از یک دالان و پس از عبور از شبستان به فضای باز حسینیه منتهی و بیشتر عبور و مرور مردم و هیئت عزاداران هم از این دو در اصلی انجام می شود. برای جایگاه مردانه و زنانه در هر ضلع این ساختمان سکویی بنا که هر سکو مخصوص یک محل است. وسط جایگاه یک صفه مربعی شکل به ارتفاع 5/1 متر که مقارن با اضلاع ساختمان بنا گردیده تا شبیه خوانان بتوانند براحتی از آن محل برای اجرای نمایش استفاده کنند. در دو طرف این صفه با پلکانی به سمت بالا هدایت می شوند. همچنین اطراف این صفه, کوچه ای به عرض 5/2 متر قرار دارد که برای عبور و مرور آقایان به طبقات بالا و برای اجرای بعضی از قسمتهای شبیه خوانی همچون جنگ و اسب دوانی و غیره استفاده می شود. تکیه هنگام تعطیلات و مخصوصاً در شبهای تاسوعا و عاشورا, جمعیتی حدود 2 الی 3 هزار نفر را در دل خود جای می دهد. شبستانی در ابتدای درب ورودی آقایان قرار دارد که از این شبستان برای هماهنگی و اتاق شبیه خوانان و همچنین برای انباری در طول سال از آن استفاده می شود. بنای اولیه تکیه از آجر و سنگ و خشت و سقف آن از چوب و شیروانی بوده که بجز طرح ساخت بنای اصلی برای تکیه، هیچگونه هنر معماری در آن مشاهده نمی شود. بعد از انقلاب دو بار مورد مرمت و فضاسازی قرار گرفت. امروزه دو طبقه دیگر به این فضا اضافه و سقف آن هم از تیرآهن استفاده و به صورت پشت بام در آمده است. دهه اول ماه محرم، در این مکان به اجرای مراسم تعزیه خوانی و مراسم سینه زنی و زنجیرزنی پرداخته می شود. این تکیه دارای سماور برنج و دیگهای مسی و ابزار و آلات مخصوص شبیه خوانی قدیمی بود که در دهه 70 آنها را فروخته و تبدیل به احسن شد. امروزه دو دسته تعزیه خوان در میگون وجود دارند که در محرم به شبیه خوانی می پردازند. چهار عَلَم کوچک و بزرگ و تعدادی پرچم و کتل در این تکیه وجود دارد که در ایام محرم از آنها استفاده می شود.  

جمعیت میگون در چهار محله: سادات محل، بالا محل، کیامحل و پایین محل مستقر می شوند. محلات هر کدام نسبت به محل خود تعصّب خاصی داشته و دارند. البته این تعصبات در گذشته بیشتر بود. به طوری که در بعضی اوقات به اختلافات محلی و حتی به دعواهای محلی هم می انجامید. به مرور زمان و افزایش سطح فرهنگ مردم, این اختلافات به حداقل خود رسیده است. نوع معماری حسینیه هم بر اساس چهار محلی بنا شد. یعنی هر ضلع این مربع به یک محله ای اختصاص داشت. این محله ها هم برای خانمها و هم برای آقایان است. اگر هنگام غذا خوردن یک نفر از یک محله ای به محل دیگری می رفت، اشکالی نداشت، اما معمولاً نمی رفتند. بعضی از فعالیتها به صورت مشترک انجام و برخی جداگانه بود. برای مثال هر چهار محل در یک ساعتی اقدام به سفره انداختن و پذیرایی از عزاداران می کردند. همه محلات با هم عزاداری می کردند. اما نوع غذایی که سرو می کردند, با یکدیگر فرق داشت. جایگاه نشستن محلات هم با یکدیگر جدا بود. همانطور که قبلاً بیان شد, در قسمت همکف یک سکوی چهار ضلعی در وسط قرار دارد که مخصوص مداحان و همچنین از این فضا برای تعزیه هم استفاده می شود. این سکو برای مداحان و همچنین برای اجرای تعزیه خوب است؛ اما کسانی که در سکوهای مخصوص نشستن خانمها و آقایان قرار می گیرند، نمی توانند همگی آنها بیننده خوبی برای جمعیت سینه زن و شبیه خوانی باشند. فقط کسانی که در ابتدای سالن می نشینند به راحتی می توانند مشاهده کنند. بقیه افراد یا باید بایستند و یا در گوشه ای بنشینند و فقط شنونده باشند. اگر سکوهای مخصوص نشستن را همانند سالنهای تئاتر و سینما می ساختند تا هر حرکتی در مجلس از ناحیه مداحان و تعزیه خوانان می افتد ببینند، برای پذیرایی و سفره انداختن دچار مشکل می شدند. شاید هدف سازندگان این بنا در این بود که عزاداری برای امام حسین تماشاچی لازم ندارد و همه باید بعد از صرف شام جهت سینه زنی و یا زنجیر زنی در جای مخصوص قرار بگیرند. این فضا هم برای کسانی که کهولت سن دارند و بیمارانی که توانایی همراهی با دسته های سینه زن و غیره ندارند، کافی است.

