شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

مادر من

مادر من   

 

     فکر نمی کنم کسی در دنیا بیشتر از من مادرش را دوست داشته باشد!. شاید کمی تعجب کنید و یا به من بخندید. باور کنید راست می گویم. عشق کودک به مادرش زیاد است. در واقع دلبندش مادر است. مهرش مادر است. امیدش مادر است. صفایش مادر است. هم بازیش مادر است. در یک کلام خدایش مادر است. البته این احساس کودکی است. هرچه از مرحله کودکی به دوران نوجوانی و جوانی پوست اندازی می کند، دوست داشتن مادر کم نمی شود اما آنگونه که در کودکی می نگریست وجود ندارد. اما شرایط زندگی من طوری بود که هیچگاه از مرحله کودکی پوست اندازی نکردم. به همان شدت و با جدیت تمام به مادرم عشق می ورزم. عشق  عشق  عشق به مادر !  

     من به مادرم با همه وجودم عشق می ورزم. اما ... اما بماند بعد! بعضی وقتها من به دوستانم می گویم مثل من مثل یک گاو نه من شیری می ماند که هنگام پر شدن سطل با لگدی حسرت بر دل صاحب شیر می گذارد. بعضی وقتها رفتار ناخوشایندی که از من سر می زند، هق و هق می زنم زیر گریه. البته تقصیر زیادی هم ندارم. یک عمر آرزو داشتم من و مادرم زبان یکدیگر را بفهمیم ،اما علیرغم زندگی تنگاتنگی که داریم  نتوانستیم سر یک موضوع، فقط سر یک موضوع با هم توافق داشته باشیم. اگر من بگویم سفید است، او می گوید سیاه است. اگر بگویم زیباست، او می گوید زشت است. اگر بگویم خوب است او می گوید بد است. در یک کلام عکس یکدیگر در کلام هستیم . 

     مورد بعدی و بدتر از همه دور بودن پدر از چاردیواری خانه مان بود. پدری که مرده و زنده بودن آن برای ما فرقی نداشت. چون هیچگاه بوی آن را در منزل احساس نکردم. کمبود پدر تنها دردی است که فقط یتیمان و افرادی همانند من آن را درک می کنند. این موارد هم مرا زیاد آزار نمی داد، چون در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ مهربانی زندگی می کردیم که خدا رحمتشان کند آنها از هیچ کوششی برای ما دریغ نمی کردند.  

                                 

     کاشکی بدبختی ما فقط همین موارد بود. از وقتی که فهمیدم چشم عامل دیدن است، متوجه شدم مادرم از این عامل بی بهره است. نابینایی اگر چه سخت است اما چون به مرور در زندگیم عجین گردید به آن عادت کردم. این مورد هم نه تنها نتوانست لحظه ای از شادیهای ما بکاهد بلکه هر چه بزرگتر می شدم احساس می کردم باید بیشتر به مادرم خدمت کنم و همیشه در کنارش باشم. البته ناگفته نماند گهگاهی هم احساس رنجش می کردم. غرور بی حد و بیجای مادرم باعث می شد که نتوانیم بیرون از منزل برویم. اجازه نمی داد کسی دستش را بگیرد. می خواست خودش به تنهایی راه برود. به همین دلیل که امنیت وی را به خطر می انداخت موجب می شد که رفت و آمد ما در بیرون از منزل کم شود. ایشان نود و نه درصد عمرش را در خانه گذراند. به تبعیت از ایشان و همچنین محافظت از او، من هم مجبور بودم اکثر اوقات را در منزل باشم. با همه این احوال همیشه در زیر سایه پر برکتش به خدمتگذاری مشغول بوده و هستم. آنقدر دوست داشتم در کنارش باشم که یکی از دعاهای روزانه ام این بود که نکند زودتر از ایشان بمیرم و کسی نباشد تا از ایشان مراقبت کند. در جبهه وقتی به مناطق پر خطر می رفتم با خدا رازونیاز می کردم و می گفتم ای خدا اگر  شهید شوم چه کسی از مادرم مراقبت می کند. اگر چه جراحتی در جبهه نصیبم شد، اما آنگونه نبود که مرا از پای در آورد. یادم هست در یکی از عملیات ها هنگام دویدن دو نفر از همرزمانی که در سمت چپ و راست من بودند مورد اصابت ترکش قرار گرفتند که یکی از آنها بعدها به شهادت رسید ولی من کوچکترین آسیبی ندیدم .همواره این مسئله در ذهنم بود تا اینکه به واسطه از یک جانبازی شنیدم که :هر کسی که می خواست شهید می شد . آنهایی که مانده اند به نوعی ته دلشان نمی خواستند از این فیض عظمی بهره ای ببرند . 

