شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

نوروز و بازی ها در گذشته میگون

     نوروز در گذشته های  میگون

     اگرچه از اواسط اسفند ماه رویش گل و گیاه در اکثر نقاط ایران شکل می گیرد اما در میگون به علت سردی هوا و انبوهی برف این رویش ها از اواسط فروردین ماه انجام می شود.از ابتدای اسفند ماه لحظه شماری برای بچه های مدرسه تا رسیدن نوروز ادامه دارد.برفها به یکباره ذوب نمی شوند .به علت گرم شدن زمین از اواسط اسفند برفها از حالت انجماد خارج شده و پوک می شوند.در این هنگام خطر ریزش بهمن هم وجود دارد.بیشترین قسمتی که در مسیر بهمن قرار دارد سراشیبی تند دامنه کوه اسب چال است. در سالهای گذشته که برف بیشتری می آمد از ریزش این بهمن ها غرش هایی مهیب شنیده می شد. گهگاهی بهمن در ابتدای جاده فشم(مسلم) تا اینطرف رودخانه بالا می آمد و وارد خیابان شده و باعث بسته شدن جاده می شد.بعضی از اوقات یک روز تمام جاده بسته بود.مسافرانی که از تهران می آمدند، در فشم پیاده می شدند و از آنجا تا میگون پیاده حرکت می کردند.بارانها گهگاهی با برف مخلوط شده و از آسمان باریدن می گرفت.در اینگونه موارد می گفتند شلاب می آید. گرم شدن هوا و باریدن باران و برف از یکطرف و ذوب شدن برفها از طرف دیگر دره ها پر آب می کرد.با ورود آب دره ها به رودخانه حجم آب رودخانه از بستر اصلی بالا زده و گهگاهی موجب جاری شدن سیل می گردید.هوا به مراتب گرمتر از یکی دوماه قبل می شد اما هنوز سرما وجود داشت و مردم کرسی ها را جمع نمی کردند.این کرسی ها بعضی اوقات در بعضی از منازل تا پایان فروردین ماه هم برقرار بود.از اواسط اسفندماه کدبانوهای خانه خودشان را برای خانه تکانی آماده می کردند.فرش و رخت و لباسهایی که روز شسته می شد و در آویزی قرار می دادند تا خشک شود هنگام شب یخ می بست .بالاخره به هر زحمتی بود آنها را اگر از پایه های کرسی هم مدد می گرفتند خشک می کردند.بعد از شستشو نوبت به سبز کردن سبزه بود. آنچه که در بالا آمده است برای تهیه سبزه انجام نمی شد. اما در هنگام خیس کردن دعا فراموش نمی شد.روزها اگر خورشید از زیر ابر خودنمایی می کرد سبزه ها هم چند ساعتی از پرتو نور آن استفاده می کردند وگرنه روزها هم همانند شبها تا جوانه زدن آنها در پای کرسیها همانند دیگر اعضای خانه از گرمای آن استفاده می کرد.بعد از خانه تکانی و سبزه خودشان را برای خرید لباس والبسه ضروری آماده می کردند.سالی یکبار وقت خریدن لباس داشتیم که آن هم در ایام عید بود.اکثر اوقات انتخاب نوع لباس یا رنگ آن با ما نبود. فقط توسط یک تکه نخ اندازه دور کمر وقد و پا را می گرفتند و با یک گره آن را مشخص می کردند.وقتی پدر توفیق رفتن به تهران را داشت آنها را در مغازه از جیبش بیرون می آورد وبرای ما خرید می کرد.مثل بچه های امروزی زیاد وسواس نداشتیم هر چه که برای ما می خریدند خوشحال می شدیم.بعد از خرید لباس و تنقلات عید و خانه تکانی منتظر شب چهارشنبه سوری می شدیم.روزهای قبل از چهارشنبه آخر سال ،بچه های محل به سیل واز می رفتند و از بوته های آنجا می کندند وبا خود به همراه می آوردند تا برای شب چهارشنبه سوری آماده باشد. برفهای سیل واز میگون زودتر از بقیه محل ذوب می شد وبوته ها خودشان را نشان می دادند.شب چهارشنبه سوری به علت اینکه در کوچه و خیابانها پر از برف بود مردم این مراسم را در پشت بامها انجام می دادند.بچه های محل بعداز غروب آفتاب هنگامی که بوته های گون را آتش می زدند، از روی آن می پریدند و بلند می گفتند" زردی من از تو سرخی تو از من" وقتی پشت بامها روشن می شد یک منظره جالبی پیدا می کرد.بعد از چهارشنبه سوری آماده برای روز عید می شدیم .ایام عید و مراسمهایش لذت بخش بود.نزدیک تحویل سال نو بانوی خانه سفره هفت سینش را در منزلی که برای پذیرایی از میهمانان تر و تمیز کرده بود گسترده و یک بیک اقلام هفت سین را در سفره چیده و سبزه هایش را که قد کشیده اند و سبز شده اند در کنار آنها قرار می داد.بوی مشک وعنبر هم خانه را با طراوت می کرد.ماهی قرمز کوچولو در تنگ آب چنان می رقصید که انگاری می دانست عمری به اندازه سیزده روز نوروز دارد.همه لحظات نوروز زیبا و فرح بخش است. 