در زیر طبقات هر محل فضایی برای انباری در طول سال و پذیرایی در روزهای عزاداری مورد بهره برداری قرار می گرفت. یکی از این فضاها به شبستان معروف بود. این شبستان بعد از درب ورودی مردان و در زیر سالن کیامحل قرار دارد. از این فضا در گذشته برای انباری ظروف حسینیه و همچنین برای تعویض لباس تعزیه خوانان و برای تدارکات اجرای نمایش تعزیه استفاده می شد. شبستان فوق در طول سال تاریک بود. روزگاری که کودکی بیش نبودم، خیلی دوست داشتم برای یک بار هم که شد، با چراغی در دست این فضا را با دقت مشاهده تا از مجهولاتی که در ذهن خود ساخته بودم، پرده برداری کنم. در ذهن خود از این محل یک نقاشی ترسناکی ترسیم کردم که هر وقت از کنار آن عبور می کردم، دلهره و وحشت داشتم. منزل ما به اندازه 5 خانه تا حسینیه فاصله داشت. سه طرف تکیه به کوچه و خیابان محدود می شد. به همین سبب تردد ما در اطراف حسینیه زیاد بود. اکثر اوقات مجبور بودم از این کوچه عبور کنم. شبستان حسینیه دو پنجره کوچکی رو به بیرون داشت. سعی می کردم در شب از این کوچه عبور نکنم. روزها هم به سرعت از کنار آن می گذشتم.

بعد از انقلاب این بنا دو بار مورد مرمت قرار گرفت. یک بار در اوایل انقلاب با مدیریت حاج نصرالله سلیمانی که سقف چوبی طبقات برداشته و در تیر ریزی ها از آهن استفاده شد. کف سالنها هم با موزاییک فرش گردید. در زیر طبقات هم فضایی برای انباری و تدارکات و پذیرایی از عزاداران مهیّا شد. یکبار هم در دهه دوم انقلاب با سرپرستی حاج سید خلیل میر اسماعیلی دو طبقه به آن اضافه گردید و سقف اصلی (شیروانی ) حسینیه کاملاً برداشته و با ستونهای آهنی و تیرچه به صورت پشت بام در آمده است. طبقه ای که به آن اضافه گردید. چند سالی از آن طبقه برای بیت الزهرا (س) با مدیریت حاج عزت الله علیخانی به کارگاه تولیدی تبدیل شد. تصمیم داشتیم از این فضا نمایشگاهی برای آثار بجا مانده از شهدای منطقه رودبارقصران و بالاخص شهدای میگون و همچنین موزه آثار باستانی و قدیمی منطقه استفاده نماییم.

عزاداری در میگون

مردم میگون ده شب اول ماه محرم و همچنین روز عاشورا در حسینیه میگون به عزاداری می پردازند. غروب روز عاشورا هم یک ساعتی مراسم شام غریبان برگزار و بساط حسینیه تا سال بعد جمع آوری می شود. تکیه میگون هم از لحاظ وسعت و هم از لحاظ نوع معماری در ایران کم نظیر است. من همه حسینیه های ایران را مشاهده نکردم، اما حدس می زنم بعد از تکیه دولت این حسینیه از لحاظ نوع معماری در رتبه دوم قرار داشته باشد. جای تاسف بود که در طول سال فقط ده روز از این فضا مورد بهره برداری قرار می گرفت. می توان از این مکان با ویژگیهای منحصر به فردی که دارد بیشتر استفاده کنند. یک بار در زمان حضرت امام خمینی (ره) از دفتر ایشان برای استفاده ورزش باستانی سوال شد که ایشان برای این منظور اجازه ندادند. حسینیه میگون نقطه عطفی برای همراهی با انقلاب در میگون بود. 