                                 

     نمی دانم چرا هر وقت در باره مادر بخواهم فکر کنم ناخود آگاه شعر بسیار زیبای ایرج میرزا به ذهنم نقش می بندد.از آن زمانی که این شعر را در کتاب فارسی دبستان حفظ کردم هیچگاه از خاطرم محو نشد.ایرج میرزا علیرغم شعرهای تاپش گهگاهی شعرهای توپی هم سروده که بسیار زیبا هستند . با همه آن هجویاتی که از همه کس و در همه چیز داشته اما در مقابل مادر جز به نیکویی یاد نکرده است.واقعا مادر دوست داشتنی است.از اینکه می گویند رفیق بی کلک و بهشت زیر پای مادران به راستی که چنین است.این شعر زیبای ایرج میرزا را هم تقدیم همه مادران می کنم.  

                                                       مادر  

                                         گویند مرا چو زاد مادر

                                   پستان به دهان ‌گرفتن آموخت

                                         شب‌ها بر گاهواره من

                                   بیدار نشست و خفتن آموخت

                                        لبخند نهاد بر لب من

                                     بر غنچه گل شکفتن آموخت

                                      دستم بگرفت و پا به پا برد

                                       تا شیوهٔ راه ‌رفتن آموخت

                                      یک حرف و دو حرف بر زبانم

                                       الفاظ نهاد و گفتن آموخت

                                 پس هستی من ز هستی اوست

                                 تا هستم و هست دارمش دوست  

 پیشاپیش ولادت ام ابیها مادر سادات حضرت فاطمه زهرا (س) را به همه تبریک عرض می کنم.  

 

                                     

 

نماز عید فطر در محوطه دبیرستان خواجه نصیر طوسی میگون توسط بانوان میگونی در اواخر دهه ۶۰                                                                    

                              

خشونت و ریشه های آن

خشونت و ریشه های آن  

  

غضب و خشونت به معنای درشتی و زبری، ناهمواری، تند خویی و خشم به معنای غضب و قهر است.(فرهنگ فارسی خرد) در فرهنگ اسلامی خشونت و غضب به دو گونه بیان شده است.غضب و خشونتی که مورد خشنودی خداوند و نوع دیگر آن مورد غضب الهی می گردد.خشونتی که مورد لطف خداوند تبارک و تعالی قرار می گیرد، همان خشم در برابر ظلم، طاغوت، بی عدالتی و از این قبیل موارد است.از میان یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر تبر حضرت ابراهیم، کشتی نوح ، عصای موسی، شفای عیسی و محمد رسول الله " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" به عنوان سمبل و مرام و مسلک فرستادگان خداوند می باشد. پیامبران الهی همواره زندگی متحرکی داشتند.آنها در مقابل عواملی که موجب زیان جامعه می گردید و اجتماع را به بیراهه می کشاند، غضبناک می شدند. بر عکس در مقابل عواملی که موجب سربلندی و تکامل جامعه می گردید خشنود می شدند. می توان امر به معروف ونهی از منکراز ریشه های همین بینش قرار داد.خشونت نه تنها در جوامع انسانی بلکه به صورت غریزی در حیوانات و گیاهان هم قرار دارد.حیوانات در مقابل دشمنان، از قلمرو خود دفاع می کنند. 