 

     قبل از تحویل سال نو پیر خانه قرآنی در دست گرفته و اسامی افراد منزل را در کاغذی یادداشت کرده و آن را درون قرآن قرار می داد . پس از مقداری تلاوت قرآن و دعای سال نو ، قرآن را باز می کرد . از یک نفر که از همه پاک تر است و معمولا این قرعه به نام کودکان زده می شدمی خواست تا یکی از اسامی را در آورده و آن فرد را معرفی نماید.فرد منتخب چند لحظه قبل از سال نو در بیرون از خانه همراه با یکدست قرآن و یکدست گلاب می ایستاد تا بعد از تحویل سال نو وارد منزل شود.عقیده داشتند که ورود افراد با برکت در اول سال نو به منزل نشان از برکت همان سال هم خواهد بود.بعد از تحویل سال نو فردی که بیرون از خانه بود با قرآن و گلاب وارد خانه شده وبا همه اعضای خانه روبوسی و به یکدیگر تبریک می گفتند.بعد از روبوسی با گلابی که خود را عطرآگین کرده دور سفره هفت سین می نشستند ومادر با شیرینی و آجیل و میوه از آنها پذیرایی می کرد. پدر وبزرگترهای خانه هم در این فرصت دستی به جیب و کیفشان برده و از سکه و اسکناسهایی که از قبل اماده کرده بودند به کوچکترها عیدی می دادند.پس از آن منتظر می ماندیم یا برایمان میهمان بیاید و یا به دید و بازدید برویم.معمولا کوچکترها اول قدم پیش نهاده و به دیدن بزرگترها می رفتند.اگر در منزلی از دوستان و فامیلها داغدار و عزادار بودند ابتدا به آنها سرزده  واز آنها دلجویی می کردند.چون در محل همه باهم فامیل و آشنا بودند روز اول عید مخصوص عزاداران بود. مردم به سرعت از منزلی به منزل دیگر در حرکت بودند. با توجه به اینکه اکثر کوچه های میگون در سراشیبی قرار داشته و همچنین وجود برف و یخ برای مردم مشکلاتی را بوجود می آورد، چند سالی است که صاحبان عزا در روز اول عید در مسجد محل حضور پیدا می کنند و مردم هم جهت سرسلامتی و تبریک سال نو به مسجد می روند.امروزه این ملاقات در حسینیه انجام می شود.دیدوبازدید تا دوازدهم فروردین ادامه دارد. در روز سیزدهم فروردین مردم میگون اگر هوا بارانی و برفی نبود وبرف باغات تاحدودی ذوب شده بود به صحرا می رفتند. در غیر اینصورت همانند چهارشنبه سوری پشت بامها بهترین جا برای گذراندن سیزده بدر بود.سبزه ها را از ظرف جدا کرده و در دل طبیعت رها می کردند.

سرگرمی بچه های محل

مرغنه وازی (مرغنه جنگ) 

     در ایام نوروز یکی از سرگرمیهای بچه های محل بازی با تخم مرغ بود.هرکسی با تخم مرغهایی که داشت به جنگ تخم مرغ های دیگران می رفت و هر کدام که شکسته می شد بازنده و می بایست تخم مرغش را به طرف پیروز بدهد.تخم مرغ را بین دو انگشت شست و اشاره می گرفتند به طوری که یک قسمت کوچکی از سر یا ته تخم مرغ آشکار بود و طرف مقابل می بایست با تخم مرغ خودش ضربه ای به تخم مرغ می زد هر کدام که می شکست بازنده محسوب می شد.قسمت نوک تیز تخم مرغ سر و قسمت پهن تخم مرغ را ته می گفتند.گهگاهی بازی سر به سر و گهگاهی ته به ته و همچنین سر به ته یا ته به سر هم انجام می شد.بعضی ها کلک می زدند و درون تخم مرغها را با سوزنی خالی می کردند و درون آنها را گچ ، ومواد دیگری می ریختند تا استقامت آنها را بالا ببرند.در برخی مواقع هم آنها را می پختند. بازیکنان ابتدا با ضربه زدن ته و سر تخم مرغها به دندانهای جلویی خود وشنیدن صدای زیر و بم آنها استقامت تخم مرغهای یکدیگر را محک می زدند و همچنین از سلامت تخم مرغها با اطلاع می شدند .گاهی ضربات به گونه ای بود که نگهداری تخم مرغ امکان پذیر نبود، در چنین صورتی صاحب تخم مرغ آن را به صورت خام سر می کشید و می خورد. بعد از بازی فردی که بیشترین تخم مرغها را می برد به همراه بازیکنان به خانه ای می رفتند و تخم مرغها را نیمرو درست می کردند و همگی می خوردند.

