شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

گذری بر تاریخ و جغرافیای میگون(فرهنگی-آداب و رسوم-غذاها)

 فرهنگی

مدارس

نمی دانم اولین مدرسه رودبارقصران، در کجا و در چه سالی ساخته شد. اما از بزرگان محل در میگون شنیدم که اولین مکتب خانه های میگون در منازل مرحوم شیخ احمد سالارکیا و شیخ علی حیدری و مرحوم آقابزرگ رضایی بود. بعد ها مدرسه ای به سبک جدید و به صورت مختلط در بالامحل منزل حاجی آقاجان سالارکیا کار آموزشی خود را شروع کرد. بعضی از اولیا به خاطر همین اختلاط از تدریس فرزند دخترشان جلوگیری می کردند. مدرسه تا ششم نظام قدیم (سیکل) بود. هرکسی مدرک سیکل خود را می گرفت، آمادگی لازم برای استخدام کار دولتی داشت. بعضی از جوانان آن زمان با گرفتن همان مدرک به استخدام ارتش در آمدند.

پس از آن منزل حاج زین العابدین سالارکیا در بازارچه قدیم میگون برای آموزش پسرانه در نظر گرفته شد. از آن تاریخ به بعد مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا شد. در دوره بعدی مدرسه پسرانه به سادات محل منزل حاج صادق الهوردی انتقال داده شد. دوره (متوسطه) هفتم تا دوازدهم هم در میگون راه اندازی شد. در اواخر سال 40 بود که دبیرستان خواجه نصیر طوسی در ایستگاه میگون ساخته شد. ما جزء اولین نفراتی بودیم که به عنوان دانش آموز وارد این مدرسه شده و همچنین جزء آخرین نفرات دوره نظام قدیم بودیم. بعد از ما نظام قدیم برچیده و کلاش ششم ابتدایی هم حذف و دوره راهنمایی جای آن را گرفته بود. مدرسه دخترانه ای هم در بالامحل میگون احداث و دانش آموزان دختر هم به مکان جدید منتقل و منزل اجاره ای جناب سالارکیا تحویل داده شد. پس از آن مدرسه پسرانه دیگری در ایستگاه میگون بعد از جاده شمشک در ابتدای سربالایی جاده قبرستان بنا گردید که دبیرستان را به آنجا منتقل و فضای دبیرستان را به مدرسه ابتدایی پسرانه اختصاص دادند. در دبیرستان میگون تنها یک رشته ادبی تدریس می شد. اگر دانش آموزی می خواست در رشته های دیگری به تدریس ادامه بدهد، باید برای ادامه تحصیل به تهران می رفت. چون رفتن به تهران برای همه میسر نبود، بالاجبار اکثریت قریب به اتفاق در همان رشته ادبی نظام قدیم ادامه تحصیل می دادند. بعضی ها هم تا ششم ابتدایی بیشتر ادامه نمی دادند. چون می توانستند با همین مدرک در بعضی از ادارات و مخصوصاً در ارتش استخدام شوند. با توجه به اینکه در دوره دبیرستان دانش آموزان روستاهای رودبارقصران هم به مدرسه میگون می آمدند، احتمالاً در رودبارقصران همین یک دبیرستان بیشتر نبود. امتحانات به صورت سه نوبتی برگزار می شد. امتحان نوبت سوم کلاس ششم دبیرستان به صورت نهایی و آن هم در یکی از مدارس تجریش تهران برگزار می شد. بعد از انقلاب برای دانش آموزان دختر هم مدرسه ای جنب همان مدرسه بنا شد و پس از آن بود که مدرسه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان از هم جدا شدند. دبیرستان خواجه نصیر طوسی قدیم که مدتی مدرسه ابتدایی نظامی گنجوی به آنجا منتقل شد؛ بعد از انقلاب توسعه یافت. سالنی ساخته شد که از آن برای نمازخانه و سالن جلسات استفاده می کردند. در ابتدای سربالایی نرم خاکک (محل قبرستان قدیم) در بالامحل میگون مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان بنا شد. این مدرسه از سرویس بهداشتی مناسبی برخوردار نبود. همچنین حیاط مدرسه کوچک بود. در سال 80 زمین وقفی و منبع آب قدیمی میگون که در جنب مدرسه قرار داشت، به فضای مدرسه اضافه و همچنین سرویسهای بهداشتی هم در این بنا احداث شد. در اوایل سال 80 مدرسه ای در بالامحل جنب مخابرات ساخته شد که امروزه از این فضا برای دبیرستان دخترانه آزاده استفاده می شود. مکان قبلی مدرسه دخترانه آزاده به مدرسه ابتدایی پسرانه تبدیل شد. منزل حاج زین العابدین سالارکیا هم از طرف مالک وقف ساخت مدرسه گردید. در این محل هم مدرسه ای بنا گردید و هم اکنون دبیرستان پسرانه میگون در این محل مستقر است.