غذای حسینیه  

معمولاً از دوم یا سوم محرم تا شب دهم اقدام به تدارک شام به عزاداران می پردازند. روز عاشورا هم ناهار برای عزاداران تهیه و تدارک می شود. در گذشته هر شب یک نفر بانی بود. بانیها پس از صرف شام, سفره و ظروف را جمع آوری و به منزل خودشان می بردند. ظروف را می شستند و برای شب بعد آماده می کردند. قبل از انقلاب به جز پایین محل که جمعیتشان به مراتب بیشتر از بقیه محلات بود، برای هر محل دو دیگ بزرگ برای پخت غذا در نظر می گرفتند. یک دیگ برای برنج و یک دیگ هم برای خورشت کافی بود. برای مردم فرقی نمی کرد، بانی چه چیزی برای پختن تدارک می بیند. آنچه مهم بود غذای امام حسین (ع) بود که بیشتر به چشم تبرّک می نگریستند. یکی از مشکلاتی که در آن زمان اهمیت داده نمی شد, اما بعد از انقلاب به آن توجه شد، نا همگونی غذاها در محلات بود. مثلاً یک محل خورشت قیمه و در یک محل فسنجان سرو می کردند، اما در محل دیگر غذا از لحاظ کیفیت به مراتب پایین تر از سه محل دیگر بود. البته همانگونه که گفته شد مردم از این غذا به عنوان تبرّک استفاده می کردند، نه برای شکم و پرخوری. بعضی ها نیمی از غذای خودشان را برای بیماران در منزل می بردند. اما چون همه محلات زیر یک سقف شام می خوردند، شاید از لحاظ بعد انسانی و عدالت ایجاب می کرد که حداقل نوع غذا با هم فرقی نداشته باشد. دوم اینکه این غذا برای آقایان تهیه و خانمها از آن بهره ای نمی بردند. اگر خانمها در مجلس نبودند اشکالی نداشت؛ اما ضمن اینکه خانمها حضور داشتند، بلکه از بالا بر آقایان هم اشراف داشته و اگر یکی از آنها و یا کودکانی که به همراه آنان بودند، هوس خوردن غذا می کرد، این از ادب به دور بود که آقایان بخورند و بیاشامند و خانمها نظاره گر باشند. این مشکل بعد از انقلاب برطرف گردید. امروزه برای خانمها هم غذا تهیه می شود. مشکل دوم در غذا دادن امام حسین (ع) این است که مردم قبل از عزاداری شام میل می کردند. بعد از شام با شکم پر برای سینه زدن و زنجیر زنی اقدام می کردند. در جاهای دیگر اول به عزاداری پرداخته و بعد صرف شام رسم است. این مشکل هم احتمالاً برطرف گردید. بانیان برای تهیه غذا از یک آشپز محلی استفاده می کردند. در بالا محل بیشتر این زحمات بر عهده مرحوم حاج حسن معروف به حسن مازندرانی و مرحوم حاج علی اکبر سالارکیا بود. آشپز محل مقدار برنج و مواد مورد نیاز را به بانی سفارش می داد. بانیان پس از تهیه مواد لازم صبح زود منتظر آشپز می ماندند. آشپز هم صبح زود برای پخت غذا به محلی که با خشت و آجر اجاقی تهیه می شد، می رفت و بی منّت برای پخت غذا تلاش می کرد. بعد از تهیه غذا، برای حمل آن به حسینیه، از چند جوان کمک می گرفتند. من از کودکی برای صرف شام به حسینیه می رفتم. نرفتن در کار نبود. پدر و مادر آنقدر سمج بازی در می آوردند که می بایست به حسینیه می رفتیم. هنگام پذیرایی از قاشق خبری نبود. هنگام رفتن به حسینیه یک قاشق با خودمان می بردیم. من اگر با اصرار پدر و مادرم نبود، برای صرف شام به حسینیه نمی رفتم. پدر و مادرها می گفتند: اگر شام امام حسین (ع) را تناول نکنید، تا سال دیگر زنده نخواهید بود. نرفتن و شام نخوردن را یک نوع پشت کردن به امام حسین (ع) می دانستند. علت بی میلی من از شام به این خاطر بود که بزرگان محل در بالای مجلس و به صورت منظم می نشستند و هر چه به قسمت پایین مجلس می رسید، مقام و رتبه اجتماعی افراد هم مشخص می شد. اگر زود می رفتی و جایگاه بزرگان را هم اشغال می کردی و به قولی جا می گرفتی، هر فرد بزرگتر که می آمد در کنار تو رو به بالا می نشست و یک گام به پایین تر نزول می کردی. جایگاه بچه ها هم معلوم بود. غذاها در سینی های گِرد بزرگ قرار می گرفت و بین صفوف توذیع می شد. همه دور سینی ها حلقه می زدند و با قاشقهایی که در جیب داشتند، مشغول خوردن غذا می شدند. مسوول نظم و انظباط بچه ها و پهن کردن سفره، بیشتر با مرحوم حاج علی اکبر و آقایان فتح الله و برادرش عابدین کیارستمی و آقایان محمد و یوسف خوشرو بود. آقایانی که زودتر شام می خوردند، بلافاصله بعد از شام حرکت می کردند. آنها برای تردد می بایست از وسط سفره عبور می کردند. به همین دلیل گهگاهی یک پا در وسط سینی غذا و یا روی نان قرار می گرفت. از همه اینها که بگذریم غذایی که برای امام حسین (ع) طبخ می گردد، از یک عطر و بوی خاصی برخوردار است که لذت آن را کسانی که تناول کردند، خوب می دانند.

عَلَم وکُتَل وپرچم 

در گذشته یک عَلَم در حسینیه میگون وجود داشت. یکی از مردان قدیمی میگون به نام مرحوم اصغر سالارکیا مسوول حرکت دادن این عَلَم بود. بعضی از جوانان میگون هم او را کمک می کردند. این علم فقط در روز عاشورا به حرکت در می آمد. شب عاشورا از جایگاه اصلی خودش در بالا محل، بیرون آورده، غبارروبی کرده و با گلاب آن را می شستند. بچه ها ی محل هم در روز عاشورا کُتَلها و پرچمهایی که در حسینیه قرار داشت به دست می گرفتند و دنبال عَلَم و جلوی عزاداران حرکت می کردند. در آن زمان که کودکی بیش نبودیم، این عَلَم در دید ما خیلی بزرگ جلوه می کرد. مردانی که در زیر آن قرار می گرفتند، با فشار آوردن به خودشان و با باد کردن سر و صورت و رگ گردنشان به ما اینگونه القاء می شد که این عَلَم خیلی سنگین است. اما در سالهای پس از انقلاب که توفیق یکبار بلند کردن آن را داشتم، تازه متوجه شدم که این عَلَم وزن چندانی ندارد. جالب توجه در این بود که یکی دو نفر هم این طرف و آن طرف عَلَم را می گرفتند. عَلَمهایی به مراتب بزرگتر از آن را در تهران و شهرستانهای دیگر می دیدم که بعضی از آنها عرض یک خیابان را مسدود می کرد و آن عَلامَتها بر دوش جوانانی بدون کمک دیگران به حرکت و چرخش در می آمدند. در دل می گفتم: چرا جوانان دیروزی ما در زیر آن عَلامَتهای کوچک، آنگونه نشان می دادند که ما احساس می کردیم آنها یک کوهی را بلند می کنند. وقتی در روز عاشورا عَلامَت به حرکت در می آمد، مردم مخصوصاً خانمها برای گرفتن حاجت از زیر آن عبور می کردند. بعضی ها هم ظرفهای پر از سیب می آوردند و به تیغه های عَلامَت می زدند و آن را به عنوان تبرُّک به منزل می بردند. عَلامت و دسته عَلَم کشان پیشاپیش دسته عزاداران حرکت می کردند. گهگاهی توسط کسانی که این عَلامتها را هدایت می کردند، به نشانه احترام سه بار به طرف جمعیت عزادار خم می شدند، به طوری که تیغه های عَلَم که حالت فنری دارد تا نزدیکیهای زمین خم می شد. وقتی به امامزاده می رسیدیم، برای احترام به امامزاده این عمل تکرار می شد. بعد از انقلاب عَلَمی توسط مرحوم حسن سالارکیا خریداری شد که بزرگتر از آن بود. در واقع یک جلوه ای به حسینیه بخشید. بعد از آن هم یک عَلَم دیگری توسط آقای کریم ایوبی از اصفهان خریداری گردید. امروزه از این عَلامتها با طرح و شکلهای متفاوتی ساخته می شود که بعضی از آنها تا مرز چندین میلیون تومان هم ارزش دارد. در رابطه با تایید یا ردّ آن مبحث دیگری است که وارد آن نمی شویم، اما بعد از انقلاب مجموعه عکسهای شهدای انقلاب و دفاع مقدس در دستان بچه ها، پیشاپیش دستجات عزاداری به حرکت در می آمد، که کار قشنگی بود.