دچه بپر

     بچه های محل در ایام فراغت زمستانی که بیشتر کوچه ها مملو از برف بودو برخی پشت بامها با کوچه ها هم سطح می شد ، روی پشت بامها جمع می شدند. بیشتر بازیهای محلی هم در پشت بامها صورت می گرفت.یکی از این بازیها دچه بپر بود.بچه ها به ترتیب تا زانو خم شده و دیگران به نوبت در حالی که سرعت می گرفتند دو کف دست را پشت افراد گذاشته و از روی آنها می پریدند.و یا کلاهی را روی پشت افراد می گذاشتند و از روی آن می پریدند به طوری که کلاه از پشت طرف نیفتدو اگر کسی در حال پریدن کلاه را می انداخت بازنده بود و می بایست خودش خم می شد و دیگران از روی آن می پریدند.بعضی از افراد محل بودند که از روی افرادی که تمام قد ایستاده بودند می پریدند.

توپکال

     از دیگر بازی های محلی میگون توپکال بود.توپکال از یک چوب دستی و یک توپ کوچک کلکی تشکیل می شد.بچه ها به دو دسته تقسیم می شدند.از مرز پرتاب تا حدود 70 متری محلی را با خط نشان می کردند.یک نفر توپ را با دست به اندازه نیم متر روبروی فردی که می خواست ضربه بزند به هوا پرتاب می کرد و فرد مزبور به وسیله یک چوب دستی ضربه ای به توپ می زد . تا فاصله ای که توپ به هوا پرتاب می شد شخص ضربه زننده می بایست به سرعت خود را به پای خط مشخص(کال) رسانده و به محل اولیه برگردد. افراد تیم مقابل اگر توپ را می گرفتند باید با همان توپ به شخص در حال فرار ضربه ای می زدند اگر توپ به آن فرد برخورد می کرد تیم بازنده و باید جای خودشان را با تیم مقابل عوض کنند.قدرت ضربه زدن در این بازی مهم بود. هرچقدر با قدرت بیشتری به توپ ضربه زده می شد توپ به فاصله دورتری می رفت و فرصت برای رفت و برگشت بیشتر بود.افراد تیم مقابل هرگاه می توانستند با دست ، توپ روی هوا را بگیرند برنده محسوب می شدند.زننده ضربه تا سه بار می توانست شانس خودش را امتحان کند . اگر برای بار سوم هم ضربه به توپ نمی خورد تیم بازنده و جای خود را با تیم مقابل عوض می کرد. البته این بازی نیاز به فضای بازتری داشت که بیشتر در تابستان وپاییز در زمین ها و یا در ایستگاه(میدان) محل انجام می شد.

ترنه وازی

     یک لنگ و یا دستمال بزرگی را تابانده و سر آنها را به یکدیگر گره می زدند تا از هم جدا نشود.معمولا از کمر بند هم استفاده می شد.با خط یک دایره ای را روی زمین می کشیدند و افراد به دو گروه تقسیم می شدند.گروه داخل دایره به حالت یک پا(لی لی) قرار داشته و افراد بیرونی با همین ترنه ها به آنان ضربه هایی وارد می کردند.افراد درون دایره اگر می توانستند با دست و به صورت یک پایی ترنه را از دست افراد بیرونی بگیرند برنده و جای دو تیم عوض می شد.