معلمان

از اولین معلمانی که به صورت کلاسیک در میگون و همچنین رودبارقصران شروع به فعالیت کردند، اطلاع و آگاهی ندارم, اما می دانم که یکی از همین معلمان در میگون دار فانی را وداع نموده و در قبرستان قدیمی بالامحل میگون در همین مکانی که امروزه مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان در آنجا بنا گردید، مدفون است. در اواسط سال 70 تصمیم داشتیم با هماهنگی آموزش و پرورش و شورای اسلامی و بسیج، مکان مورد نظر که در ابتدای در ورود جنوبی مدرسه قرار دارد، برای یادبود به نام همان معلم مقبره کوچکی بنا نموده و به عنوان یکی از اولین معلمین منطقه در روز معلم همان سال برنامه ویژه ای داشته باشیم. متاسفانه این کار هم مثل خیلی از کارهای دیگر انجام نشد، ولی آنچه مسلم و قابل دسترس است، می توان از مرحوم حاج محمد علی گشتاسب میگونی، حاج حسن کیارستمی، حاج نجف الهوردی و حاج خسرو الهوردی، مرحوم صالحیان، آقای دشتی و... به عنوان اولین معلمان بومی میگون نام برد. یکی دیگر از کارهایی که قرار بود در میگون انجام شود، تجلیل و قدردانی از پیشکسوتان عرصه فرهنگی و تعلیم و تربیت بود که این امر هم تا آن زمان انجام نشد. امروزه نه تنها از میگون بلکه در تمام روستاهای بخش رودبار قصران دانشمندانی کوچک و بزرگ وجود دارند که الفبای خواندن را از این پیشکسوتان آموخته اند. آنها مایه مباهات و افتخار هستند. کاش در طول سال یک روزی را برای همایش در نظر می گرفتند و از افرادی که از نظر علمی به مقامهای بالا می رسیدند، به جامعه رودبار معرفی می کردند. یک زمان افتخار ما میگونی ها در این بود که بیشترین معلمین بخش رودبارقصران از میگون است. من تا آخر عمر مدیون معلمین خودم هستم. امیدوارم همواره مورد لطف و عنایت حق تعالی قرار داشته باشند. از راه دور دست یکان یکان آنها را بوسیده و امید آن دارم پیشانی شان بلند، روزگارشان سبز و آینده آنها رو به تعالی باشد.

تحصیلات و آموزشگاهها

معلومات قدیمه :                     50  نفر

در سطح دبستان:         900 نفر

در سطح راهنمایی:        1000 نفر

در سطح دیپلم و فوق دیپلم:   900نفر

در سطح لیسانس و بالاتر:    40 نفر

تعداد بیسواد:          120 نفر

تاسیسات آموزشی

            دخترانه /  تاریخ تاسیس 1325  تعداد کلاس 5  تعداد معلم 5

دبستان    

             پسرانه/ تاریخ تاسیس 1325  تعداد کلاس 5  تعداد معلم 5

----------------------------------------------------------

              دخترانه / تاریخ تاسیس 1351 تعداد کلاس 3   تعداد معلم 10

راهنمایی  

            پسرانه /  تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 3   تعداد معلم 10

----------------------------------------------------------

            دخترانه / تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 4  تعداد معلم 10

دبیرستان   

            پسرانه /  تاریخ تاسیس 1351  تعداد کلاس 4   تعداد معلم 10

---------------------------------------------------------

           زنان / تاریخ تاسیس 70 1360    تعداد کلاس 1 تعداد مربی 1

نهضت سواد آموزی

            مردان / تاریخ تاسیس 70 1360   تعداد کلاس 1 تعداد مربی 1

--------------------------------------------------------

آموزش قرآن و کلاسهای هنری خط و نقاشی و قالیبافی و خیاطی از طرف سازمان بهزیستی و کلاسهای مربوط به پایگاه تابستانی برای اوقات فراغت دانش آموزان از طرف بسیج پایگاه تابستانی و سازمان تبلیغات اسلامی هر ساله در فصل تابستان با تعداد 6 کلاس و 10 مربی از تاریخ 1372 در میگون برگزار می شد.

مراسم نوروز

شعر حضرت امام خمینی(ره) درباره آئین باستانی عید نوروز
باد نوروز وزیدست به کوه و صحرا / جامه عید بپوشید چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست / نازم آن مطربِ مجلس که بُوَد قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند / جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند / منِ سرمست ز میخانه کُنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنی و درویش / یارِدلدار ز بتخانه دری را بگشا
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی / به سر و جان به سویش راه نوردم، نه به پا
سالها در صف ارباب عمائیم بودم / تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا

مراسم تحویل سال نو قدم زدن

قبل از تحویل سال نو یکی از افراد خانه که به خوش قدمی معروف است انتخاب می شود. در غیر اینصورت، بزرگ خانه اسامی تمامی افراد را در کاغذ کوچکی نوشته و لای برگهای قرآن قرار می دهد. بعد از خواندن مقداری از آیات قرآن و دعا، توسط یکی از افراد با وضو و پاک (بیشتر از بچه ها استفاده می شود)، یکی از اسامی را از لای برگهای قرآن بیرون می کشد. هر کسی که انتخاب شد، باید چند دقیقه قبل از تحویل سال با یک دست قرآن و با دست دیگرش گلاب از خانه خارج شده و بلافاصله بعد از تحویل سال نو به منزل وارد و با دیگران روبوسی کند. اعتقاد دارند که این مراسم موجب برکت سال آینده برای اهل آن خانه می شود.

