شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

روستای دربندسر

دربندسر تاج و حقیقتاْ عروس زیبای رودبار قصران است.تاج  به این دلیل که در راس و شمالی ترین مرز رودبارقصران و عروس بدان جهت که واقعا زیباست.البته تمامی روستاهای رودبارقصران از یک زیبایی خاصی برخوردار ند، اما زیبایی دربنسر بی نظیر است. چشم انداز زیبایی آن از زاویه جنوب غربی آن و نرسیده به قهوه خانه به مراتب بیشتر است. اگر از همان محل به سمت قله کوه حرکت کنیم و در واقع صعود نماییم و آنقدر ادامه بدهیم که دربندسر زیر پا قرار بگیرد زیبایی آن دو چندان می شود. البته این زیبایی برای قبل از ساخت و سازهای ویلایی و غیره بود.امروزه نمی دانم همان زیبایی را دارد و یا حالت خودش را از دست داده است. 

زمستانهایی پر برف و یکپارچه سفید پوش و بهاری با جویبارهای فراوان و دره های پر آب و تابستانی با تحرک و پر جنب و جوش و پاییزی که بسان یک نقاشی زیبا را می ماند، همه و همه یک تابلویی از چهار فصل زیبای روستایی است که بر بلندای قامت رودبارقصران جاودانه ایستاده است.غیر از همه این زیبایی ها ،مزار شهدا فضای این خطه از سرزمین را همچون دیگر ایران عزیزنور افشانی و عطر دل انگیز آنان نیاز به هیچ گلستانی نیست.  

  

صد آفرین و هزار دست مریزاد به بچه های دربند سر که وبلاگی دارند و از این طریق دربندسر زیبای خودشان را معرفی می کنند.صد آفرین به مردم پر کار و پر تلاش و فهیم دربندسر که می فهمند درکجای این جهان ایستاده و لحظه ای که وارد دربندسر می شوند، هوای مطبوع آن را وارد ریه ها کرده و جانی دوباره گرفته و همانگونه که استاد سخن ما فرمودند: با هر نفسی که فرو می برند ممد حیات و چون بر می آورند مفرح ذات دانسته و برای هر نفس دو نعمت را موجود و بر هر نعمتی شکری را واجب می دانند. 

  

 

شهدای دربندسر از بخش رودبارقصران تهران  

 

               نمودار شهدای رودبار قصران               

 

 

شهدای دربندسر عبارتند از:

1 – شهید غلامحسین نام آور2– شهید رضا ساوه دربندسری3– شهید داود صفایی نژاد4– شهید عباس ساوجی نیا5– شهید غلامرضا کیا دربندسری6– شهید قاسم رجب بلوکات7 -  شهید نصرالله کیا دربندسری8– شهید محمد باقر کیادربند سری 9– شهید عبدالله محمد صالحی 10– شهید امیر محمد صالح 11– شهید احمد صالحی 12– شهید داود صالحی 13– شهید ابراهیم رجب بلوکات 14- شهید حجت الله کیا دربندسری 15- شهید مجید ساوه دربندسری 16- شهید محمد شفیع کیا دربندسری 17- شهید علی دربندسری 18- شهید اسدالله کیا دربندسری 19- شهید احمد رئیسی 20- شهید هاشم نظیری نیا 

این تصویر و اسامی را از وبلاگ دربندسر گرفتم.در زیر آن آمده بود که: جا دارد در اینجا از دو ایثارگر دربندسر به نامهای احد رجب بلوکات و محمود کیا دربندسری که برای نجات جان همنوعشان گرفتار ریزش بهمن شدند و همچنین جوان برنای دربندسر به نان غلامرضا کیا دربندسری که در خدمت مقدس سربازی جان به جان آفرین تقدیم کرد، یاد کنیم. ما هم به احترام چنین کردیم. 

 

سلام به بچه های غیرتمند دربندسر که شهدایشان را فراموش نکرده اند.شهد شیرین شهادت باعث می شود که شهدا در هیچ دوران و در هیچ مکتبی به فراموشی سپرده نشوند. آنانی که شیر پاک خورده و با ریختن خون پاکشان خاک ایران را معطرو متبرک کرده اند.شهدای دربندسر هم از آن مبارزانی بودند که گام در راه حق نهاده و دفاع از سرزمین خود را واجب دانستند و به پیر مرادشان لبیک که تا پای جان پاسداری کردند.شهدا در گیرو دار نبرد حق بر علیه باطل بودند که نه به مقامی چشم دوخته و نه به مالی دل بسته بودند.آنان وقتی جاءالحق را به نظاره نشستند برای ذهق الباطل از هیچ کوششی دریغ نورزیدند.بیشک شهدا مفسر عملی "الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم و اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون" بودند.

سلام بر مردم دربندسر، آنانی که با طلوع آفتاب پاشنه ها را کشیده و کمرها را سفت و محکم بسته و برای تلاش و کوشش در پی یافتن نان و رزقی حلال در گرما و سرما با عرق جبینشان آبرو داری می کنند. 

 

سلام بر مردم دربندسر، آنانی که قدر آب را می دانند وبا آب گوارایی که خداوند بزرگ برای انها به ارمغان آورده وضو می سازند و لحظاتی عارفانه با خدا گفتگو می کنند.

سلام بر شهدا،  

سلام بر خانواده شهدا،  

سلام بر ایثارگران،  

سلام بر آزادگان  

و  

سلام بر جانبازان  

امید وارم که ما را از دعاهای خود بی نصیب نکنید. 

دعا کنید یا شهید بمیریم  

و  

یا اینکه در راه شهدا بمیریم. 