 

البته در حیوانات گوشتخوار، عمل خشونت به عنوان یک تلاش برای ادامه بقا می باشد. اگر حیوانات گوشتخوار نتوانند حیوانات ضعیف تر از خود را شکار نمایند، مرگ حیات آنها را تهدید می کند. نتیجه اینکه خشونت(صید) برای حیوانات گوشتخوار مایه حیات و رمز بقا می باشد.
    

 

 

 با تحقیقاتی که دانشمندان بر روی گیاهان انجام داده اند، متوجه شدند که گیاهان هم در مقابل عوامل لطیف و خشن عکس العمل نشان می دهند. گیاهان آپارتمانی در مقابل رفتار اعضای خانواده از خود واکنش نشان می دهند. اگر در یک خانواده ای دائما نا آرام باشد، گلها و گیاهان همان خانواده شادابی خودشان را از دست می دهند.اگر در خانواده ای رفتار ملایم باشد، گلها و گیاهان هم با نشاط خواهند بود. نه تنها در مقابل رفتار اعضای خانواده ، بلکه گیاهان به رنگهای خانه و همچنین صدای موسیقی هم عکس العمل نشان می دهند.اما خشونتی که از انسان سر می زند، می تواند به عوامل متعددی بستگی داشته باشد. فشار از بی عدالتی، بیکاری، خودخواهی، نادانی، الگوبرداری از محیط(خانه و اجتماع) تعصب(گروهی، حزبی، محلی وطایفه ای) می تواند خشونت را به دنبال داشته باشد. در میان علل و عوامل خشونت، تعدادی از آنها جنبه مثبت به خود می گیرند. یعنی که هر انسانی باید در مقابل چنین عواملی ابراز تنفر و انزجار و در نهایت خشمگین شود.اما در بعضی از خشونت ها هیچگونه سازگاری با اسلام ندارند، و در قرآن مردود شمرده گردید.

شهید مطهری و دکتر علی شریعتی هر دو در کتاب انسان در قرآن به دو بعدی بودن انسان اشاره کرده اند.در ذیل به گوشه ای از نظرات آنها اشاره می شود.

"انسان به لحاظ دو بعدی بودن ، از یک طرف عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن در باره انسان است. او را از آسمان و زمین، و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چارپایان پست تر شمرده است.از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش گمارد و هم می تواند به "اسفل السافلین" سقوط کند. انسان خلیفه خدا در زمین است.(انعام 165) همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای پرستش.(ذاریات 56) سوگند به نفس انسان و اعتدال آن که نا پاکی ها و پاکی ها را به او الهام کرد.(شمس8 – 9)و در آیاتی هم انسان را مورد نکوهش قرار داد.او بسیار ستمگر و بسیار نادان است.(احزاب72) آنگاه که خود را مستغنی می بیند طغیان می کند. (علق7) او عجول و شتابگر است.(اسراء11) اوتنگ چشم و ممسک است.(اسراء100) او مجادله گرین مخلوق است.(کهف54) او حریص آفریده شده است.(معارج 19)"                          

                           مرتضی مطهری – انسان در قرآن

" دو بعدی بودن انسان به لحاظ نوع آفریده شدن وی می باشد.در سه جا آمده که انسان از چه آفریده شده است. یکی از "صلصال کالفخار"یعنی از خاک رسوبی لایه خشک. جای دیگر می گوید انسان از "حما مسنون" آفریدم، از گل متعفن و بد بو، از لجن.و در جای دیگر، انسان را از "طین، گل آفریدم.