عزاداریها

عزاداری برای امام حسین(ع) به سه طریق: تعزیه، سینه زنی و زنجیرزنی برگزار می شود. در روز عاشورا هم عده ای عَلامَت،کُتَل و پرچم هایی که در حسینیه موجود بود با خود پیشاپیش دسته های عزادار به حرکت در می آورند. بعضی از افراد، مخصوصاً بیماران, شب عاشورا در حسینیه و در زیر پرچمها می خوابند. صبح روز عاشورا همه مردم در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی از حسینیه بیرون آمده و با یک نظم خاصی به طرف امامزاده حرکت می کنند. دسته های عزادار از جلوی خانه هر کسی عبور می کند، از طرف صاحبان خانه با شیرینی، شربت، شیر, میوه و غیره پذیرایی می شوند. در گذشته فقط در شب و روز عاشورا دسته عزاداران، به بیرون از حسینیه می رفتند. بعد از انقلاب با مدیریت جناب آقای رامشک روحانی مسجد جامع، یک انرژی دوباره ای به روح عزاداری در میگون دمیده شد. خیلی از جوانان که تا آن زمان بیننده و تماشاچی مجلس بودند، با تشویق آقای رامشک به خیل عزاداران پیوستند. جمعیت عزادار با اشتیاق فراوان به عزاداری می پرداختند. جوانان علاقمند به مداحی، میکرفون ها را به دست میگرفتند و با شور و حال بیشتری می خواندند. تا آن زمان مداحی ها و تعزیه خوانی ها در دست یک طیف خاص و به صورت سنتی قرار داشت. بعد از آن دوره یک رقابت مثبتی در مداحی ها بین جوانان بوجود آمد. در اینجا از آقایان غلامحسین ایوبی و یونس خوشه ای باید یاد کرد. با اجازه آقای رامشک هر شب دسته های عزادار به بیرون از حسینیه می رفتند. چند بار دسته سینه زنی به فشم رفتند. همین حرکت باعث شد که فشمی ها هم به میگون بیایند. چند بار به شمشک, گرمابدر و زایگان هم رفتند. یک تحوّلی در عزاداری بوجود آمد. روز عاشورا دسته های عزادار به سمت امامزاده می رفتند. مردم هم با ذبح گوسفند و گاو و گوساله، نذر خود را ادا می کردند. بعد از خواندن زیارت عاشورا و ادای احترام به امامزاده سید میرسلیم (ع) به سمت مسجد بر می گشتند. نماز ظهر عاشورا در مسجد جامع برگزار می شد. تعزیه شهادت امام حسین (ع) در ظهر عاشورا اجرا و بعد از تعزیه برای صرف ناهار در جایگاههای خود قرار می گرفتند. بعد از صرف ناهار  مردم به منازل خودشان رفته و بعد از نماز مغرب و عشا در عصر عاشورا شام غریبان اجرا می شد. شام غریبان یکی دو ساعتی بیشتر طول نمی کشید. اگر بانی برای طعام وجود داشت که به خوردن شام می پرداختند و اگر طعامی در کار نبود به خانه های خود می رفتند.

