شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

شهدای میگون به ترتیب تاریخ شهادت

 شهدای میگون به ترتیب تاریخ شهادت

 

(از راست به چپ) شهیدرمضان سلیمان میگونی - شهید احمد رجبی - شهیدحمزه کربلایی  

محمدی - شهید یونس کیارستمی - شهید سید فاضل میراسماعیلی -شهید اسماعیل کیارستمی -شهید نعمت اله خوشه ای - شهیدعلی اکبر سالارکیا -شهید سید حسین میر محمد میگونی -  شهیدسید اسماعیل میر اسماعیلی -  شهیدرضا فهندژ سعدی - شهیدناصر صداقت  

طلب - شهیدعلیرضا کربلایی علیخانی - شهیدنبی اله عزیزی هراتی - شهید فرهاد کربلایی محمدی - شهیدسعید کربلایی علیخانی - شهیدداود حسنی -  شهیدمسلم سلیمان میگونی - شهیدحمیدرضا ایوب میگونی -  شهیدرامین رجبی نیا - شهیدنبی اله لواسانی - شهید غلامعلی محمدی شاهرخ آبادی -  شهیدعباس قربانی - شهید سید باقر میر اسماعیلی -  شهیدمحمد حسن(مسعود) رضایی - شهید امیر کربلایی محمدی -  شهیدنجفقلی سلیمانی - شهید بهروز گشتاسبی - شهید رحمت رجبیان - شهید سید جواد میر محمد میگونی - شهید مرتضی رجب بلوکات - شهید ولی اله ایوبی - شهید حسن کربلایی محمدی - شهید جلیل حیدری نوری -  شهیدمحمد علی ایوب میگونی

مروری بر تصویر شهید امینی

دفتر خاطراتم را ورق می زدم ، ناگاه روی تصویر معروف شهید امینی توقف کردم. پیشانی بند قرمز که مقداری از بالا به وسط تا شده و کلمه عرفانی و رمز یا حسین بر آن حک شده است .موهای سیاه وصاف ، با ریشهای نرم وسبیل کم پشت که نشان از جوانی عمر را به خود دارد . لکه های خون مقدس در فرق سر وقطره ای کشیده شده از پیشانی چپ تا مابین دو ابرو ولبهایی آذین بسته به خون که حاکی از ریزش خون بینی است .لکه های پهن تر و راهراهی که در قسمت چپ بدن از شانه هایش گرفته تا انتهای عکس با چشما نی بسته ولی آرام ، انگار بعد از یک خستگی در نبرد با اهریمن ، در یک خواب نیمروزی آرمیده است  .

                          

آری او آرمیده است و چه خوب در خوابی مطمئن ، اما ما بیدار ومضطرب به  سرنوشتی که در انتظارما کمین کرده است . ای شهید، تو چه کرده ای که اینچنین زیبا وآرام خفته ای . آن روز که تو لبیک گفتی  و در مرز حقیقت جا گرفتی ، چگونه این سعادت نصیب ما نگردید . ما تا پای شهادت آمدیم ،اما افسوس که گناه ما بیش از آن بود که در آخرین مرحله عشق با شما باشیم .شاید در گیر ودار دنیا ودنیا پرستان و قابیل وقابیلیان گرفتار بودیم .آنجا که همه مست از نوشیدن جام عشق بودند ،ما پس زده ها بودیم .امروز که دوریم از آن وادی الا هو باید چکنیم. 

 ای ،شهید امروز در گیر و دار

                             دیوان و ددان گرفتاریم                                           دستی ، نظری ، لطفی ،

                      ما را با خود همراه کن

                                                    

                       

حاج علی افراسیابی، پدر بزرگوار پنج شهید ، به دیدار حق شتافت.

 

 

حاج علی افراسیابی، پدر بزرگوار پنج شهید دفاع مقدس، به دیدار حق شتافت. 


 
به گزارش خبرنگار آینده، پدر شهید خلبان افراسیابی و چهار شهید سرافزار دیگر روز گذشته بر اثر سکته قلبی درگذشت. وی بارها مورد تفقد رهبر انقلاب و سایر مسئولان کشوری قرار گرفته بود.

مراسم تشییع پیکر مرحوم افراسیابی ، "یکشنبه" از ساعت 8 از مقابل مسجد محمدی در خیابان پیروزی، خیابان شهدای افراسیابی برگزار می شود و مراسم ختم این پدر شهید نیز سه شنبه از ساعت 16 تا 18 در مسجد قدس واقع در خیابان پیروزی، نبش خیبان یکم نیرو هوایی برقرار خواهد بود.