  

 

 انشاءالله  

 

 ------------------------ 

در سوگ مرگ مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی

در سوگ مرگ مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی

دیروز مطلع شدیم که همزمان با شهادت ام ابیها فاطمه زهرا (س) که همه در داغ آن بی بی پهلو شکسته در حزن و اندوه بسر می بردند، مادر شهید غلامعلی شاهرخ آبادی بانو حاجیه بتول سلیمان میگونی که زنی با وقار و پاک مومنه بود چشم از جهان فرو بست و ما را در ماتمش ناراحت کرد.من این مصیبت را به خانواده محترم آن عزیز از دست رفته بالاخص فرزندان برومندش حضرات آقایان محمد، مجید و شهاب شاهرخ آبادی و دختران آن مرحومه تسلیت عرض نموده و برای آنها صبر و بردباری آرزومندم.پدران و مادران و اهلبیت شهدای انقلاب و هشت سال دفاع مقدس خانواده معظم شهدا هستند که امام راحل و معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران در باره آنها فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ این ملتند. در پایان همان شعر زیبای شهریار را تقدیم این بانوی مکرمه می نمایم. 

  

 

 

 

 

ای وای مادرم

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم

هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ما
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه می رود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها

کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش می پزد

او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.

پس این که بود؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من زد کنار،
در نصفه های شب.
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او باز زیر پای من نشسته بود
آهسته با خدا،
راز و نیاز داشت
نه، او نمرده است.

او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امّید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.

در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور می گریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
مادر به خاک رفت.
...
این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
اما خلاص می شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.

آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
من می دویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز می کشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو.
می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.

باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
... ای وای مادرم

استاد شهریار

شهدای ایگل

شهید سید عبدالمقیم مقیمی ( منسوب به ایگل )

فرازی از وصیت نامه شهید

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند        فرزد و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه  کنی هر دو  جهانش    بخشی        دیوانه تو هر دو جهان  را چه کند

اینجانب سید عبدالمقیم مقیمی فرزند نعمت متولد 1340در سلامت کامل روحی و جسمی وصیت می کنم که اولا :پس از فوتم جسد مرا در بهشت زهرا دفن نمایید .ثانیا :یلیه موارد حقوقیم به همسرم واگذار شود .ایشان پس از من عهده دار کلیه مسئولیتها ،اعم از تربیت فرزندانم و مسائل مربوط به ایشان می باشد .

من به دنبال هدفم رفتم ،تا به حول و قوه الهی ،دینم را در باره اسلام و قران و امام عزیز انجام دهم . من می روم تا از مرز و بوم میهن اسلامی خود در مقابل کفار بعثی متجاوز عراق دفاع کنم .

همسرم ، امیدوارم فرزندانم را طوری تربیت کنی که دنباله رو هدف من باشند . فرزندانم باید خدمت گزار کشور و پیرو خط امام (قدس سره شریف ) و حافظ قران و اسلام باشند . من راهم را ادامه خواهم داد و اگر بر نگشتم امید است در تربیت فرزندانم از لحاظ روحی و اخلاقی و مذهبی از هیچ کوششی دریغ نورزی .

در خاتمه شما بزرگان و همسر عزیزم را به پروردگار متعال می سپارم . امید سلامتی کامل شما را دارم و همانطور که اشاره شد ،باشد که همسر مهربانم ،مادری شایسته و فداکار برای فرزندانم باشد .                                 

                      

                                                          سید عبدالمقیم مقیمی 4/10/64

پژواک همسر

من به عنوان همسر شهید سید عبدالمقیم مقیمی می خواهم چند سطری بطور مختصر از هزاران محا سن و صفات نیک همسرم بنویسم .نمی دانم چگونه شروع کنم ،زیرا او یک قهرمان و یک انسان کامل و از نظر اخلاقی سر امد بود .او سربازی شجاع ، متدین ،باتقوی ،پرهیزگار ،وپیرو ولایت فقیه وخط رهبری بود .

اگر چه او پس از ازدواج ، تمام اوقاتش در جبهه و در مصاف و مبارزه با کفار بعثی و دفاع از مرز و بوم میهن اسلامیمان گذشت ،با وجود این هر زمانی که برای دیدن خانواده به تهران می امد ، بیشتر اوقاتش در مسجد و ارشاد دوستان و اقوام و خانواده می گذشت .

شهید جزء پرسنل لشکر 23 نوحه ( نیروی مخصوص )بود که در مصاف با دشمنان اسلام در پسوه به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

                                                                                   همسر   ۱۴/۴/۷۸ 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زندگینامه شهید محمد تقی برا تی

شهید محمد تقی براتی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی و متدین در تهران منطقه نارمک میدان 92 بدنیا آمد .زادگاه پدرش خمین و مادرش اهل روستای ایگل از توابع رودبارقصران است .شهید دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه نصیری خیابان پدر ثا نی و تحصیلات راهنمایی را هم در همان محدوده به اتمام رساند .به خاطر علاقه ای که به رشته های فنی (تراشکاری )داشت ، در حین تحصیل دوران دبیرستان به تراشکاری هم اهتمام می ورزید .شهید به لحاظ علاقه ای که به امام و انقلاب داشت در سالی که دوم دبیرستان را می گذراند ، از طریق مسجد الحسین نارمک به جبهه های حق علیه باطل اعزام گردید ...

ادامه مطلب ...

و باز هم درباره شهدا - آزاده و جانبازان میگون

     و باز هم درباره شهدا - آزاده و جانبازان میگون 

                        بدون شرح