سینه زنی 

بعد از صرف شام ابتدا مداحان سینه زنی روی سکوهای مخصوص قرار گرفته و به نوحه سرایی می پرداختند. آنهایی که اهل سینه زنی بودند در راهروهای اطراف سکو قرار گرفته و دو صفی را تشکیل می دادند. مداحان مخصوص سینه زنی عبارت بودند از: مرحوم حاج علی آقا، حاج درویش و حاج حمزه کربلایی محمدی از پایین محل و مرحوم سید تقی میر محمدی از سادات محل که با صدای گرم و بی آلایششان همه را به فیض می رساندند. چون بعد از سینه زنی می بایست مراسم زنجیر زنی برگزار می شد، در یک ساعت مشخص, سینه زنی به پایان می رسید. وقتی مداح محل می گفت: حسین، همه می گفتند: غریب و یا بالعکس، در این موقع متوجه می شدیم که مراسم سینه زنی به پایان رسیده است. پس از یک دعای مختصر از طرف مداح، گروه سینه زنان جایگاه را برای زنجیر زنان خالی می کردند. معمولاً با این جملات مداح به پایان می رسید:" اگر خسته جانی بگو یا علی" یا "اگر ناتوانی بگو یا علی" در ادامه می گفتند: "نترس و ملرز و بلندتر بگو یا علی " همه در حال ترک کردن جایگاه با صدای بلند جواب می دادند: یا علی . 

زنجیرزنی 

زنجیر زنی همیشه با صدای گرم مرحوم حاج سید علیرضا میر اسماعیلی شروع می شد. این شعر ایشان هیچگاه از ذهن من جدا نمی شود."زینب به فغان گفت به تو ای خسرو خوبان مرو جانب میدان *** منِ بی کس و حیران چه سازم با یتیمان " . گهگاهی هم برای رفع خستگی و یا تعویض مداح، توسط کسانی مانند: مرحوم سید فرج میر اسماعیلی و مرحوم پرویز سلیمانی که سنج می زدند، با صدای بلند و غرّا می گفتند: ای بی کفن *** دور از وطن *** ای تشنه لب ***و بقیه هم در جواب می گفتند: حسین (ع)

سینه زنی و زنجیر زنی همیشه با یک ریتم سنگین و تکراری انجام می شد. هیچگاه تنوع و تازه کاریهایی بوجود نمی آمد. در واقع ما می دانستیم، مداح محل چه نوحه ای و با چه آهنگی می خواند. تمامی ده شب اول ماه محرم، عزاداری در حسینیه برگزار می شد. فقط در روز عاشورا دسته های سینه زنی و زنجیر زنی از حسینیه خارج می شدند. دور بلوار میگون یک دور می زدند و از راه ایستگاه و جاده شمشک به سمت امامزاده سید میرسلیم (ع) می رفتند. قبل از رسیدن به امامزاده، وقتی گنبدهای آن در دید عزاداران قرار می گرفت، مرحوم سید تقی میرمحمدی مداح قدیمی میگون این متن را برای عرض ادب به امامزاده می خواند و بقیه هم جواب می دادند.  (ای (یا) سید المیرسلیم, آقا سلامُ علیک نبیره ی مرتضی آقا سلام علیک)

بعد از مقداری عزاداری در صحن امامزاده و زیارت، دسته های عزادار با سرعت بیشتری از راه باریک سادات محل به سمت حسینیه حرکت می کردند تا در مراسم اجرای تعزیه حضور داشته باشند.

تعزیه در میگون 

درویش علی مشهدی (کیارستمی) و تکیه دولت

جنسیت : مرد

تولد و وفات : (... 1310 ) شمسی

محل تولد : مشخص نیست .

شهرت فرهنگی و علمی : شبیه خوانی

از اهالی قریه میگون بود. در جوانی در تکیه دولت نقش حضرت علی اکبر و حضرت قاسم(ع) شبیه خوانی می کرد. وی در قریه میگون عده ای را تربیت کرد که در ماههای عزاداری در تکیه میگون تعزیه می خواندند. درویش علی در حدود 90 سالگی در گذشت.                  (منبع: 22 شهریور 1385 aftab      . Ir)

ضمن اینکه از بچگی تعزیه در میگون را به خاطر دارم، از بزرگانمان هم شنیده بودم که میگونیها از قدیم به اجرای تعزیه می پرداختند. پدران ما از صدای غرّای مرتضی کیارستمی برای اجرای اشقیاء خوانی و میرزا بزرگ و نایب خان سالارکیا می گفتند. اما ما تعزیه را با اجرای آقایان: حاجی آقا، حاج خلیل، حاج صدرالله، محمد ربیع، اسماعیل و حاج حسن کیارستمی به همراه فرزندان و همچنین حاج محمد مهدی سالارکیا و دیگرانی که آنها را همراهی می کردند، آشنا شده و صدای طبل و شیپور را هم از آقایان تیمور و مهدی خان احمدی بینهایت شنیده بودیم.

معمولاً عصرها ی محرم صدای طبل و شیپور از طبقه دوم حسینیه به گوش می رسید و همه را برای دیدن تعزیه دعوت می کرد. یادم هست در باغ مشغول کار بودیم که صدای طبل و شیپور به گوشمان رسید؛ پدر بزرگم با شنیدن صدا به سرعت لباس پوشید و دست مرا گرفت و به سمت حسینیه به راه افتادیم. وقتی از پدر بزرگم می گویم به این دلیل است که ایشان هیچگاه کارش را برای کارهای بی ارزش تعطیل نمی کرد. غیر از تعزیه سید الشهدا (ع) که در ظهر عاشورا برگزار می شد، بقیه تعزیه ها در عصر روزهای دهه اول محرم اجرا می گردید. تعزیه روز عاشورا برای ما در سنین نوجوانی جالب بود. علیرغم اینکه تعزیه را دنبال می کردیم، منتظر بودیم که شیر در تعزیه امام حسین (ع) چه وقت بیرون می آید. چند روزی راجع به آن بحث داشتیم که چه کسی درون لباس شیر قرار داشت. در ابتدای انقلاب چند سالی تعزیه تعطیل شد. یکی از دلایل آن بدین خاطر بود که نمی دانستند علما در باره تعزیه چه نظری دارند و از طرف دیگر وضعیت جسمانی حاج آقا کیارستمی هم چندان رضایت بخش نبود. به نوعی ایشان نمی توانستند مثل سابق تعزیه را اجرا کند. چند سالی بعد از انقلاب عده ای از بزرگان محل به منزل ایشان در تهران رفتند و از ایشان خواستند که مجدداً تعزیه را در میگون اجرا کند. ایشان هم با همان حال نامساعدی که داشتند دعوت میگونیها را اجابت نموده و حسینیه میگون یکبار دیگر و شاید برای آخرین بار شاهد اجرای تعزیه ایشان بود. دیگر تعزیه ای در میگون برگزار نشد.