پنج شهید خانواده افراسیابی به نامهای ابراهیم، اسماعیل، امیر، جواد و علیرضا می‌باشند.  


"ابراهیم" 12 ساله بود که در روز 22 بهمن 57 توسط مزدوران رژیم منحوس پهلوی به درجه والای شهادت نائل آمد.  

 
"اسماعیل" دومین شهید این خانواده متولد 1325 و از خبرنگاران روزنامه جمهوری اسلامی بود که در فروردین 1362 در عملیات دشت عباس در پاسداری از مرزهای اسلامی کشورمان و دفع تجاوزات دشمنان بعثی به افتخار شهادت نائل آمد.  


"امیر" متولد 1329 بود. او همچون یک بسیجی گمنام حماسه‌ها آفرید و به درجه عظیم شهادت نائل گشت.  


"جواد" فرزند چهارم خانواده افراسیابی بود که به سال 1337 پا به عرصه وجود نهاد و این شهید بزرگوار در عملیات والفجر 4 در ارتفاعات "کانی مانگا" در حراست از وطن و انقلاب اسلامیمان و در برخورد با متجاوزان به حریم کشور ولایتمدارمان ایران، به درجه والای شهادت نائل آمد.  


"علیرضا" پنجمین شهید خانواده افراسیابی بود، به سال 1331 متولد گشت، او فرزند دوم خانواده بود و در اکثر عملیاتها ازجمله بیت‌المقدس، فتح‌المبین و حصر آبادان... حضور داشت و سرانجام در عملیات کربلای 5 به درجه جانبازی شیمیایی نائل گشت و پس از پایان جنگ با تحمل دردهای فراوان به شهیدان راه خدا و چهار برادر دیگرش پیوست. 

خداوند روح بزرگ این پدر و 5 شهیدش را شاد بگرداند و به خانواده این عزیز از دست رفته مخصوصا دو فرزند جانبازش صبر و اجر عنایت بفرماید.

                                          

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گلزار شهدای شهرک سعدی شیراز

   گلزارشهدای شهرک سعدی شیراز   

 عصر پنجشنبه یا صبح جمعه که می شه آدم دوست داره یه سری به قبرستون محلش بزنه. وقتی وارد قبرستون که می شی انگار به یه دنیای دیگه ای پا گذاشتی.آدمای داغدار که غمبرک زده اند.کسانی که عزیزا و جووناشونو از دست دادن و با یه بغل گریه وارد می شن.  روی قبرا که می ری می بینی یکی داره آب می پاشه. یکی با دستاش قبرا رو دست می کشه. یکی خرما و شیرینی خیرات می کنه. یکی هم بر و بر به یه جایی زل زده و داره فکر می کنه. برای بعضی ها هم قبرستون بهترین جا برای دید و بازدیده. همه اینا یه طرف قبر شهدا یه طرف. آدم وقتی وارد گلزار شهدا که می شه بیشتر احساس آرامش بهش دست می ده.من که اینجوریم نمی دونم بقیه چه احساسی دارن. شهدا با نگاهشون با آدما حرف می زنن.من گهگاهی خیره می شم تو چشاشون .ولی زود چشامو بر می دارم. می دونم می خوان چی بگن واسه همین چون شرمنده می شم زیاد نمی تونم تو چشاشون خیره بشم.حق دارن اونا می خوان بگن شما بعد از ما چه کردید.البته من بعضی اوقات کم نمی آرم خوب تو چشاشون نگاه می کنم و جوابشون رو می دم.می گم ما خیابون ساختیم.ما اتوبان ساختیم. ما دست خیلی از فقرا رو گرفتیم . ما از موشک شهاب 3 گرفته تا نیروگاههای هسته ای و غیره وغیره وغیره ... البته وقتی می خام ترقیات دوره اسلامی را بگم دهنم خشک می شه.اونا بر و بر نگام می کنن و من جلدی از اونجا خارج می شم.چون زیاد بمونم دعوام می شه. می تر سم یه چیزایی بگن من طاقت نیارم و بخام جوابشون و بدم . اونوقت بد می شه.زود میام بیرون و با همین مرده های خودمون یه کمی سلام و چاق سلامتی می کنم تا شاید از سرم بپره و رو به راه بشم.اصلا وقتی می رم قبرستون نمی خوام از اونجا خارج بشم.