لجن (پست ترین موجودات + روح خداوند (عالیترین وجود) = انسان (جانشین خداوند)

انسان یک موجود " دو آلیست" یک بعدش میل به لجن و پستی دارد. سرشت و خمیره اش تمایل به رسوب شدن و ماندن و توقف کردن دارد، و یک بعدش تمایل به صعود و میل به بالا رفتن تا آخرین قله قابل تصور دارد.همانند رودخانه که آب مظهر حرکت و طغیان است و لجن مظهر ته نشین، توقف و لجن است.پس از آفرینش انسان، خداوند( اسماء را به انسان تعلیم داد).فرشتگان فریاد می کنند که ما از " مارج من نار" آتش بی دود ساخنه شده ایم، و این انسان از لجن ساخته شده ، چگونه او را بر ما فضیلت داده ای؟ و خداوند در جواب می گوید: من چیزی می دانم که شما نمی دانید.به پای این موجود دو بعدی بیفتید. همه فرشتگان خداوند کوچک و بزرگ موظف می شوند که در پای چنین موجودی بیفتند.     دکتر شریعتی – اسلام و انسان 

 

خشونت غیر الهی، انسان را به همان بعد لجنی هدایت می کند.اگر در میان خشونت ها بهترین و پست ترین آنها را سمبل قرار دهیم، می توان دفاع(جنگ) حق بر باطل را به عنوان بهترین دلیل خشونت مثبت و از دعواهای قومی و قبیله ای و کوچه بازاری به عنوان پست ترین خشونتها نام برد. 

 

وقتی یک کشوری ناخواسته درگیر جنگ شود، تعصب ملی و مذهبی باعث می شود که افراد همان کشور در جبهه های نبرد حضور پیدا کنند.در چنین جنگی اگر افراد مجروح، اسیر و یا حتی به شهادت هم برسند، عالیترین مقام معنوی را در بین ملل خودشان کسب می کنند. ولی در نزاعهای کوچه بازاری که بعضا برای هیچ و پوچ است، منفور ترین خاطره ها را در اذهان باقی می گذارد.عجیب آنکه گاهی حقوقی مورد تجاوز قرار می گیرد، لکن هیچگونه حرکت خشمگینانه صورت نمی گیرد. اما گاهی برای یک رفتاری که از روی شوخی و یا اکثرا به خاطر هیچ و پوچ سرها شکسته شده ، افراد مجروح شده و گاهی به قتل می انجامد.در شهرهای بزرگ دعواهای کوچه بازاری عموما در زمان اندک و عمدتا قائله در مدت زمان کم به پایان می رسد، اما در شهر های کوچک، مخصوصا در روستاها به علت رابطه نزدیک افراد و اینکه هر صبح و شام رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، دعواها دنباله دار ، و اگر نتایج این نزاعها به جراحت و قتل و غارت بیانجامد، تنشها مدتهای زیادی ادامه خواهد داشت.در بعضی مواقع به عنوان ارث و میراث به فرزندان ذکور منتقل و نزاعها آباء و اجدادی می گردد.باید توجه داشت، با هر درگیری و نزاع، چه خانوادگی و چه طایفه ای و غیره، در مرحله اول همان افرادی که در گیر نزاع هستند، صدمه و ضرر می بینند.شاید در وجود بعضی ها این ادعا باشد، که با یک درگیری و تنش می توان خود را برتر و زورمند تر و یا به اصطلاح عامیانه گردن کلفت معرفی کرد.البته در بین جوامع پست و نادان و بی فرهنگ ، این گونه افراد همینگونه است.اما از دید وسیع تر و در عصر حاضر که کامپیوتر و اینترنت حرف اول را در دنیا می زند، اینگونه افراد منفور ترین افراد جامعه هستند.از لحاظ منطقی پهلوان، یل و قهرمان، جوانانی هستند که در میادین ورزشی، علمی و فرهنگی کشور مقامهای ممتاز را کسب نمایند.افراد شرور و لجباز و ولگرد و عیاش، نه تنها پست ترین افراد بلکه ضعیف ترین افراد هر جامعه هستند. انهایی که به دلیل هیچ و پوچ قلب یک انسان را جریحه دار می کنند، سلامت انسانها را مورد تهدید قرار می دهند و یا حتی خانواده ای را بی سرپرست و اجتماعی را غمگین و خشمگین می سازند، آنها به راستی که کثیف ترین افراد جامعه هستند.چگونه و با چه انگیزه و برای چه جرمی انسانی که خلیفه خدا در روی زمین است مورد ضرب و شتم گروهی قرار می گیرد. ضربه زدن به یک انسان بیگناه یعنی ضربه زدن به یک اجتماع است.کشتن یک نفس یعنی کشتن همه افراد جامعه است. دعواها و خشونتهای غیر منطقی هیچگونه ثمره ای جز مجروح و مضروب و درگیر شدن مسائل حاشیه ای نزاعها ندارد.یک انسانی که باید تلاش کند تا برای خانواده اش سفره ای آبرومند تهیه کندف و یک جوانی که می بایست فکرش را در راه مطالعه و یا مواردی برای سازندگی روحی و جسمی قرار دهد، چگونه می تواند خود را درگیر نزاع نماید.نزاعی که پیامد آن اضطراب، نگرانی، هراس، نا امنی، تلاش بیهوده، از دست دادن فرصتها و غیره هیچ استفاده دیگری نخواهد داشت. از اینکه چرا و چگونه بیشترین درگیریها در مکانهای خاص و توسط افرادی خاص بوجود می آید، باید بیشتر مورد بحث و بررسی قرار گیرد.گذشته از فقدان نیروهای امنیتی فعال به کمبود مدیریت در بین اقشار خانوادگی و محلی و کمبود احترام متقابل و همچنین فاصله گرفتن از دستورات قرآنی را می توان اشاره کرد. 