تبریک گفتن روبوسی کردن -عیدی دادن دعاکردن 

بعد از تحویل سال نو اعضای خانواده به یکدیگر تبریک گفته و روبوسی می کنند. عیدی دادن از رسمهایی است که بچه ها از این یک مورد به شدت استقبال می کنند. قلک کودکان و نوجوانان و جوانان و مخصوصاً تازه عروس و دامادها سنگین تر از بقیه افراد می شود. بعضی از پدر ها به علت نداری با بچه های خود معامله می کنند که در بیشتر معاملات، پدر زیر قول خودش می زند. پدران در طول ایام عید، عیدی بچه ها را از آنها می گرفتند تا پس از عید به آنها تحویل بدهند، اما بعد از سیزده انگاری پدر به کلی فراموش می کرد که باید پولها را برگرداند. دعا کردن و دو رکعت نماز خواندن از جمله برنامه های هنگان تحویل سال نو است.

سبزی پلوی ناهار

در بیشتر خانه های ایرانی ظهر روز عید، سبزی پلو با ماهی نوش جان می کنند. اگر چه امروزه در طول سال دارا و ندار چندین بار از انواع ماهی استفاده می کنند. غیر از ماهی خامی که از بازار ماهی فروشها خریداری می گردد، از انواع تن ماهی هم در انواع غذاها مورد بهره برداری قرار می گیرد، اما در گذشته های نه چندان دور به علت اینکه در طول سال ماهی کمتری مصرف می شد، مزه سبزی پلو با ماهی شب یا روز عید تا سال بعدی در دهان می ماند.

دید و بازدید

 بعد از فراغ بال از خرید، چهارشنبه سوری، خانه تکانی، جورکردن هفت سین و تحویل سال نو، باید خود را مهیا تا به دیدار اقوام و آشنایان رفته و یا منتظر ورود اقوام می شوند. یکی از بهترین و زیباترین رسمهای نوروزی دید و بازدید است. مخصوصاً برای جوامع امروزی که صله و ارحام به نوعی رنگ باخته است. زندگی اداری، صنعتی، شهرنشینی و چشم و هم چشمی موجب شده تا ارتباط فامیلی کاهش یافته است. خدا را شکر که در ایام نوروز هنوز این سنت از بین نرفته و مردم به دیدار یکدیگر می روند و از حال یکدیگر باخبر می شوند.

ارسال کارت پستال

در گذشته که مردم از امکانات تلفن، موبایل، ماشین و غیره کمتری برخوردار بودند، افراد فامیل و دوست و

آشنا با ارسال نامه یا کارت پستال به یکدیگر تبریک می گفتند. اگر چه امروزه هم کارت پستالهایی در اندازه و رنگ و طرحهای گوناگونی در بازار وجود دارد اما پیامک ها کار خود را زودتر و بهتر انجام می دهند.

سیزده بدر

مردم تا روز دوازدهم به دید و بازدید و مسافرت رفته و روز سیزده را در اختیار خود و خانواده خودشان هستند. زن خانواده از شب قبل، بساط روز سیزده را آماده و صبح روز سیزده، مردم به خارج از شهر می روند تا یک روز را در دل طبیعت بسر ببرند. سبزه ها که تا روز سیزده قد کشیده و سرسبز شدند، روز سیزده به طبیعت سپرده می شود. سبزه گره زدن هم از جمله کارهایی است که دختران دم بخت انجام می دادند.

