شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

شعرهایی درباره ورود اسرا به شام

حالا که باز روضۀ هر شب شروع شد / آوارگیِ موکبِ زینب شروع شد
می گفت مادرش که بمیرم برای او / تازه بکاء و نالۀ هر شب شروع شد
سوزی که از مقطع الاعضا گرفته بود / صوت الحزین شد و چو، نِی از لب شروع شد
بعد از جدا شدن ز تن پاره پاره دید / درد و بلا و غصه لبالب شروع شد
وقتی زمان قافله سالاری اش رسید / زخم زبان و کینه مرتب شروع شد
گاهی تنور، طور تجلای نور بود / گاهی ز دِیر نالۀ یا رب شروع شد
سرها به نیزه رفت و بدن ها به نیزه خفت / یعنی که اصل صحبت و مطلب شروع شد
خورشیدها به نیزه، همه در تلاوتند / هشتاد و چند ضجّۀ کوکب شروع شد
زینب نظاره می کند و خطبه می کند / یعنی پیام تازۀ مکتب شروع شد
تفسیر کرد از نوک نیزه برادرش / آن آیه را که از لب زینب شروع شد
از قتلگاه تا دل کوفه و بلکه شام / اصلاح دین و مکتب و مذهب شروع شد
از اختران پاک و نجیبه مگو مگو! / توهین به دختران معذّب شروع شد

*

نه روز عید صیام و نه عید قربان است / چه روی داده که شام این همه چراغان است
زنان شام همه می زنند و می رقصند / به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است / مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است
میان هلهله ها هیجده سر است به نی / به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است
سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم / عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است
نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است / حجاب دخترکی گیسوی پریشان است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر / که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز / که سایبان اسیران سر شهیدان است
تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح / خدای رحم کند آفتاب، سوزان است
هنوز بر لبش آثار تشنه گی پیداست / هنوز آب به او، او به آب عطشان است
سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند / یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است
حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید / به کودکی که تنش مثل بید لرزان است
ز دست دختر زهرا طناب باز کنید / که او بر این اسرا یاور و نگهبان است
زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم"که جای گنج الهی به شام ویران است

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

شراره بردل ناموس کبریا زده اند / برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند
خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد / سر تو را سر نیزه در انتها زده اند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد!!! / که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز / گریز گریه به گودال کربلا زده اند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟ / که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند
محله های یهودی چقدر باریکند / دوباره فاطمه رابین کوچه هازده اند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده / سپرده پای سر تو رباب را زده اند
بس است مرثیه، اینجا گریزمیخواهد / که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد

شاعر : محسن حنیفی

ضربت چوب و گل چیده کجا / بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا / خیزران و لب خشکیده کجا
گل بی خار کجا خار کجا / زینب و مجلس اغیار کجا

اهل بیت نبی و شام خراب! / دختر فاطمه و بزم شراب!
جگر شیعه کباب است کباب / ای فلک شرم کن از روز حساب
غم به دندان جگر خویش گزید / بوسه گاه نبی و چوب یزید
سعی من طیّ ره از کرببلا / مروه: گودال، صفا: طشت طلا
می زنم با سر ببریده صلا / که الا ای همة اهل ولا
در ره ذات خداوند جلیل / هر چه دیدیم جمیل است جمیل
زینب ای خواهر غم پرور من / خجل از اشک تو چشم تر من
زخم قلب تو عیان بر سر من / طاقت از دست مده خواهر من

گوش بر زمزمة قرآنم / صبر کن تا شکند دندانم
تو که فرق علی اکبر دیدی / تو که حلق علی اصغر دیدی
به جگر داغ مکرر دیدی / تن صد چاک برادر دیدی
چه شد این لحظه که بی تاب شدی / شمع سان سوختی و آب شدی
پاسخ حضرت زینب (س)
ای شریک غم تو خواهر تو / پاسدار سر تو مادر تو
برده صبر از کف من دختر تو / چه کنم بزم شراب و سر تو
کاش می خورد به جای لب تو / چوب دشمن به لب زینب تو
طشت و چوب و سر تو از یک سو / نگه مادر تو از یک سو
گریۀ دختر تو از یک سو / خجلت خواهر تو از یک سو
باید این جا غم دل چاره کنم / پیرهن نه، دل خود پاره کنم
تن ما را همه جا لرزاندند / دلم از زخم زبان سوزاندند
خاک ها بر سر ما افشاندند / دخترت را به کنیزی خواندند
گریه بایست که چون ابر کنم / پسر فاطمه چون صبر کنم
من که در ملک خدا بانویم / من که نادیده ملک هم مویم
آستین گشته نقاب رویم / گشته هم رنگ سرت گیسویم
صورتم همچو لبت گشته کبود / این همان معنی یک رنگی بود
تا ابد در دل عالم غم توست / لحظه ها سوختۀ ماتم توست
به خدا هر چه بگریم کم توست / سوز ما در سخن "میثم" توست
همگان ذاکر ما خوانندش / کی گذارم که بسوزانندش

