شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

بانک ها و اماکن عمومی و خصوصی در آتش بی تدبیری ها می سوزند1

شب هنگام وقتی از پایان یک روز کاری به منزل برگشتم، وضو گرفتم و هنوز  به نماز نایستاده بودم که برادرم زنگ زد و گفت: بانک ملت سعدی توسط عده ای نوجوان در حال تخریب و آتش زدن هست. نه قدرتی داشتم تا بروم و با آن ها دربیافتم و نه کاری می توانستم بکنم. فقط رو به قبله ایستادم و با خدای خودم راز و نیاز کردم. راز و نیازم از حد گذشت و التماس کردم. پا را از التماس فراتر گذاشتم و  به خاطر این که اهل خانه متوجه نشوند در دل فریاد زدم. فریاد نه، نعره می کشیدم. گفتم ای خدای رحمن و رحیم نمی دانم چگونه اوضاع زمانه را تفسیر کنم. تفسیر که نه تعبیر کنم. آیا واقعاً خودت می خواهی که دولت  منتظر اینگونه طعم انتظار را بکشد. تا کی با مردم دربیافتیم. پریروز، دیروز، امروز و فرداهای دیگری که در راه است چگونه خواهد شد. استرس تمام جوارحم را می بلعد. نه راه کج رفتم که بی خیال بشوم و نه می توانم از اعتقاداتم دست بردارم. فقط خودخوری، این شده کار و بارم. صبح زودتر از بقیه ی روزها بیدار شدم. به نماز ایستادم و دوباره دست به دعا برداشتم. لباس پوشیدم و به سمت محل کارم به راه افتادم. تصمیم داشتم در ابتدا سری به بانک بزنم. در فاصله ای که به سمت بانک می رفتم آثار تخریبی در خیابان ها مشاهده می شد. مکان  بانک تا محل کارم فاصله ای نبود. یکراست به نزدیک بانک رفتم. وقتی  سیاهی های ناشی از سوختن آتش شب قبل را در چهره ی بانک مشاهده کردم،  چشمهایم  سیاهی رفت. برخی افراد هم مثل من از دور نظاره گر بانک بودند.

همینطور که می رفتم  شعری با این مطلع را زمزمه می کردم

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
چو می توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

که ناگاه گنبد آرامگاه  شیخ اجل سعدی شیرازی از نه چندان دور نمایان شد و شعرم تغییر کرد.

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی ...

دیگر چیزی نگفتم و برگشتم. برگشتم! برگشتم!

گذری بر تجمعات قانونی و غیر قانونی

آنچه که در روزهای گذشته پیش آمد نه اولی بود و نه آخری خواهد بود. ما هم انقلاب را اینگونه شروع کردیم. اگر چه بزرگان انقلاب به ویژه حضرت امام خمینی (ره) در ابتدای انقلاب سفارش موکد داشتند که در هنگام عمل انقلابی نباید مردم آزاری کرد و حتی اماکن عمومی نباید خسارت ببیند، اما شور و هیجان انقلابی ایجاب می کرد که عده ای خواسته یا ناخواسته دست به کارهایی بزنند که وقتی به سن عقلانی رسیدند تاسف می خوردند که چرا آنگونه کارهایی را مرتکب شدند. در حوادث اخیر کاری به بوق و کرناهای بیگانگان ندارم، آنچه مهم است، مسوولان باید بدانند که اینگونه حرکات قبلاً هم تکرار شده و هر کدام به بهانه هایی که باز همان مسوولان به صورت عقلایی عمل نکردند و حوادث های ناگواری را رقم زده است. در قضیه ی اخیر من تقصیر را به عهده ی  مسوولان به خصوص دولتیان و به ویژه شخص رییس جمهور می دانم. با توجه به وضعیّت اقتصادی مردم نمی بایست اینگونه نسخه ها را یهویی و ضرب العجلی برای مردم پیچاند و همه را در شوک فرو برد. اگر مسوولان بلندپایه ی کشوری به این نتیجه رسیدند که می بایست قیمت بنزین را یک شبه سه برابر افزایش بدهند، می بایست از قبل با مردم صحبت می کردند. می توانستند همان بحث هایی که کارشناسان را به این نتیجه رساند که باید این تصمیم را بگیرند، به صورت علنی و رسانه ای و به صورت گفتگو در حضور کارشناسان موافق و مخالف انجام می دادند که آگاهی مردم هم پله به  پله بالا می رفت. خدا را شکر که امنیت دوباره به کشور بازگشت و مردم کارهای عادی خودشان را شروع کردند، اما چند مسئله مورد نظر است که جای آن خالی است. اول آنکه این قضیه ظاهری به پایان رسید، اما با توجه به طیف گسترده ی فضاهای مجازی و غیره گروه هایی وجود دارند که مخالف خیلی از طرح ها و برنامه های دولت هستند که شاید نمایندگان مجلس که نمایندگان قانونی مردم هستند نتوانند همه ی آنها را در مجلس مورد کنکاش قرار بدهند و حل و فصل نمایند. یکی از ایرادهای بیشتر نمایندگان مجلس سیاسی بودن آنهاست که بیشتر از آن که به فکر مردم باشند، به فکر جیب خود و طیف خود هستند. به همین دلیل می طلبد که فضاهایی را بوجود بیاوریم تا مخالفان هم بتوانند صدای خودشان را به  مردم و مسوولان برسانند. مثلاً جایگاه و پایگاه هایی ایجاد کنیم تا هر گروه و دسته ای که اعتراض دارند بدون اینکه دغدغه ای داشته باشند بتوانند تجمعات راهپیمایی و غیره داشته باشند تا صداها در نطفه خفه نشود و یا آتشی زیر خاکستر نماند تا با کوچکترین حرکتی، آشوب و ناامنی در شهرها بوجود بیاید.