نوروز در گذشته های  میگون

اگرچه از اواسط اسفند ماه رویش گل و گیاه در اکثر نقاط ایران شکل می گیرد، اما در میگون به علت سردی هوا و انبوهی برف، این رویش ها از اواسط فروردین ماه انجام می شود. از ابتدای اسفند ماه لحظه شماری برای بچه های مدرسه تا رسیدن نوروز ادامه دارد. برفها به یکباره ذوب نمی شوند. به علت گرم شدن زمین از اواسط اسفند برفها از حالت انجماد خارج و پوک می شوند. در این هنگام خطر ریزش بهمن هم وجود دارد. بیشترین قسمتی که در مسیر بهمن قرار دارد سراشیبی تند دامنه کوه اسب چال است. در سالهای گذشته که برف بیشتری می آمد از ریزش این بهمن ها غرش هایی مهیب شنیده می شد. گهگاهی بهمن در ابتدای جاده فشم(مسلم) تا اینطرف رودخانه بالا می آمد، وارد خیابان شده و باعث بسته شدن جاده می شد. بعضی از اوقات یک روز تمام جاده بسته بود. مسافرانی که از تهران می آمدند، در فشم پیاده و از آنجا تا میگون پیاده حرکت می کردند. بارانها گهگاهی با برف مخلوط و از آسمان نازل می شد. در اینگونه موارد می گفتند:  "شلاب" می آید. گرم شدن هوا و باریدن باران و برف از یکطرف و ذوب شدن برفها از طرف دیگر، دره ها را پر آب می کرد. با ورود آب دره ها به رودخانه، حجم آب رودخانه از بستر اصلی بالا زده و گهگاهی موجب جاری شدن سیل می گردید. هوا به مراتب گرمتر از یکی دو ماه قبل می شد، اما هنوز سرما وجود داشت و مردم کرسی ها را جمع نمی کردند. این کرسی ها بعضی اوقات در برخی از منازل تا پایان فروردین ماه هم برقرار بود. از اواسط اسفند ماه کدبانوهای خانه، خودشان را برای خانه تکانی آماده می کردند. فرش و رخت و لباسهایی که روز شسته می شد، در آویزی قرار می دادند تا خشک شود. لباسهای خیس هنگام شب یخ می زد. بالاخره به هر زحمتی بود آنها را خشک می کردند. گهگاهی هم از پایه های کرسی کمک می گرفتند. بعد از شستشو، نوبت به سبز کردن سبزه بود. هنگام خیس کردن دعا فراموش نمی شد. روزها اگر خورشید از زیر ابر خودنمایی می کرد، سبزه ها هم چند ساعتی از پرتو نور آن استفاده می کردند؛ وگرنه روزها هم همانند شبها تا جوانه زدن، همانند دیگر اعضای خانه از پای کرسیها استفاده می شد. بعد از خانه تکانی و سبز کردن سبزه، خودشان را برای خرید لباس و البسه ضروری آماده می کردند. خریدن لباس برای عید لذت بخش بود. اکثر اوقات انتخاب نوع لباس یا رنگ آن با ما نبود، فقط توسط یک تکه نخ اندازه دور کمر و قد و پا را می گرفتند و با یک گره آن را مشخص می کردند. وقتی پدر توفیق رفتن به تهران را داشت آنها را در مغازه از جیبش بیرون می آورد و برای ما خرید می کرد. مثل بچه های امروزی زیاد وسواس نداشتیم، هر چه که برای ما می خریدند خوشحال می شدیم. بعد از خرید لباس و تنقلات عید و خانه تکانی، منتظر شب چهارشنبه سوری می شدیم. روزهای قبل از چهارشنبه آخر سال، بچه های محل به سیلواز می رفتند و بوته های آنجا را می کندند و با خود به همراه می آوردند تا برای شب چهارشنبه سوری آماده باشد. برفهای سیلواز میگون زودتر از بقیه محل ذوب می شد و بوته ها خودشان را نشان می دادند. شب چهارشنبه سوری به علت اینکه در کوچه و خیابانها پر از برف بود مردم این مراسم را در پشت بامها انجام می دادند. بچه های محل بعد از غروب آفتاب هنگامی که بوته های گون را آتش می زدند، از روی آن می پریدند و بلند می گفتند" زردی من از تو سرخی تو از من" وقتی پشت بامها روشن می شد، یک منظره جالبی پیدا می کرد. بعد از چهارشنبه سوری آماده برای روز عید می شدیم. ایام عید و مراسم عید لذت بخش بود. نزدیک تحویل سال نو بانوی خانه سفره هفت سینش را در منزلی که برای پذیرایی از میهمانان تر و تمیز کرده بود، گسترده و یک بیک اقلام هفت سین را در سفره چیده و سبزه هایش را که قد کشیده و سبز شدند، در کنار آنها قرار می داد. بوی مشک و عنبر هم خانه را با طراوت می کرد. ماهی قرمز کوچولو در تنگ آب چنان می رقصید که انگاری نمی دانست عمری به اندازه سیزده روز نوروز دارد. همه لحظات نوروز زیبا و فرح بخش است. 

قبل از تحویل سال نو پیر خانه، قرآنی در دست گرفته و اسامی افراد منزل را در کاغذی یادداشت و آن را درون قرآن قرار می داد. پس از مقداری تلاوت قرآن و دعای سال نو، قرآن را باز و از یک نفر که از همه پاک تر بود، می خواست تا یکی از اسامی را در آورده و آن فرد را معرفی نماید. فرد منتخب چند لحظه قبل از سال نو، همراه با یکدست قرآن و یکدست گلابدان بیرون از خانه می ایستاد تا بعد از تحویل سال نو وارد منزل شود. عقیده داشتند که ورود اولین فردی که از روی قرآن انتخاب شده باشد، برکت را در سال آینده برای اهل خانه به ارمغان می آورد. بعد از تحویل سال نو فردی که بیرون از خانه بود با قرآن و گلاب وارد خانه شده و با همه اعضای خانه روبوسی و به یکدیگر تبریک می گفتند. بعد از روبوسی با گلابی که خود را عطرآگین کرده دور سفره هفت سین می نشستند و مادر با شیرینی و آجیل و میوه از آنها پذیرایی می کرد. پدر و بزرگترهای خانه هم در این فرصت، دستی به جیب و کیفشان برده و از سکه و اسکناسهایی که از قبل آماده کرده بودند به کوچکترها عیدی می دادند. پس از آن منتظر می ماندند تا برایشان میهمان بیاید و یا به دید و بازدید بروند. معمولاً ابتدا کوچکترها قدم پیش نهاده و به دیدار بزرگترها می روند. اگر از دوستان و فامیلها کسانی باشند که در سال گذشته نزدیکان خودشان را از دست داده و عزادار شدند، ابتدا به دیدار آنها رفته و دلجویی می کنند. چون در محل همه با هم فامیل و آشنا بودند، روز اول عید مخصوص عزاداران بود. مردم به سرعت از منزلی به منزل دیگر در حرکت بودند. با توجه به اینکه اکثر کوچه های میگون در سراشیبی قرار داشت و همچنین وجود برف و یخ برای مردم مشکلاتی را بوجود می آورد، چند سالی است که صاحبان عزا در روز اول عید، در مسجد محل حضور پیدا می کنند و جهت سرسلامتی و تبریک سال نو به مسجد می رفتند. امروزه این ملاقات در حسینیه انجام می شود. دید و بازدید تا دوازدهم فروردین ادامه دارد. در روز سیزدهم فروردین اگر هوا بارانی و برفی نبود و برف باغات تا حدودی ذوب شد، مردم میگون به صحرا می رفتند. در غیر اینصورت همانند چهارشنبه سوری پشت بامها بهترین جا برای گذراندن سیزده بدر بود. سبزه ها را از ظرف جدا کرده و در دل طبیعت رها می کردند.