چند سالی به همین منوال گذشت. جناب آقای حسن کیارستمی علاقه مند بود که به نوعی تعزیه را در میگون سازماندهی و اجرا نماید. این مسئله در هیئت قرآن بسیج مطرح و در انتها تصمیم گرفته شد که در پایان جلسات قرآن، کسانی که علاقه مند به تعزیه هستند، یک ساعتی را با آقای حسن کیارستمی تمرین کنند. افراد علاقه مند عبارت بودند از: آقایان حسن کیارستمی، رحمت اله سلیمانی، مجید شمس الدینی، حسین کیارستمی، اکبرعلیخانی، محمدعلی کیارستمی، غلامعلی سلیمانی و... هنوز نوار ضبط صوت تمرین جلسات خانگی موجود هست. من در چندین جلسه شرکت کردم. اما از آنجاییکه کارهای دیگری داشتم نتوانستم آنها را تا پایان همراهی کنم. تمرینات این افراد با هدایت جناب آقای حسن کیارستمی نتیجه داد و امروزه شاهد اجرای نمایش تعزیه اهلبیت (ع) در میگون و جاهای دیگر هستیم. به برکت همین تعزیه گروه تعزیه دیگری هم در میگون بوجود آمد. این گروه به سرپرستی آقای احد سلیمانی و مرحوم نجات کیارستمی و با افرادی از جمله: محمود سلیمانی، لطف الله کربلایی محمدی، سید نجات میراسماعیلی، سید مرتضی میراسماعیلی، سیدعرفان میر اسماعیلی و دیگرانی که شاید از ذهن من جا مانده اند. در پایگاه تابستانی بسیج میگون، قسمتی از تعزیه حضرت علی اکبر (ع) را با کمک بچه های بسیج میگون تمرین کردیم. این تعزیه را در جشنواره پایگاه تابستانی آموزش و پرورش منطقه یک تهران به اجرا گذاشتیم که مورد استقبال مسوولین آموزش و پرورش وقت قرار گرفته بود. از همین نمایش با داستانی از جبهه ادغام کردیم و در مسابقات نمایش کمیته امداد امام خمینی(ره) رودبارقصران اجرا شد که به مقام دوم دست پیدا کردیم. یکبار هم در سالن تربیت بدنی فشم به اجرا در آمد.

وسایل حرارتی و بهداشتی حسینیه

در گذشته های نه چندان دور، برای گرم کردن فضای حسینیه در زمستان از بخاریهای چوبی استفاده می کردند. بیشتر بخاریهای چوبی از بشکه های دویست لیتری نفتی ساخته شد. سیستمهایی برای مهار دودهای آن وجود نداشتند. دودهای حاصل از آن در فضای داخل حسینیه می پیچید. امروزه با اندکی گرد و غبار، ریه ها به خس خس می افتد. نمی دانم در آن زمان چگونه این دودها را تحمل می کردیم. پس از آن بخاریهای پلار نفتی بزرگی آورده بودند. این بخاریها حرارت خوبی داشت، اما لوله هایی برای خروج گازهای حاصل از سوختن آن وجود نداشت. فضای حسینیه آنقدر بزرگ بود که هیچکس شکایتی از این گازها نداشت. امروزه فکر می کنم سیستم گرمایشی آن از طریق شوفاژ انجام می شود.

یکی دیگر از چیزهایی که در ابتدا، سازندگان این بنا به فکر آن نبودند، سیستمهای بهداشتی حسینیه بود. در بازسازی مرحله اول برای این کار اقدام شد، اما با ازدیاد جمعیت میگون مخصوصاً در روزهای تاسوعا و  عاشورا که اکثریت میگونیها برای عزاداری به حسینیه میگون می آیند، این سرویسها کافی نبود. بیشتر افراد برای رفع حاجت خود از سرویسهای بهداشتی مسجد جامع که در آن نزدیکی بود استفاده می کردند. قرار شد سرویسهای بهداشتی بزرگ در جنب حسینیه بنا شود.