الک و دولک 

     ابزار این بازی یک تکه چوب دستی و تعدادی چوب باریک و کوچک بود. دو تخته سنگ یا آجر را در کنار یکدیگر به حالت موازی روی زمین قرار داده و یکی از چوبهای کوچکی که تهیه شده را روی آن قرار می دادند.این هم مثل توپکال بچه ها به دو تیم تقسیم می شدند.افرادی از تیم که می خواهند ضربه بزنند باید با همان چوب دستی بزرگ که در دست دارند چوب کوچک را از روی زمین بلند کنند و خودشان ضربه ای به چوب بزنند.تا حدودی این بازی هم همانند توپکال می باشد. افراد برای گرفتن چوب با دست از دستکش و پارچه استفاده می کردند تا به دستشان آسیبی نرسد. اگر چوبی در هوا با دست گرفته می شد برنده بودند.در غیر اینصورت می بایست از همان فاصله ای که چوب کوچک به زمین می خورد یکی از افراد تیم چوب را برداشته و به چوب دستی بزرگی که زننده ضربات روی زمین قرار می داد نشانه می گرفت. اگر نشانه روی دقیق بود و چوب کوچک به هدف می خورد برنده محسوب شده و دو تیم جایشان را عوض می کردند. 

 بازی شاه و وزیر

ا     ین بازی ها معمولا در مجالس عروسی برگزار می شد. مجلس عروسی بیشتر در خانه ها برگزار می شد.جوانان در یک اطاقی دور هم می نشستند و با یک ترنه ای که از پیچ و تاب دادن لنگ و مرطوب کردن آن برای درد بیشترو یک تکه استخوانی که به آن قاب می گفتند این بازی را انجام می دادند.اگر قابی وجود نداشت از یک قوطی کبریت استفاده می شد.چهارطرف قاب را به شاه و وزیر دزد و پوچ علامتگزاری می کردند. قاب یکی یکی توسط افراد روی زمین وسط مجلس پرت می شد.آنقدر پرتاب می شد تا یکی به عنوان شاه شناخته می گردید.تا شاه بعدی حکومت در دست وی بود.هرکسی که قرعه بد اقبالی دزد به سراغش می آمد این شاه بود که به وزیرش دستور می داد چگونه تنبیه شود.معمولا اگر دزد هنری داشت به نمایش می گذاشت در غیر اینصورت توسط شاه حکم زدن ضربات با ترنه و کشیدن سبیل صادر می شد.  

قایم باشک 

  

     از جمله تفریحات و سرگرمی نوجوانان و کودکان در گذشته هایی بود که تلوزیون و اینترنت و ماهواره مردم را در چهاردیواری منازل زندانی نکرده بود.

یک بوم و دو هوای دستگاه قضایی

به نقل از روزنامه خبر جنوب مورخه 2/12/88 وزیر دادگستری اعلام کرد 

"ادله کافی برای دستگیری کروبی وموسوی وجود دارد اما ارایه فرصت  

به سران فتنه به سود نظام است و آنها نمی توانند در آینده مظلوم نمایی وتوطئه کنند..."

قربان همان پادشاهان گذشته که اگر مشکل اینچنینی برای کشورشان  

بوجود می آمد در دم به حسانب آنها رسیدگی می کردند.اگر چه بعضی  

از پادشاهان علیرغم فرصتهایی که پادشاهان قبلی به برخی داده بودند ،  

آنها نادیده گرفته و در واقع عبرت نگرفته و در نهایت به مرگ خودشان منجر گردید.مثلا در تاریخ قاجاریه آقا محمد خان قاجار در آخرین سفر جنگی اش 

 به گرجستان ، در بین راه به دو نفر از خدمتکارانش خشم می گیرد که  

اجرای آن را به فردا موکول می کند.خدمتکاران هم چون می دانستند که کمترین ترحم پادشاه به آنان میل کشی روی چشمان است، بیکار  

ننشسته و پنهانی به چادر فرماندهی حمله کرده و به حیات وی خاتمه  

دادند.اگر آقامحمد خان قاجار یک حساب سرانگشتی می کرد و یا یک  

مطالعه سطحی از تاریخ پادشاهان گذشته داشت ، چنین اشتباهی 

 را تکرار نمی کرد.مثلا بر سر نادر شاه افشار هم چنین وضع مشابهی 

 روی داد که به مرگ نادر شاه افشار انجامید.

قوه قضاییه جایگاه عدالت، قسط وعدل است.اینجا بازار خرده فروشان  

نیست که از بالا و پایین چانه زنی در کار باشد.قوه قضاییه همان  

عدالتخانه ای است که در دوران مشروطه به تاکید روحانون مبارز و 

خواست مردم به امضاء مظفرالدین شاه رسید.قوه قضاییه همان  

محکمه ای است که امام علی (ع)برای شکایت زره خود از یک مرد  

 مسیحی به پشت میز قاضی که خود گمارده بود دعوت شد.در دوران  

جنگی یکی از شعارهایمان"جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان" بود. 