ورزش و سرگرمی  بچه های محل

مرغنه وازی (بازی با تخم مرغ)

در ایام نوروز یکی از سرگرمیهای بچه های محل بازی با تخم مرغ بود. هرکسی با تخم مرغهایی که داشت به جنگ تخم مرغهای دیگران می رفت و هر کسی که تخم مرخش می شکست، بازنده و می بایست تخم مرغش را به طرف پیروز بدهد. تخم مرغ را بین دو انگشت شست و اشاره قرار داده به طوری که یک قسمت کوچکی از سر یا ته تخم مرغ آشکار و طرف مقابل می بایست با تخم مرغ خودش ضربه ای به تخم مرغ می زد. هر کدام که می شکست بازنده محسوب می شد. قسمت نوک تیز تخم مرغ "سر" و قسمت پهن تخم مرغ را "ته" می گفتند. گهگاهی بازی سر به سر و گهگاهی ته به ته و همچنین سر به ته یا ته به سر هم انجام می شد. بعضی ها کلک می زدند و درون تخم مرغها را با سوزنی خالی می کردند و درون آنها را گچ، و مواد دیگری پر می کردند تا استقامت آنها را بالا ببرند. در برخی مواقع هم آنها را می پختند. بازیکنان ابتدا با ضربه زدن ته و سر تخم مرغها به دندانهای جلویی خود و شنیدن صدای زیر و بم آنها استقامت تخم مرغهای یکدیگر را محک و همچنین از سلامت تخم مرغها با اطلاع می شدند. گاهی ضربات به گونه ای بود که نگهداری تخم مرغ امکان پذیر نبود، در چنین صورتی صاحب تخم مرغ آن را به صورت خام سر می کشید و می خورد. بعد از بازی فردی که بیشترین تخم مرغها را می برد، به همراه بازیکنان به خانه ای می رفتند و تخم مرغها را نیمرو درست می کردند و همگی می خوردند.

دَچِّه بَپِّر

در ایام زمستان بیشتر کوچه ها مملو از برف و یخبندان بود. برخی پشت بامها با کوچه ها هم سطح می شد. بچه های محل در ایام فراغت، روی پشت بامها جمع می شدند. بیشتر بازیهای محلی هم در پشت بامها انجام می شد. یکی از این بازیها دچه بپر بود. بچه ها به ترتیب تا زانو خم شده و دیگران به نوبت در حالی که سرعت می گرفتند دو کف دست را پشت افراد گذاشته و از روی آنها می پریدند. برخی اوقات کلاهی را روی پشت افراد می گذاشتند و از روی آن می پریدند به طوری که کلاه از پشت افراد نمی افتاد. اگر کسی در حال پریدن کلاه را می انداخت بازنده و می بایست خودش خم می شد و دیگران از روی آن می پریدند. بعضی از بچه ها از روی افرادی که تمام قد ایستاده بودند می پریدند.

توپکال

از دیگر بازیهای محلی میگون توپکال بود. توپکال از یک چوب دستی و یک توپ کوچک کُلکی (کرکی، پنبه ای) تشکیل می شد. بچه ها به دو دسته تقسیم می شدند. از مرز پرتاب تا حدود 70 متری محلی را با خط نشان می کردند. یک نفر توپ را با دست به اندازه نیم متر روبروی فردی که می خواست ضربه بزند به هوا پرتاب می کرد و فرد مزبور به وسیله یک چوب دستی ضربه ای به توپ می زد. فاصله ای که توپ به هوا پرتاب می شد، شخص ضربه زننده می بایست به سرعت خود را به پای خط مشخص (کال) رسانده و به محل اولیه برگردد. افراد تیم مقابل اگر توپ را می گرفتند باید با همان توپ به شخص در حال فرار ضربه ای می زدند. اگر توپ به آن فرد برخورد می کرد، تیم بازنده و باید جای خودشان را با تیم مقابل عوض می کردند. قدرت ضربه زدن در این بازی مهم بود. هر چقدر با قدرت بیشتری به توپ ضربه زده می شد، توپ به فاصله دورتری می رفت و فرصت برای رفت و برگشت بیشتر بود. افراد تیم مقابل هرگاه می توانستند با دست، توپ روی هوا را بگیرند برنده محسوب می شدند. زننده ضربه تا سه بار می توانست شانس خودش را امتحان کند . اگر برای بار سوم هم ضربه به توپ نمی خورد، تیم بازنده و جای خود را با تیم مقابل عوض می کرد. البته این بازی نیاز به فضای بازتری داشت که بیشتر در تابستان و پاییز در زمینها و یا در ایستگاه (میدان) محل انجام می شد.

تُرنِه وازی (بازی)

 یک لنگ و یا دستمال بزرگی را تابانده و سر آنها را به یکدیگر گره می زدند تا از هم جدا نشود. معمولاً از کمر بند هم استفاده می شد. با خط کشی، دایره ای را روی زمین کشیده و افراد به دو گروه تقسیم می شدند. گروه داخل دایره به حالت یک پا (لی لی) قرار داشته و افراد بیرونی با همین ترنه ها به آنان ضربه هایی وارد می کردند. افراد درون دایره اگر می توانستند با دست و به صورت یک پایی ترنه را از دست افراد بیرونی بگیرند، برنده و جای دو تیم عوض می شد.