نگهداری و حفاظت حسینیه

مرحوم حاج ملک و فرزندش حاج رضاقلی سلیمانی و حتی فرزندان ایشان در نگهداری و حفاظت از حسینیه را نباید فراموش کرد. گهگاهی بیش از یک متر برف روی پشت بام حسینیه می نشست. مرحوم حاج رضاقلی را می دیدم که به تنهایی مشغول برف روبی پشت بام حسینیه بود. نگهداری از ظروف و وسایل حسینیه و همچنین تحویل و تحول ظروف در طول سال، کاری بس سنگین بود که ایشان انجام می دادند. خداوند روح ایشان را قرین رحمت بفرماید. نه تنها ایشان بلکه هر کسی را که در شناخت وقایع عاشورا و ظلمهایی که بر ابا عبدالله الحسین (ع) وارد شده به ما درس داده اند، رحمت و مغفرت الهی بر آنان باد. من از تمامی هیئت امنای قدیم و جدید که در نگهداری و حفاظت از حسینیه و همچنین اشائه فرهنگ، مرام و مسلک حسینی گام برداشته و بر می دارند تقدیر و تشکر می کنم. همچنین از کسانی که در حسینیه زحمت کشیده و می کشند، اما نتوانستم یادی از آنها کنم معذرت می خواهم. در پایان چند پیشنهاد دارم.

1 موزه شهدا:

فضایی از این حسینیه به موزه آثار شهدا تبدیل شود. به طوری که آثار شهدا مانند: عکس، دست نوشته ها، وصیت نامه ها، لباس، وسایل شخصی شهدای میگون و رودبارقصران جمع آوری شود. غیر از آثار شهدا می توان از وسایل و ابزار کار کشاورزان و کارگران و تمامی چیزهایی که هویت رودبارقصران را به ما نشان می دهد، در این موزه جمع آوری و در دید علاقمندان قرار گیرد.

2 کانون قرآن:

می توان فضایی از این حسینیه را در اختیار مربیان قرآن قرار داد تا در طول سال از این فضا برای ترویج علوم قرآنی و تربیت نوجوانان و جوانان اقدام نمایند. چرا که از مهمترین اهداف امام حسین(ع)ترویج فضایل قرآنی بود.

3 کلاسهای آموزش مداحی، تعزیه و نمایشهای آیینی ملی و مذهبی:

در این حسینیه که به جزء ده روز اول محرم، در طول سال از آن استفاده نمی شود، می توان جلسات آموزش مداحی برای جوانان و حتی آموزش تعزیه را در این مکان بوجود آورد. این مکان را به خانه تعزیه تبدیل که در آن بستری مناسب برای تحقیقات، پژوهش، آموزش و اجرا در قالب تعزیه و نمایشهای آیینی ملی و مذهبی از جمله: صلوات خوانی، نقالی، پرده خوانی، رمضان خوانی، شاهنامه خوانی، حکایت خوانی ... انجام شود.

قبرستانها و بقعه متبرکه امامزاده سید میر سلیم (ع) 

میگون دارای پنج قبرستان عمومی و یک قبرستان خصوصی بود. قبرستان اولیه میگون در ایستگاه میگون قرار داشت که بعد ها در طرح فضای شهرداری قرار گرفت و به میدان (ایستگاه) میگون تبدیل شد. قدیمیهایی که وارد ایستگاه میگون می شوند، ابتدا فاتحه می خوانند.

قبرستانی در بالا محل، نرم خاکک میگون قرار داشت که بعدها به علت پر شدن و رعایت بهداشت به محل کله خاکستر منتقل شد. از فضای قبرستان برای منبع آب و مدرسه راهنمایی پسرانه استفاده گردید. احتمالاً کله خاکستر هم با قربانیانی که در حادثه واژگونی کامیون حامل کارگران زغال سنگ میگون در جاده شمشک اتفاق افتاد، افتتاح شد. شهید حمزه کربلایی محمدی هم در این قبرستان مدفون است. در این قبرستان غسالخانه ای هم وجود دارد.

قبرستان جسونک که مخصوص مردم پایین محل است و در سنوات گذشته اقدام به ساخت بنای غسالخانه نموده اند.

قبرستان دیگری در سادات محل میگون قرار دارد. امامزاده جلیل القدر سید میرسلیم که به زبان محلی "سید مُرسلین" معروف است، در این قبرستان مدفون و بیشتر مزار شهدا هم در جوار این امامزاده قرار دارند. چون در گذشته قبرستان به سادات محل تعلق داشت، بیشتر امواتی که در این دارالرحمه آرمیده اند از سادات محل می باشند.

مرحوم مهندس فخرایی در ملک خودش فضایی به آرامگاه خانوادگی اختصاص داده است.

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(مساحت و امکانات عمومی و خصوصی)

مساحت و امکانات عمومی و خصوصی

مساحت تقریبی میگون : 25 کیلومتر مربع

تعداد مساکن : 2500 واحد در فضایی حدود 6 کیلومتر مربع

مساکن عمومی : 25 واحد در فضایی حدود 2000 متر مربع

میادین : 1  در فضایی حدود 1000 متر مربع

مصالح بنای بیرون خانه ها : خشتی،  سنگی، آجری، سیمانی

معماری مساکن : سقف مسطح از یک طبقه تا 5 طبقه ، حیاط محصور

نوع مالکیت : اکثراً خصوصی و تعدادی خانوار اجاره ای و تعدادی خانوار بصورت رهنی

بهداشت

امکانات در مانگاهی: میگون از حدود 60 سال پیش مجهز به مطب و پزشک بود. در اوایل انقلاب بیمارستانی احداث گردید که بیش از یک سال فعالیت نداشت. زمین این بیمارستان را مرحوم شعبان کیارستمی وقف کرده بود که در حال حاضر بصورت مخروبه ای در آمده است. بعد از چندی در مانگاه میگون به بهداشت خانواده تغییر نام داده شد. مرحوم حاج خیرالله عارف زاده زمینی را وقف درمانگاه نمود که پس از ساخت مورد بهره برداری قرار گرفت. اگر چه در مان برخی اتفاقات و امراض ویژه نیاز به درمانگاه مرکزی فشم و یا تهران دارد، اما در برخی از موارد جزئی و پیشگیری در میگون انجام می شود. داروخانه و مطب های خصوصی هم در میگون وجود دارند.