اگر سران دستگاه قضایی ایمان دارند که این آقایان عوامل و سران فتنه هستند، اگر به پشتوانه عدالت محوری مردم در 22بهمن به خیابانها  

آمدند، اگر مردم سراسر استنانها با طومارهایی که به برخورد با این  

عوامل از دستگاه قضایی درخواست کرده بودند، دیگر جایی برای درنگ نیست."اشداء علی الکفار، رحماء بینهم"اگر این نظام را نظام الهی  

می دانید، واگر رهبرش را رهبری الهی می دانید، پس هر کس که با  

این نظام سر ستیز داشته باشد در زمره کافران قرار می گیرد، چه آنها  

قرآن به سر داشته باشند و چه نداشته باشند.اگر همین افراد یک آدم  

فقیر و بدبخت بودند شما به آنها رحم نمی کردید.اینها آنقدر خوردند و  

بردند که هیچ نیازی به ترحم ندارند.در این سی سال که عده ای از فقر 

 ونداری دست و پا می زدند این آقایان و آقازاده ها کیسه های خودشان 

 را برای روز مبادا پر کردند.در این سی سالی که عده ای از روی نداری و بدبختی و بی خانمانی به ذلیل ترین و تحقیرآمیز ترین کارها تن داده اند تا  

نانی از سر غیرت بر سفره های زن و فرزند خود ببرند، آن آقایان در بهترین قصرها  زندگی می کردند.در بهترین مدارس درس خوانده اند.دائم در 

 سفرهای خارجی تردد می کنند.وامهای آنچنانی از بانکها دریافت می کنند.شبکه های مدیریتی هزار فامیل دارند. در مقابل کاخهایی که اینها 

 برای خود ساخته اند، وقتی آدم به کاخ گلستان و سعد آباد می رود دیگر نگاهی همراه با عصبانیت برای دیدن کاخها وجود ندارد.چون آنها امروزه به کوخهایی تبدیل شده اند.

امام با کسی تعارف نداشت.هر کسی را که احساس می کرد برای  

نظام جمهوری اسلامی مضر است، اگر در بالاترین سمتها هم قرار  

داشت به یکباره به پایین می کشاند و با او برخورد قاطع می کرد.دستگاه قضایی ما یا به مواضع خود متکی و پایبند هستند و یا در شک وتردید قرار دارند.اگر شک داریم که عیب از خود است و باید به مردم تهمت نزد و به 

 اصلاح عیوب خودمان بپردازیم.و اگر شک نداریم باید با سران فتنه برخورد 

 قانونی کرد و درنگ جایز نیست.دیوان عدالت با هیچکس پیوند اخوت نبسته واجرای عدالت برای همه یکسان است. 

 امیدواریم

بیچاره من که روزی معلم شدم

                           بیچاره من که روزی معلم شدم

 بیچاره شاگرد که به من دل بسته بود

 بیچاره مدرسه که تحمل کرد مرا

 بیچاره اولیا که خرج کرده بود

 بیچاره وزیرکه ما را موش آزمایشگاهی پنداشته بود

 هر دوره طرح کهنه برانداختی وهر باره طرحی نو در انداختی

 پیر مراد ما گفته بود که "معلمی شغل انبیاست" . ما هم به همین بهانه پا در    کفش معلم کرده بودیم .اگر چه خاطرات تلخی از دوران  تحصیل داشتم. چوب و  فلک از ناحیه مدیران و معلمان آن روزگار، وترس و استرس و اضطراب از ما موجب می شد که ازسیزده روز تعطیلات نوروزی و سرتاسر تابستان بیشتر لذت ببریم. با باز شدن مدرسه نگرانی عجیبی به ما دست می داد.با این وجود گفتیم  بعد از انقلاب دیگر آنگونه نخواهد بود.البته در بدو انقلاب هم خوب بود ، اما هر چه از انقلاب فاصله می گرفتیم نوع نگاه معلم به شاگرد ، شاگرد به معلم ، معلم به اجتماع و اجتماع به معلم و همچنین نوع نگاه مدرسه به دست اندر کاران و مسوولین رده بالا وبر عکس بدبینانه بود.