اَلَک و دولک 

ابزار این بازی یک تکه چوب دستی و تعدادی چوب باریک و کوچک بود. دو تخته سنگ یا آجر را در کنار یکدیگر به حالت موازی روی زمین گذاشته و یکی از چوبهای کوچک را روی آن قرار می دادند. این هم مثل توپکال بچه ها به دو تیم تقسیم می شدند. افرادی از تیم که می خواهند ضربه بزنند، باید با همان چوب دستی بزرگ که در دست دارند چوب کوچک را از روی زمین بلند کنند و خودشان ضربه ای به چوب بزنند. تا حدودی این بازی همانند توپکال است. افراد برای گرفتن چوب با دست، از دستکش و پارچه استفاده می کردند تا به دستشان آسیبی نرسد. اگر چوبی در هوا با دست گرفته می شد برنده بودند. در غیر اینصورت می بایست از همان فاصله ای که چوب کوچک به زمین می خورد، یکی از افراد تیم، چوب را برداشته و به چوب دستی بزرگی که پرت کننده چوب، روی زمین قرار می داد نشانه می گرفت. اگر نشانه روی دقیق و چوب کوچک به هدف می خورد برنده محسوب شده و دو تیم جایشان را عوض می کردند. 

بازی شاه و وزیر

این بازیها معمولاً در مجالس عروسی انجام می گرفت. مجلس عروسی هم بیشتر در خانه ها برگزار می شد. جوانان در یک اطاقی دور هم می نشستند و با یک تُرنه ای که از پیچ و تاب دادن لنگ و مرطوب کردن آن برای درد بیشتر و یک تکه استخوانی که به آن قاب می گفتند، بازی را انجام می دادند. اگر قابی وجود نداشت از یک قوطی کبریت استفاده می کردند. چهار طرف قاب را به شاه، وزیر، دزد و پوچ علامتگزاری می کردند. قاب ابتدا توسط افراد به وسط مجلس پرت می شد. آنقدر پرتاب می کردند تا یکی به عنوان شاه شناخته می شد. تا انتخاب شاه بعدی، حکومت آن مجلس در دست وی بود. هر کسی که قرعه بد اقبالی دزد به سراغش می آمد، این شاه بود که به وزیرش دستور می داد چگونه تنبیه شود. معمولاً اگر دزد هنری داشت به نمایش می گذاشت، در غیر اینصورت توسط شاه حکم زدن ضربات با ترنه و کشیدن سبیل یا تنبیهات دیگری صادر می کرد که موجب خنداندن حضار می شد. 

علی می گه زو

"علی می گه زو" جمله ای است که هر فردی با گفتن این جمله نفس را در سینه حبس می کرد و مسافتی را می دوید. هر جا که نفس می گرفت و در واقع نفسش قطع می شد، می ایستاد تا نفر بعدی این کار را تکرار کند. هر کس بیشترین مسافت را اینگونه طی می کرد، برنده محسوب می شد. 

قایم باشک  

از جمله تفریحات و سرگرمی نوجوانان و کودکان در گذشته هایی هست که تلوزیون، اینترنت و ماهواره، مردم را در چهاردیواری منازل زندانی نکرده بود. در این بازی یک نفر که قرعه به نامش می افتاد، گرگ می شد. گرگ می بایست چشمهایش را با دست می گرفت تا جایی را نبیند و تا شماره ده می شمرد. بچه ها با شمارش یک تا ده گرگ، در اطراف پنهان می شدند. کسی که گرگ می شد بعد از شمارش می بایست بچه ها را پیدا می کرد. در این بازی جایی را در نظر می گرفتند تا هر کس که می توانست خودش را دور از چشم گرگ، زودتر به آن برساند و دستش را به آن بزند برنده شود. آنهایی که پنهان می شدند اگر در هنگامی که گرگ آنها را نمی دید و به سرعت خودشان را به محل مورد نظر می رساندند و ساک ساک می گفتند، برنده می شدند. اگر گرگ کسی را می دید و خودش زودتر از شخص مورد نظر به محل نشان برود و ساک ساک کند، آن فرد بازنده می شود و باید در نوبت بعدی او گرگ می شد.

لو وازیک

لو به معنای لگد و وازی هم به معنای بازی است. در این بازی چه به صورت دو تایی و یا بیشتر، بچه ها در دو تیم قرار گرفته و با لگد به یکدیگر ضربه می زدند. لگدها باید با کف پا زده شود تا آسیبی به بدن وارد نکند. این بازی بهترین راه تخلیه انرژی بود.

دوز وازی

دوز وازی تقریباً نوعی منچ خاکی بود. روی زمین یک مربعی ترسیم و وسط هر ظلعی را هم با خطوطی به هم وصل و یک شش ظلعی بوجود می آمد. با سه سنگ یا چوبهای ریزی برای هر نفر به نوبت، همانند شطرنج، اما همگی مستقیم حرکت می دادند. این حرکتها آنقدر ادامه داشت تا هر سه سنگ یا چوبهای کوچک در یک راستا قرار گرفته و برنده می شدند.