 

هنگامی که جرقه های درگیری در بین افراد مشاهده شود، وظیفه بزرگان فامیل و طایفه می باشد که با مدیریت صحیح و منطقی آنها را هدایت نمایند. با پند و اندرز و آگاهی دادن به عواقب در گیریها آنها را از این عمل باز دارند.همین هدایت بزرگان که بیشتر به صورت پا درمیانی و یا ریش سفیدی و کدخدا منشی توام می گردد، می تواند بسیاری از تنشها را بکاهد.اما ضعف در این است که در بعضی مواقع کوچکتر ها به بزرگترها احترام نمی گذارند.گاهی هم بزرگان ضمن اینکه جوانان را از این عمل باز نمی دارند بلکه خود عامل و انگیزه نزاع می گردند.وقتی ابزار و آلات خشونت (زنجیر و چاقو) در جیب یک فرد سالخورده مشاهده می گردد، افراد زیر مجموعه همان فرد هم این ابزار و آلات را می بینند و ثمره آن بد آموزی است که به نسل جوان و نوجوان منتقل می گردد.

انسان ذاتا پاک طینت است. نوجوانان و جوانان سرشار از طبیعتی پاک هستند. اگر در محیط خانه و اجتماع توسط بزرگان رفتاری همراه با عطوفت، صبر، استقامت، شجاعت، دستگیری ودر مجموع صفات خوب و پسندیده الغاء گردد، جوانهای ما هم سرشار از استعدادهای آموختن دارند.جوانهای ما هم باید بدانند که ستبری سینه و بازو برای سلامت جسم و روح و برای انجام فرمان خدا و دستگیری ضعفا می باشد، نه اینکه بیهوده و بی هدف این جسم و روح را درگیر عوامل بازدارنده شخصیت اجتماعی نمود.