گهگاهی که وارد کتابها و کلاسهای تربیتی می شدم آنگونه از معلم و احترام به مقام والای معلمی صحبت می شد که بی تردید جملات حضرت امام (ره) در دلم می نشست .آنجا که گفته بود : "معلمی شغل انبیاست."نوع برخورد با یک معلم ،چگونه نشستن در حضور معلم،چگونه سوال کردن وغیره ، اما وقتی وارد عمل می شدیم ، دیگر آن ناز و نوازشها ورابطه های مثبت میان معلم و شاگرد مشاهده نمی شد ویا کمتر به چشم می خورد .یکی از اساتید روانشناس در تعریف تربیت فرمود:تربیت یعنی هنر ایجاد ارتباط معلم با دانش آموز است .گهگاهی تنبیه معلم ، دانش آموز را روانه بیمارستان می کرد.اگر چه هیچ معلمی دوست ندارد چنین حوادثی برایش بوجود آید ،اما بوجود می آمد .برای اینکه مشکل از پایین حل شود ،هر روز طرحی نو در آموزش و پرورش داده می شد.یک روز بخشنامه ای به مدرسه آمد که تنبیه ممنوع است . همکاری در جمع اولیا گفته بود : آن کسانی که این بخشنامه را طراحی کرده اند ، یک ساعت هم در کلاس درس حضور نداشته اند.همکار دیگری درجلسه ستاد تربیتی مدرسه گفته بود:کشورهای پیشرفته مثل اروپا و آمریکا 500سال است که تنبیه را کنار گذاشته اند و اکنون استفاده می کنند، ما چگونه یک شبه راه صدساله را برویم.مدیران مدرسه هم در اولین جلسه دبیران با معلمین اتمام حجت می کردند که اگر دانش آموزی تنبیه شود هیچگونه مسوولیتی را نخواهیم پذیرفت.دبیران هم راهکارهای پیشنهادی در جلسات را اجرا می کردند.به عنوان مثال هر دانش آموزی که در کلاس مشکل داشت به دفتر ارجاع داده می شد.مدیر و معاون هم در طول ساعات درسی با چنین دانش آموزانی مشکل داشتند.گهگاهی صف طویل دانش آموزان اخراجی از کلاس بیشتر از دانش آموزان سر کلاس بودند.اگر مدرسه ای مشاوران تربیتی داشتند، این بار بر دوش آنها بود و آنها بهتر عمل می کردند.در غیر اینصورت خود یک مشکلی برای مدرسه بود که نمی دانستند با این معضل چگونه برخورد کنند.

پیشنهاداتی که در جلسات دبیران برای رفع این مشکل ارائه می شد، خود مشکلاتی را هم به همراه داشت .برای مثال:

 -  تنبیه دانش آموز خاطی نباید به صورت فیزیکی باشد .(گهگاهی ناخواسته  بوجود می آمد)

 -  تنبیه در مرحله اول باید اخراج از کلاس و به مدت 5 دقیقه صورت گیرد . مرحله دوم معرفی به دفتر مدرسه ، مرحله سوم اطلاع به خانواده ،در مرحله آخر با هماهنگی آموزش وپرورش اخراج از مدرسه و انتقال به مدرسه دیگر انجام شود. (دانش آموزان زیادی از مدرسه اخراج می شدند)

  -  دانش آموزان خاطی باید یک روز تمام در زیر تابلو اعلانات مدرسه بایستند و کسی با آنها حرف نزند.(شخصیت دانش آموز مورد توهین قرار می گرفت.)

به صورت تجربی در رابطه با نظم و انضباط دانش آموزان آموختم که اگر روزی که به کلاس وارد می شدم و بار علمی من بالا بود ، اگر طرح درس داشتم ،اگر کلاس را برای دانش آموز خسته کننده نمی کردم و اگر پیرامون موضوعی که در کلاس می بایست مطرح می کردم برنامه ای داشتم ،دانش آموزان در کلاس هیچگونه مشکلی نداشتندو کلاس برای من و دانش آموزان لذت بخش بود.در غیر اینصورت کلاسی بی نظم ، آشفته و پر هیاهو بود.

  

 

   

تنها چیزی که جامعه فرهنگی ما را آزار می دهد میزان در آمد آنهاست .

اگر از یک فرهنگی مشکلات آموزش و پرورش سوال شود ، بحث کمبود در آمد و تامین نبودن زندگی در مرحله اول قرار دارد.یک فرهنگی به جای اینکه در اوقات فراغت به مطالعه وتحقیق بپردازد و بار علمی خود را بالا ببرد، دغدغه اشتغالهای ثانوی دارد.بعضی از فرهنگیان به ساخت و ساز و خرید و فروش پرداخته اند.در مواقعی مشاهده می شد که فرهنگی خسته و کوفته از سیک تلاش نیمروزی و با لباس گچی و خاکی وارد مدرسه می شد.بعضی ها اوقات فراغت خود را در شرکتهای مختلف سرگرم کرده اند

 

 در طول ساعات تدریس دغدغه کار دوم دارند. زنگهای تفریح تلفن همرا است و هدایت از راه دور که فلان بار در فلان جا خالی شود و غیره .بعضی هم اوقات فراغت خود را با ماشینی که به صورت اقساط خریداری نموده اند تا پاسی از شب به جابجای مسافر مشغول هستند.قضاوت با مسوولین آموزش و پرورش که چگونه یک معلم در کلاس بازدهی مناسبی داشته باشد.