غذاها

بیشتر غذاهایی که در روزگار گذشته مورد استفاده قرار می گرفت، در حوزه خودکفایی و به نوعی از تولیدات محلی بود. شیر، ماست، کره، پنیر، دوغ، سرشیر، کشک، قره قوروت (سج)، گوشت، عدس، آهیل، ارزن، گندم، جو، نخود، انواع سبزیجات کوهی و همچنین بیشتر میوه ها و شب چره هایی که در زمستان از آن برای پذیرایی میهمانان استفاده می شد، بنوعی از تولیدات خودشان بود. از جمله: سیب، گلابی، زردآلو، گردو، مشقالک(برگه های خشک شده سیب، زردآلو، گوجه سبز، آلبالو). غذاها در ابتدا ساده و بی آلایش بود. معمولاً این غذاها در یک سینی بزرگ روی یا مسی ریخته و همه با دست یا قاشقهای چوبی از آن تناول می کردند. بیشتر غذاها عبارت بودند از:

نان: نان ها  که بیشترین و اصلی ترین مواد سفره را به خود اختصاص می داد، از تنورهای خانگی پخت می شد. این نانها به صورت فتیر(ضخیم) و در تعداد زیاد برای مدت یک هفته تهیه و در انبارهای نان خانگی که با چوب به صورت صندوق (جا نونی) درست می کردند، نگهداری می شد. نانها چون از گندم تولید شده محلی استفاده می شد، از عطر و بوی خاصی برخوردار بود. وقتی کدبانوی خانه نان می پخت، تمام اهل محل از عطر و بویی که در فضا می پیچید متوجه می شدند که خانه مورد نظر در حال پخت نان است. امروزه نانواییها به صورت انبوه نان تهیه می کنند که در فاصله یک متری هم بوی نام به مشام نمی رسد. مردان خانه برای تنور خانگی هیزم تهیه و همچنین برای زمستان هیزم انبار می کردند. خانمها شب هنگام، خمیر ترش تهیه و آن را در پای کرسی نگهداری می کردند. صبح زود آرد را خمیر و ورز می دادند. چوبها را در تنور قرار داده و آتش روشن می کردند. چوبها که می سوخت، تنور را داغ و برای پختن نان آماده می کرد. یک نفر خمیر را چانه می کرد و یک نفر هم خمیر را به درون تنور قرار می داد. گاهی به روی نان ماست، آغز و... می مالیدند تا نان خوشرگ و خوشمزه شود. با نزدیک شدن سال نو،  نان های شیر مال و نان های شیرین در قطعات کوچک (توتک) هم از این تنورها تهیه می شد که در پذیراییها استفاده می کردند. بعد از پخت نان اگر بانوی خانه خیال تهیه آبگوشت برای شام یا ناهار داشته باشد، مواد آبگوشت را در دیزی ریخته و آن را در گوشه تنور روی زغال قرار داده تا آبگوشت خوشمزه تهیه شود. از زغالهای بدست آمده هم برای منقل کرسی استفاده می کردند.

آهیلو: آهیل یک نوع غلاتی شبیه ماش بود که آن را می کوبیدند و به آرد تبدیل می کردند. برای تهیه غذا با پیاز داغ و مقداری آب حرارت داده و پس از مقداری جوش خوردن آن را با نان به صورت تلید مصرف می کردند.

ترش او: این غذا هم از ترکیبی از: پیاز داغ، آب و قره قوروت تهیه می شد که پس از مقداری جوش خوردن همانند آهیلو با نان صرف می کردند.

گورِس پِلا (ارزن پلو): این غذا برعکس نامش از برنج تهیه نمی شد. مواد اولیه آن ارزن(گورس)، برگه زردآلو و سیب زمینی بود. این مواد را همراه با پیازداغ و آب می پختند.

دمپخت ها

دمپختها انواع و اقسامی داشتند. غیر از استامبولی (دمپخت گوجه) و ترش تمپختک، ما بقی با ترکیب انواع سبزی های تازه و خشک کوهی درست می شد. در فصل بهار، زنان و مردان برای چیدن سبزی به کوه می رفتند. پس از چیدن سبزی ها آنها را در فصل بهار، به صورت تازه مصرف و مقداری از آنها را خشک و در فصل زمستان مورد استفاده قرار می دادند. بیشتر پلوها به صورت دمی استفاده می شد. بیشتر برنجهایی که مورد استفاده اهالی قرار می گرفت از مازندران وارد می شد. برنجهای مازندرانی به مراتب بهتر از برنجهای خارجی است. هر غذایی که با این برنجها طبخ می گردد، از یک عطر و بوی خاصی برخوردار است.

استامبولی (استمبلی):

مواد لازم: برنج، گوجه فرنگی(رب گوجه فرنگی)، سیب زمینی، پیاز،، زردچوبه، آب، روغن و نمک است. برخی هم به آن هویج اضافه می کنند. در اندازه گیری آب و برنج باید به اندازه یک بند انگشت آب در قابلمه روی برنج اضافه تر باشد.  یا دو برابر پیمانه برنج آب به آن اضافه می شود.

طرز تهیه: پیاز را در روغن تفت داده، زردچوبه زده و رب یا گوجه فرنگی را به آن اضافه و تفت می دهند. سپس آب روی آن ریخته و نمکش را با چشیدن تنظیم و بعد از اینکه آب به جوش آمد برنج را به آن اضافه می کنند. هنگامی که آب برنج آنقدر تبخیر شد که به سطح برنج رسید، سیب زمینی و هویج خرد کرده را به آن اضافه می کنند. وقتی آب آن کاملاً تبخیر شد شعله را کم می کنند و یک دم کنی روی آن می گذارند تا دم بکشد. پس از دم کشیدن برنج را در ظرف ریخته و آن را با ماست یا ترشی صرف می کنند.