از جمله عوامل و عللی که موجب درگیری و تنشهای محلی و غیره می گردد، عبارتند از:

1 – تعصب محلی، قومی و طایفه ای بیجا 2 – بیکاری، ولگردی، قاچاق و مواد مخدر 3- کاهش احترام متقابل 4 – ضعف علمی 5- تقلید های کور کورانه از بزرگان غیر منطقی 6 – تکبر، خود خواهی و جهالت 7 – ضعف نیروهای امنیتی و قضایی 8 – دوری از ایمان و فاصله گرفتن از قرآن 9- کاهش ارتباط با مساجد، نماز و ادعیه 10 – کمبود مطالعه و کتابخوانی

دخل

دخل 

 لغت نامه را باز نکردم تا ببینم کلمه دخل به چه معناست.اما همین را می دانم که دخل به محفظه ای گفته می شودکه در زیر پیشخوان و درست در قسمت جلویی مغازه و مابین فروشنده و خریدار قرار می گیرد.فروشنده هنگام دریافت و پرداخت وجه و در واقع بده بستانهای نقدی خود را از طریق دخل انجام می دهد.دخل در روزگاران گذشته از یک اعتبار و تقدس خاصی برخوردار بود.کاسب محل صبح زود، با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم درب مغازه اش را باز می کرد و دعا می کرد که اولین مشتری اش آدمی با برکت باشد.اولین مشتری که به مغازه اش وارد می شد، از او سوال می کرد که دستت چطور است.یعنی برکت دارد یا ندارد. اگر جوابش مثبت بود پولش را می گرفت و به عنوان تبرک و برکت با گفتن ذکر بسم الله در درون دخل قرار می داد.اگر از مشتری جواب منفی می گرفت پولش را داخل دخل قرار نمی داد تا اولین پول با برکت که به "دشت" معروف بود بگیرد و سپس آن پول را قاطی پولهایش می کرد. جالب تر از همه در آن بود که هیچ مشتری دروغ نمی گفت.اگر مشتری تصمیم داشت جنسی را نسیه خریداری کند، فروشنده می گفت: صبر کن تا دشت کنم و سپس شما نسیه ببرید.در گذشته های دور به طرق مختلف پولهایشان را از چشم دیگران مخفی می کردند تا مورد سوء استفاده دزدان قرار نگیرد. گاوصندوقهایی با وزنهای سنگین و نسوز هم ساخته اند که کاسبها معمولا چک ها وپولها و اسناد با ارزش مغازه را در آن قرار می دادند.امروزه بانکها این کار را به راحتی انجام می دهند.دخلها از دو قسمت تشکیل می شد.قسمتی در جلو که با باز کردن دخل تا همان حد جایگاه پولهای خرد بود و پولها وقتی به یک حد قابل توجهی می رسید، آنها را در جایگاه دوم دخل که به دخل پنهان گفته می شد قرار می دادند تا دور از دید مشتری باشد.دخل آشکار به اندازه ای باز می شد که دخل پنهان قابل رویت نبود.هر کسی پشت دخل قرار نمی گرفت و هیچکس نمی توانست بدون اجازه دخل فروشنده را باز کند. پاک بودن فرد هنگام پشت دخل ایستادن هم از جمله اعتقادات کاسبی آن دوران بود.امروزه با توجه به کاسبهای جور واجوری که پیدا شده است ،تا حدودی برخی از مغازه ها و کاسبها اعتقادات قبلی را ندارند. 

      

قربان همان چرتکه های قدیمی ترازوهای دیجیتال برخی از مغازهها شماره های رو به سمت مشتری کار نمی کند.اگر مشتری حواسش جمع نباشد قیمتها واقعی به مشتری ابلاغ نمی شود.برخی هم با تولید جنسهای قلابی و غیر بهداشتی آتش جهنم روز قیامت خودشان را بارور تر می کنند.برخی از مغازه ها غیر از کاسبی انواع و اقسام خلاف را هم مرتکب می شوند.امیدواریم که کاسبها که در قدیم می گفتند حبیب خدا همینگونه هم باشند.و آیه ویل اللمطففین را آویزه کاسبی خودشان قرار دهند.   