             

 

وزیر محترم آموزش وپرورش در یک مصاحبه تلوزیونی فرمودند که نباید معلم را با مادیات سنجید ،یا معلم را با حقوق مترادف کرد.نمی دانم منظور وزیر چه بود. فکر می کنم منظور ایشان این بود که جایگاه معلم آنقدر بالاست که نباید در رابطه با ایشان صحبت از تامین معاش، حقوق ، در آمد، تورم و غیره داشت.پیشنهاد من به رئیس جمهور محترم این است که هرکسی که قصد به کرسی نشستن این جایگاه را دارد باید از وی خواسته شود که حداقل یک روز تمام در یک مدرسه معمولی پابه پای دانش آموزان در کلاس درس روی نیمکتها بنشیند واز نزدیک مشکلات دانش آموز را درک کند.خودم چند بار در کنار دانش آموزان روی نیمکتها نشستم به طوری که از درس و بحث و مدرسه متنفر شدم .برای مثال:

- میز و نیمکتهایی که دانش آموزان از آن استفاده می کنند فاقد هر نوع زیبایی ، جذابیت و استاندارد است.

- اگر چه در ودیوار هیچگونه جذابیتی ندارد ،برعکس کنده کاری و نوشتارهای دانش آموزی جلوه چندش آوری ایجاد می کند.

- گهگاهی پارگی پرده ها ، خرابی و سروصدای در ورودی کلاس تمرکز دانش آموز و معلم را بر هم می زند.

- سروصدای دانش آموزانی که در زنگ ورزش مشغول بازی هستند به فضای کلاس لطمه می زند.

- اگرسرویسهای بهداشتی هم غیر بهداشتی و غیر استاندارد باشد بر اشکالات بالا اضافه می شود.

- معلم با همه دغدغه های معیشتی که دارد وارد کلاسی می شودکه دانش آموزان یکد ستی ندارد. یک دانش آموز شب قبل را در ناز و نعمت بسر می برد .بهترین غذا و دسر و میوه را نوش جان کرد.اوقات فراغت خود را با کامپیوتر و انواع و اقسام وسایل پیشرفته سپری کرد و در انتهای شب سرش را در بهترین تختخوابها گذاشت و به خواب رفت. در کنارش دانش آموزی قرار دارد که یا از نعمت پدر و مادر محروم بود، یا پدر و مادرش در اثر فقر و نداری ، اجاره خانه، کمبود معیشت وغیره با یکدیگر درگیر بودند .این معلم چگونه درس بدهد که هم این بفهمد و هم آن.

- دانش آموز می فهمد نمره ای که از جانب دبیران به او داده می شود عادلانه نیست.بعضی از دانش آموزان توسط دبیران همان واحد آموزشی به آموزش تقویتی بعضی دروس می پردازند.دبیرمحترم هم برای اینکه دانش آموزی را که از او حق التدریس دریافت کرده مجبور است با هر بهانه ای که شد نمره ای به او بدهد.بعضی از واحدهای آموزشی برای یک نمره اهمیت داده و نمره ای را بی جهت نمی دهند اما در بعضی از واحدهای آموزشی نمره تک رقمی به بالاترین نمره رسانده می شود.

یادم هست در اوایل انقلاب که وارد جرگه آموزش وپرورش شدم،بینهایت دلبستگی به مدرسه داشتم.روزها بعد از اتمام ساعات درسی به منزل نمی رفتیم. در حیاط همان مدرسه با دانش آموزان به ورزشهای مختلف می پرداختیم . با بچه ها در تمام ساعات غیر درسی به فعالیتهای پرورشی از جمله سرود،تئاتر، مسابقه، قرآن و نماز وغیره می پرداختیم. سیزده روز تعطیلات نوروزی و ایام تابستان که هیچ ،عصر جمعه ها برای بچه های مدرسه دلمان تنگ می شد. اما امروز چطور ؟ در روزهای تعطیل هم معلم و هم شاگرد خوشحال هستند.برای بازنشستگی پیش از موعد اکثر آنهایی که می توانستند شرکت کردند.

- تا کنون دبیرستانها چند بار آزمایش شدند. ترمی واحدی ، سالی واحدی ، پیش دانشگاهی وحالا هم حذف پیش دانشگاهی

- امتحانات از سه نوبت به دو نوبت و نیمی از نمره ها در اختیار معلم با عنوان مستمرقرار داده شد.