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

خورشیدی و جبریل کند نوکریت را / سخت است ببینم غم بی یاوریت را
در عرش ملائک همگی جامه دریدند / بردند چو عمامه یِ پیغمبریت را
ای قاری من صوت تو تغییر نموده / این نیزه گرفته نفس حیدریت را
از سنگ زنان من گله مندم که برادر / آشفته نمودند رخ مادریت را
نابود شود عالم اگر مُطَلِع گردد / یک ذره از آن داغ علی اکبریت را
با دست گرفتم جلوی چشم رقیه / بر نیزه نبیند سر خاکستریت را

شاعر: امیر کریمی

شبی دراز شبی خالی از سپیده منم / لوع تلخ غروبی به خون تپیده منم
پی نظاره‌ات ای یوسف سرا پا حسن / کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی / نگاه کن منم این بید قد خمیده منم
کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی / کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
اگر به کوره‌ی داغ تو سوختم خوش باش / غمت مباد که شمشیر آبدیده منم
فتاده آتش غم بر دوازده بندم / غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم
خوشا به حال تو این ره به پای می‌پویی / کسی که این همه ره را به سر دویده منم

سعید بیایانکی

خون از قلم جاری شد وبنوشت الشام / کوبیده سر بر صفحه و بنوشت الشام
او از مدینه همره این کاروان است / پای پیاده تا نگارد جور ایام
پایش ز ره پرآبله ، خونابه داراست / زان رو به رنگ خون نوشته قصه شام
می خواست وا گوید کلام شامیان را / با عالمی شرمندگی بنوشت دشنام
کنجی نشست و نقش راس روی نی زد / برصفحه خون پاشید از سنگ سر بام
تا خواست شرح کوچه و بازار گوید / خشکید جوهر در قلم چون آب در کام
دالی شبیه قامت بانو نمی یافت / آخر بجای قد خم بگذاشت یک لام
آخر نوشت از بین تشت زر شهنشاه / باگوشه چشمش به زیتب داد پیغام
کای خواهرم خیره مشو تو بر سر من / زین پس دگر جان تو جان دختر من

شاعر : یاسر رحمانی

خواستم گریه، ولیکن گلویم بغض گرفت / مثل من دختر تو روبرویم بغض گرفت
نیزه ای که به تَنت خورد و زمین گیرت کرد / بعد هر بار که آمد به سویم، بغض گرفت
بوسه ام دیر سراغِ گلویت آمد، حیف / همۀ آرزویم!، آرزویم بغض گرفت
همۀ راه به این معجر من دست نخورد / بین کوفه به خدا آبرویم بغض گرفت
سرت از نیزه که افتاد دلم سوخت حسین / چشم های تو از این گفتگویم بغض گرفت
بعد از آنی که تو رفتی گلویم آب نخورد / روز و شب با غمت آب وضویم بغض گرفت
ضربه ای بی خبر از پشت به بازویم خورد / سنگ از روبرویم آمد و بر رویم خورد

شاعر : رضا باقریان

20 آذر سالروز شهادت شهید محراب آیت الله دستغیب

     امروز 20 آذر ماه مصادف با شهادت سومین شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب است. جا دارد تا حداقل ما استان فارسی ها این روز را به یاد داشته باشیم. روزی که منافقان کوردل با انجام یک تروری فکر کردند، می توانند انقلاب را در نطفه خفه کنند؛ اما آنچه آن ها می خواستند نشد و تیرشان به خطا رفت. اگر  چه شهیدی به شهدا اضافه شد، اما خون همان شهید درخت نوپای انقلاب را سیراب نمود و شاخ و برگ آن زیادتر شد. شهید دستغیب نه اولین شهید بود و نه آخرین، اما در مراتب شهدای محراب سومین شهیدی بود که به شهادت رسید. شاید محرابیان قبلی به او این هشدار را داده بودند که "زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد"، اما ایشان در مسیرش استوار بود و با این بادها به لرزه نمی افتاد. او همچنان از امام و انقلاب و اسلام دفاع می کرد. شاید از سلمان و ابوذر و دیگرانی که صحابه پیامبر(ص) و امام علی (ع) بودند زیاد شنیده باشیم، اما با چشم ندیده ایم. آن ها را چنان باور داریم که کتاب ها و مقالات و منبرهایی به وفور نوشته، شنیده، دیده و خوانده ایم. اگر هر چه از آن ها بگوییم نه تنها زیاده روی نکردیم،بلکه شاید در این تحقیق و تفحص های تاریخی دفتری را ورق بزنیم و با نکته و مرامی آشنا شویم که تا به حال ندیده بودیم. امروزه دستغیب ها زیاد از ما فاصله نگرفته اند و طیف های در سنین انقلابی و قبل از آن تا واقعه 42 بیشتر شهدا را به خوبی می شناسند. شهید دستغیب خونش را برای این هدیه کرد که اسلام محفوظ بماند. انقلاب اصیل و آنچه معمار کبیرش بنا نهاده ماندگار و جاودان بماند. امروز شهید دستغیب نیست، اما افکارش هست، اندیشه اش هست، راه و روشش هست، مرام و مسلکش هست. گاهی هزار حرف می زنیم و به یک حرف آن عمل نمی کنیم. گاهی هزار راه می رویم و به مقصد نمی رسیم. کاری کنیم که اگر ما استان فارسی ها و به خصوص شیرازی ها و به ویژه مدیران اجرایی در آن دنیا خواستیم دسته جمعی به حضورش برویم سرافکنده نباشیم.