انشاءالله 

لغات مشابه 

دخل و تصرف - دخلت را در می آورم - دخل و خرج - فمن دخل حصنی - مدیریت دخل - مداخله

کندو کاوی در مدارس و معلمین میگون به بهانه روز معلم

کندو کاوی پیرامون مدارس و معلم در رودبار قصران(میگون) به بهانه روز معلم

نمی دانم اولین مدرسه در رودبارقصران در کجا و در چه سالی ساخته شد.اما از بزرگان محل در میگون شنیدم که اولین مدرسه در میگون در منزل حاجی آقاجان سالارکیا بعد از حمام عمومی بالامحل کار آموزشی خود را شروع کرد.در این مدرسه دختر و پسر مختلط بودند.بعضی از اولیا به خاطر همین اختلاط از فرزند دخترشان برای تدریس جلوگیری می کردند.مدرسه تا ششم نظام قدیم (سیکل) بود.هرکسی مدرک سیکل خود را می گرفت آمادگی لازم را برای کار داشت.بعضی از جوانان آن زمان با گرفتن مدرک سیکل به استخدام ارتش در آمدند.بعد از آن منزل حاج زین العابدین سالارکیا در بازارچه قدیم میگون برای آموزش پسرانه در نظر گرفته شد.از آن تاریخ به بعد مدارس دخترانه و پسرانه از هم جدا شد.در دوره بعدی مدرسه پسرانه به سادات محل منزل حاج صادق الهوردی انتقال داده شد. دوره (متوسطه)هفتم تا دوازدهم هم در میگون راه اندازی شده بود.در اواخر سال 40 بود که دبیرستان خواجه نصیر طوسی در ایستگاه میگون ساخته شد . ما جزء اولین نفراتی بودیم که به عنوان دانش آموز وارد این مدرسه شده و همچنین جزء آخرین نفرات دوره نظام قدیم بودیم.بعد از ما نظام قدیم برچیده و کلاش ششم ابتدایی هم حذف شده و دوره راهنمایی جای آن را گرفته بود.مدرسه دخترانه ای هم در بالامحل میگون ساخته شد و دانش آموزان دختر هم به مکان جدید منتقل شده و منزل اجاره ای جناب سالارکیا تحویل داده شد.پس از آن مدرسه پسرانه دیگری در ایستگاه میگون بعد از جاده شمشک در ابتدای سربالایی جاده قبرستان بنا گردید که دبیرستان را به آنجا منتقل و فضای دبیرستان را به مدرسه ابتدایی پسرانه اختصاص دادند.دبیرستان میگون فقط یک رشته ادبیات را داشته و اگر دانش آموزی می خواست در رشته های دیگری به تدریس ادامه بدهد می بایست به تهران می رفت. چون رفتن به تهران برای همه میسر نبود بالاجبار اکثریت قریب به اتفاق در همان رشته ادبیات ادامه تحصیل می دادند.بعضی ها هم تا ششم ابتدایی بیشتر ادامه نمی دادند.چون می توانستند با همین مدرک در بعضی از ادارات و مخصوصا در ارتش به استخدام در آیند.با توجه به اینکه در دوره دبیرستان از بچه های رودبارقصران هم به مدرسه میگون می آمدند، احتمالا در رودبارقصران همین یک دبیرستان بیشتر نبوده است.امتحانات به صورت سه نوبتی برگزارمی شد. امتحان نوبت سوم کلاس ششم دبیرستان به صورت نهایی و آن هم در تجریش تهران برگزار می شد.بعد از انقلاب برای دانش آموزان دختر هم مدرسه ای جنب همان مدرسه بنا شد و پس از آن بود که مدرسه ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان ازهم جدا شدند. دبیرستان خواجه نصیر طوسی قدیم که امروزه مدرسه ابتدایی نظامی گنجوی به آنجا منتقل شد هم بعد از انقلاب توسعه داده شد و برای آن مکان یک سالنی ساخته شد که از آن برای نمازخانه و سالن جلسات از آن استفاده می کنند.در ابتدای سربالایی نرم خاکک(محل قبرستان قدیم) در بالامحل میگون مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان ساخته گردید.این مدرسه ازسرویس بهداشتی مناسبی برخوردار نبود. همچنین حیاط مدرسه کوچک بود.در سال 80 زمین جنب مدرسه که وقفی بوده و منبع آب قدیمی میگون هم در آنجا قرار داشته به فضای مدرسه اظافه گردید و همچنین سرویسهای بهداشتی هم در این بنا در نظر گرفته شد.در اوایل سال 80 مدرسه ای در بالامحل جنب مخابرات ساخته شد که امروزه از این فضا برای دبیرستان دخترانه آزاده استفاده می شود. مکان قبلی مدرسه دخترانه آزاده به مدرسه ابتدایی پسرانه تبدیل شد.منزل حاج زین العابدی سالارکیا هم از طرف مالک وقف ساخت مدرسه گردید.در این محل هم مدرسه ای بنا گردید و هم اکنون دبیرستان پسرانه میگون در این محل مستقرمی باشد.