- نمرات انظباط چند بار به روشهای مختلف ارائه شد.

- هرساله بعضی از دروس حذف می شوند.

                                                                      ادامه در مبحث بعدی

نگاه کردن و محبت

 نگاه  کردن

نگاه کردن وپیامدهای روانی آن

مقدمه اول :چشم یک عضو خیلی پیچیده است.

مقدمه دوم :هر چیزی که چشم ببیند نمی توان به آن رسید.

                                                 >   انزواطلبی ،خستگی وبیحالی

دیدن   > خواستن > نرسیدن > شکست

                                                   >  پرخاشگری

وسعت حس لامسه : تماس برقرار کردن

وسعت حس چشایی : حدود 500 نوع ذائقه را حس می کند .لاکن باید در تماس مستقیم باشد.

وسعت حس بویایی : حدود 20 تا 30 متر ودر سگ وحیوانات دیگر بیشتر است.

وسعت حس شنوایی:  20 < 000/20 هرت

وسعت حس بینایی :  16 کیلومتر

سوال  : آیا هر چه که چشم ببیند وهیچگونه محدودیتی نداشته باشد، قابل دستیابی می باشد؟   خیر .   چرا ؟

چون وسعت دید زیاد است لکن تنها با رسیدن وایجاد تماس ارضا می شود.ولی چون حس لامسه کند تر می باشد نمی تواند پا به پای دیدن حرکت کند .لذا در این زمیثنه همیشه احساس شکست در خود ایجاد می شود، وشکست هم معضلات اجتماعی وانفرادی زیادی را به دنبال دارد .

----------------------------------------------------------------------------

                                                     محبت

" هر کس بگوید دوستت دارم ،یک انگیزه ای در طرف مقابل ایجاد می شود.در واقع بی فکر وسر از پا نشناخته مجذوب می شود."

                                   1 >  تعریف

محبت                            2 > انگیزه های محبت

                                   3 > محبتهای خیالی وکاذب

                                  4 >  شرایط محبت های خوب وعالی

1- محبت به معنای انجام کاری که دوست داشتن را به دنبال داشته باشد.

2- انسان چون موجودی عاطفی است نیاز به محبت دارد.

3- هیچکس مارا به خاطر خودمان دوست ندارد .اگر ما چیزی یا کسی را دوست داریم ،به خاطر بر آورده شدن نیاز خودمان می باشد. اگر طاووسی را دوست داریم به خاطر زیبایی پر وبالش می باشد، نه به خاطر خود طاووس .چون زیبایی پروبال طاووس به روح ما نوازش می دهد. اگر کسی ما را دوست دارد به خاطر خودمان نیست ، بلکه به خاطر تسکین روح خودش می باشد ."مادر " را که به رفیق بی کلک مثال می زنند ما را به خاطر خودش می خواهد. مثلا مادر هیچگاه فرزند همسایه را به اندازه فرزند خودش دوست ندارد.

4- باید کسی را دوست داشته باشیم که کامل وبدون نقص باشد.هیچکس از نقص خوشش نمی آید. یعنی هیچگاه هیچکس نمی گوید : من فلان دانش آموز را به خاطر اینکه ضعیف است دوست دارم.، ویا فلان لباس را چون زشت است دوست دارم. پس عقل به ما می گوید باید کسی را دوست داشته باشیم که هیچگونه اشکال ونقصی نداشته باشد .چگونه هر چه در این جهان است ناقص است ؟چون با مرگ همه از بین می روند .فردی را که خیلی دوستش داشته باشیم مثل فرزند، پدر یا مادر ، هرگاه از دنیا بروند ، ما بیش از چند لحظه نمی توانیم تحملش کنیم. نمی توانیم چند روز در منزل نگهداری کنیم .چه بسا از پدر ومادر خود می ترسیم.پس تنها چیزی که در این دنیا ودر آن دنیا می تواند کامل وبدون نقص باشد ، خداوند دانا وتوانا است .

می توانیم با صحبت کردن با خدا وند به احساس درونی خودمان پاسخ دهیم .صحبت کردن با خدا هم یک شناخت می خواهد.مثلا شما هیچگاه با یک غریبه زیاد احوالپرسی نمی کنید.چون هیچ شناختی نسبت به یکدیگر ندارید.واگر کسی نمازش را هم بدون حضور می خواند ،چنین حالتی دارد .یعنی شناختش نسبت به معبودش کم است .وفقط وفقط برای رفع تکلیفش نماز می خواند.هیچگونه انگیزه واحساسی در وی ایجاد نمی شود.