برخورد روسای دولت های انقلابی ایران با دولت های قبلی

     این جمله یا نظم ناتمام از زمانی که پای در کلاس کوهنوردی گذاشته ام به من یاد داده اند و تا کنون هم از بادم نرفته و همواره آن را زمزمه می کنم. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود. فکر نمی کنم آقای هاشمی وقتی روی کار آمده باشد به دولت قبلی گیر داده باشد و یا به قول امروزی ها انتقاد کرده باشد. دولت های تا زمان هاشمی به غیر از بنی صدر و بازرگان که مشکل عقیدتی داشته اند هر دولتی که می آمد با شگردهای خودش راه دولت قبلی را ادامه می داد. از زمانی که آقا محمد خان خاتمی روی کار آمد و به دولت هاشمی رفسنجانی گیر داده بود و تنها گیرش که به یاد دارم این است که من یک اقتصاد بیمار را تحویل گرفته ام و نیاز به جراحی دارد. بگذریم که در ادامه از جراحی اقتصاد صرف نظر کرده و بیشتر اوقات خودش را صرف جراحی آزادی نمود و تا آنجا پیش رفت که تا حدودی به مثل قبل از انقلاب بساط دانشگاه را هم برهم زده بود. دولت آقای روحانی هم از ابتدا گیر دادن به دولت احمدی نژاد در دستور کارش قرار داشت. اصلا از ابتدای انقلاب اگر دست دوستی به آمریکا دراز می کردیم این همه شهید نمی دادیم و این همه گرفتار مشکلات اقتصادی نمی شدیم. این هنر آقای روحانی و گروه مذاکره کننده نیستند که اقبال آن را دارند تا تحریمی حذف و مشکل اقتصاد ایران برطرف شود. این از هنر اجازه دادن است که او توانست با آمریکا ارتباط برقرار نماید. اگر در دولت احمدی نژاد و یا هر دولت گذشته هم این اجازه داده می شد تا ارتباط برقرار شود، محاصره اقتصادی شکسته می شد و ملت ایران هم روی خوش اقتصادی را در حریم آزادی می دیدند. دولت احمدی نژاد سه کار زیبا در تحریم اقتصادی انجام داده که باید همان کارها را با رفع نواقص احتمالی ادامه داد. یارانه ها، مسکن مهر و حضور مداوم در بین مردم (جلسات استانی). شاید این طرح ها در زنامی اوباما قصد دیدار از تهران را داشته باشد چندان کارساز نباشد.

اجرای برنامه هایی که گروه تعزیه چهارده معصوم (ع) شیراز - شهرک سعدی در پیش رو خواهد داشت.

   امروز چهارشنبه13/9/92 به مناسبت یادبود شهدا، مراسمی از ساعت 3 بعدازظهر در شلمچه برگزار می شود که دو تایم ده دقیقه ای آن به سنج و دمامه اختصاص دارد که توسط گروه تعزیه چهارده معصوم (ع) انجام می شود.

     فردا صبح پنجشنبه14/9/92 در فرهنگسرای طاووسیه مراسم زیارت عاشورا برگزار می شود که از گروه تعزیه چهارده معصوم (ع) خواسته شد تا گوشه ای از تعزیه قتلگاه و ورود اسرا به شام را به نمایش بگذارند.

     جمعه 15/9/92 ساعت 3 بعدازظهر تعزیه شهادت امام حسین (ع) و ورود اسرا به شام توسط گروه تعزیه چهارده معصوم (ع) در حسینیه نیمه ساز شهرک پرواز اجرا می شود.

     شنبه 16/9/92 به مناسبت روز دانشجو تعزیه حضرت قاسم (ع) یا حر در دانشگاه زرقان توسط گروه تعزیه چهارده معصوم (ع) برگزار می شود.