-------------------------------- 

 

 ازاولین معلمانی که به صورت کلاسیک در میگون و همچنین رودبارقصران شروع به فعالیت کردند، اطلاع و آگاهی ندارم.اما می دانم که یکی از همین معلمان در میگون دار فانی را وداع نموده و در قبرستان قدیمی بالامحل میگون در همین مکانی که امروزه مدرسه راهنمایی پسرانه آزادگان در آنجا بنا گردید مدفون شده است.در اواسط سال 70 تصمیم داشتیم با هماهنگی آموزش و پرورش و شورای اسلامی و بسیج محل مورد نظر که در ابتدای در ورود جنوبی مدرسه می باشد برای یادبود با یک سنگ قبری با نام همان معلم مقبره کوچکی بنا نماییم و به عنوان یکی از اولین معلمین منطقه در روز معلم همان سال برنامه ویژه ای داشته باشیم.متاسفانه این کار هم مثل خیلی از کارهای دیگر انجام نشد.ولی آنچه مسلم وقابل دسترس است ،می توان ازمرحوم حاج محمد علی گشتاسب میگونی، حاج حسن کیارستمی ، حاج نجف الهوردی و حاج خسرو الهوردی به عنوان اولین معلمان بومی میگون نام برد.یکی از کارهای دیگری که در میگون قرار بود در ایام هفته معلم از این پیش کسوتان عرصه تعلیم و تربیت انجام دهیم ، گردهم آیی آنها در یک مکان و تجلیل و قدردانی از آنها بود که این امر هم تا زمانی که من در آنجا بودم انجام نشد.امیدوارم مسوولین آموزش و پرورش رودبارقصران مخصوصا جناب آقای رحمت الله سلیمانی که در حال حاضر سکان دار عرصه تعلیم و تربیت در بخش می باشند نسبت به این کار اهتمام بورزند.همین افراد بودند که به ما آموختن را یاد داده بودند. غیر از دیپلم خیلی از بچه های محل در گذشته وارد دانشگاه شده بودند.امروزه نه تنها از میگون بلکه از تمام روستاهای بخش رودبار قصران دانشمندانی کوچک و بزرگ وجود دارند که مایه مباهات و افتخار می باشند.کاش در طول سال یک روزی را برای همایش در نظر می گرفتند و از این افرادی که از نظر علمی به مقامهای بالا دست پیدا کردند به جامعه رودبار معرفی می کردند.یک زمان افتخار ما میگونی ها در این بود که بیشترین معلم در بخش رودبارقصران از میگون بوده است.من که تا آخر عمر مدیون معلمین خودم هستم. امیدوارم همواره مورد لطف و عنایت حق تعالی قرار داشته باشند.از راه دور دست یکان یکان آنها را بوسیده و روز معلم را نه تنها به آن معلمان پیش کسوت و ارزنده بلکه به جامعه فرهنگیان ایران و همچنین رودبارقصران و بالاخص میگون تبریک عرض می نمایم.امید آن دارم پیشانی شان بلند، روزگارشان سبز و آینده آنها رو به تعالی باشد.