تاسیسات

آب لوله کشی: در سال 1340 مورد بهره برداری قرار گرفت. ابتدا بصورت تلمبه ای در معابر کار گذاشته بودند و در سال 1350 جمع آوری و شیرهای معمولی نصب و منبع آب زمینی در نرم خاکک ساخته شد. بعدها منبع دیگری در جاده شمشک احداث و منبع قبلی بلا استفاده و متروکه گردید. در سال 1380 منبع مورد نظر که جنب مدرسه راهنمایی آزادگان قرار داشت، تبدیل به سپتینگ مدرسه و از فضای فوقانی و اطراف آن هم برای سرویس بهداشتی و محوطه ای برای مدرسه در نظر گرفته شد.

روشنایی

برق سراسری از سال 1348وصل شد. قبل از آن موتورخانه محلی در سادات محل قرار داشت. بعد از آن مکانی در ایستگاه میگون جهت اداره برق در نظر گرفته شد. اداره برق میگون به نسبت عملکرد قابل قبولی داشته است.

حمام

در گذشته حمام های عمومی به صورت خزینه بود که به لحاظ بهداشتی آنها را تخریب و سه حمام عمومی در سه محل بنا شد که جمعا 15 دوش عمومی و 1 نمره خصوصی وجود دارد. حمامهای عمومی در مالکیت اهالی محل بود و در هزینه ها از درآمد حمام استفاده می شد. اگر نیاز به تعمیرات و یا هزینه های بیشتری بود از مردم محل بصورت سرانه دریافت می گردید. قبل از انقلاب, حمام خصوصی دیگری در بالامحل میگون ساخته شد که چند سالی بیشتر فعالیت نداشت.

بانک

در میگون قبلاً صندوق تعاونی روستایی وجود داشت. اوایل انقلاب بانک صادرات و سپس بانک ملی در میگون ایجاد شد. تعدادی صندوق محلی و خانوادگی هم در میگون فعالیت دارند.

جایگاه شعبه نفت: یک جایگاه شعبه نفت در انتهای جنوبی ایستگاه میگون قرار داشت که بعدها به ابتدای خیابان شمال غربی ایستگاه منتقل شد.

قهوه خانه: تعداد دو قهوه خانه در ایستگاه و بالامحل میگون وجود داشت. قهوه خانه ایستگاه با مالکیت و مدیریت مرحوم کدخدا مظفر الهوردی و قهوه خانه بالا محل هم با مالکیت مرحوم حاج زین العابدین سالارکیا و مدیریت مرحوم حاج مهدی سالارکیا اداره می شد. قهوه خانه ایستگاه پاتوق مسافران یک روزه و رانندگانی بود که ساعتی را در آن مکان به استراحت، صرف چای و ناهار می پرداختند. قهوه خانه ایستگاه از ابتدای روز تا انتهای شب فعال بود. قهوه خانه بالامحل، بیشتر بعدازظهرها باز بود قهوه خانه ها مکانی بود تا باغداران و دامداران محلی بعد از یک روز کاری به آنجا می رفتند و دمی استراحت و با هم محلی های خود به گفت و گو می پرداختند. شاید بیشتر تصمیم گیریها و همچنین کسب اخبار روزانه محلی، ملی و جهانی در این قهوه خانه ها به سمع مردم می رسید. برخی مردم، نامه هایی را که از کسان خودشان دریافت می کردند، چون سواد نداشتند، از یک نفر با سواد می خواستند تا برای آنها قرائت کند. یک نفر که سواد خواندن و نوشتن داشت، روزنامه ای را بلند بلند می خواند و دیگران گوش می کردند. خیلی از استشهادهای محلی هم در این محل نوشته و امضا و بیشتر داد و ستد های محلی هم در این محل انجام می شد.

دلاکی

در میگون آرایشگاهی وجود داشت که مرحوم شیخ احمد سالارکیا آن را اداره می کرد. به آرایشگر دلاک می گفتند. دلاک علاوه بر آرایشگری، کشیدن دندان و ختنه بچه ها را هم انجام می داد. همزمان با مرحوم شیخ احمد، حاج آقا جان سالارکیا هم به این کار پرداخته بود. مرحوم حاج اکبر ایوبی در پایین محل هم مدتی به آرایش سر و صورت می پرداخت. ایشان چای دارچینی هم در بساطش بود. بعدها تعدادی از نسل جدید به شغل آرایشگری روی آوردند.

مهمانخانه: دارای یک هتل جهانگردی است که در بخش جهانگردی به آن اشاره می شود.

کشتارگاه

در ابتدای سربالایی ایستگاه کشتارگاهی بوده که اکنون جمع آوری شد. امروزه کشتارگاه در لشکرک قرار دارد که تا میگون حدود 15 کیلومتر فاصله دارد. در زمستان روزانه 5 راس گوسفند و هفته ای یک گاو ذبح می شود. در تابستان حدود 15 راس گوسفند که این تعداد در روزهای پنج شنبه و ایام تعطیلات به 20 راس می رسد.