ترش تمبختَک(دمبخت):

مواد لازم:  سیر (برگ سیر)، سج(رب گوجه سبز)، آب، نمک، پیاز

طرز تهیه: ابتدا پیاز داغ می کنند و سپس آب روی آن ریخته و می گذارند تا به جوش آید. بعد برنج را به آن اضافه و به اندازه نمک می ریزند. بعد از دو سه جوش خوردن، سیر و رب را به آن اضافه و هنگامی که آب آن تبخیر شد به وسیله دمکنی روی آن را می پوشانند تا دم بکشد. بعد از دم کشیدن با ماست و ترشی صرف می کنند.

دمپخت سبزی کوهی: غیر از والک و تلپه که به تنهایی در پلو استفاده می کنند. تعداد زیادی سبزی کوهی وجود دارد که در ارتفاعات کم و زیاد رشد می کنند. این سبزیها ترکیبی از (مزالک، پیازک، یونجه، وزمه، شنگه، انجمک، چغندرک، شلوارک) است که هم به صورت تازه و هم به صورت خشک در برنج به عنوان دمی استفاده می کنند.

مواد لازم: سبزی خرد شده، برنج، آب، روغن، نمک، زردچوبه، سیب زمینی، پیاز

طرز تهیه: ابتدا پیاز داغ تهیه و زرد چوبه به آن اضافه و آب به مقدار لازم افزوده و می گذارند تا به جوش آید. نمک به مقدار لازم در آن ریخته و برنج را به آن می افزایند. بعد از دو سه بار جوش خوردن، سبزیها و سیب زمینی خرد شده را به آن اضافه می کنند. بعد از آنکه آب تبخیر شد با دمکنی روی آن را می پوشانند تا برنج دم بکشد. بعد از دم کشیدن آن را با ماست یا ترشی صرف می کنند.

دمپخت لئیج:

لئیج هم نوعی از سبزی کوهی است. این سبزی را هم به صورت دمپخت سبزی تهیه می کنند.

والک پولو (پلو): این پلو را هم همانند سبزی پلو به صورت آبکشی استفاده می کنند.

والک نوعی سبزی کوهیست که برگهای پهن تری نسبت به تلپه دارد. والک ها در دامنه ارتفاعاتی که شنزار باشند رشد می کنند. این سبزی بر عکس سبزیهای دیگر، کمتر در کوه وجود دارد. پیدا کردن این سبزی و همچنین قارچهای کوهی در کوهستان، کار آدمهای با تجربه است. عطر این سبزی در پلو بسیار دلچسب است. به علت کمیاب بودن، گران تر از بقیه سبزیجات هم می باشد. عطر انواع آنها متفاوت است. والک کوههای شمال که در رطوبت بیشتری قرار دارند از عطر کمتری برخوردار هستند.

تلپه پولو (پلو):  تلپه نوعی سبزی کوهی شبیه به تره است. این سبزی را مانند سبزی پلو آبکش می کنند.

ترش خورش (خورشت میوه): ترکیبی از پیازداغ، زردچوبه، به، سیب، برگه، آلوچه خشک(هلی)، گوشت

فسنجان: ترکیبی از پیازداغ، روغن، گردوی آسیاب شده، گوشت، آلوچه خشک

اشکنه: ترکیبی از پیازداغ، زردچوبه، آب، شمبلیله، سیب زمین و نمک است. برخی به آن تخم مرغ هم اضافه می کنند.

قارچ (کماگوش): قارچهای کوهی را در فصل بهار همراه با سبزی کوهی می چینند. قارچها را به قظعات دلخواه برش داده و در روغن سرخ و بعضی ها هم کباب می کنند. برخی هم با سبزی تلپه، سرخ و با نان مصرف می کنند. امروزه قارچهای مصنوعی در انواع و اقسام غذاها ریخته می شود.

آش ها

آش جو: ترکیبی از جو کوبیده، پیازداغ، نعناع داغ، رب آلوچه، حبوبات، آب و نمک

جوکُلایی: ترکیبی از پیازداغ، نعناع داغ، سیرابی، جو کوبیده( کله پاچه)، آب و نمک و رب آلوچه

آش ماست: ترکیبی از آب ، خرده برنج، ماست، پیازداغ، سیب زمینی و سبزیهای محلی

آش گوجه سبز: ترکیبی از پیازداغ، برنج، آب و گوجه سبز

غذاهای حاضری مانند: ماست، پنیر، تخم مرغ، مربا ... هم به عنوان یک وعده غذایی مصرف می شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه واعظ شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 15:57

دلم میخواد غذای میگونی بپزم ممنون از اینکه اسم غذاها را آوردید سعی میکنم طرز تهیه دقیق انها را پیدا کنم متشکرم

شیوا بهرامی مهر جمعه 30 دی‌ماه سال 1401 ساعت 00:12

سلام خیلی مطالبتون جالب بود از غذاهای میگون والک پلو و دمپختک رو امتحان کردم و نان محلی که مادربزرگم تو مطبخ خودش درست میکرد بوی نون و هیزم هنوز در خاطرم هست سیب‌های تخم شمرونی با اون پوست چرب و لذیذش و آلبالو و... ممنون که تداعی خاطرات شدین.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد