شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

چه کسانی از رابطه با آمریکا ضرر می کنند؟

گاهی انسان خودش را موجودی اجتماعی می داند. و این از اولین روزهای زندگی در خون و پوستش عجین می شود. پدر، مادر، خواهر و برادر ستارگانی هستند که یک اجتماع کوچکی به نام خانواده را تشکیل می دهند. و این در بدو ورود به مدرسه هم نمایان تر می شود. کتاب اجتماعی، آن را به خوبی بیان می کند. و دوستان هم نمونه ی بارز اجتماع بعد از خانواده می باشند. و همین انسان می فهمد که علیرغم ناملایمات زمانه گاهی دوستانی هستند که تا ابد دوست و گاهی دوستانی هستند که تا ابد دوست نیستند و گاهی دشمنانی هستند که لباس دوست بر تن می کنند. وهمین سیر دوستی و دشمنی هست که انسان را پیر می کند و گاهی هم دشمنان می فهمند که چه دشمنان فهمیده ای را از دست داده اند و گاهی هم دوستانی می فهمند که چه دوستان نادانی را از دست داده اند. مردم ایران زمین هم از بدو تشکیل کشوری به نام ایران، در مسیر حوادث تاریخی، دوستان و دشمنانی را تجربه کرده اند. گاهی دوستانی بودند که به یکباره دشمن شده اند و گاهی دشمنانی بودند که دوستان خوبی شده اند. شوروی سابق در طول تاریخ معاصر چندین نقش داشته است. گاه دوست و گاه دشمن، که هرگاه به نقشه ی جغرافیایی نگاه می کنیم و یا حتی وارد تاریخ معاصر می شویم، اگر به زبان نیاوریم دندان های خود را به غضب فشار می دهیم و انگشت حسرت ... گاهی دوستانی بودند که از مرز دشمنی هم گذشته و کشور ما را به تصاحب خودشان در آورده اند. همانند اشرف افغان و دلاورمردی های نادر شاه و ... عثمانی هم نمونه ای از این دوست و دشمن های مرزی در لباس کافر و مسلمان بودند. صدام تکریتی، کافر و بعثی و فلان و فلان شده هم به اندازه ی تمام تاریخ معاصر از ما خون گرفت. امروزه با عراق رابطه ای بس حسنه داریم. همین عربستان را اگر ذهنتان یاری کند، حجاج ما را در حرم امن خدا که هیچ مسلمانی چنین کاری نمی کند به شهادت رساندند. درست جملات حضرت امام را در رابطه با عربستان نمی دانم، اما فکر می کنم می فرمودند: که تا این دولت برقرار است هیچ رابطه ای با آن ها نخواهیم داشت. در دولت های بعدی چنان رابطه ای با آن ها ایجاد کردیم که ملک عبدالله را هم تا تهران کشانیدیم و حتی رابطه ی خانوادگی هم بوجود آورده بودیم.

امروزه به نظر می رسد که رابطه با آمریکا چندان نابخشودنی هم نیست. وضعیت اقتصاد ما خراب تر از آنی است که مثل دوران جنگ استقامت کنیم. اگر چه در دوران جنگ کمبودی احساس نمی شد و همه چیز بر وفق مراد بود، اما چون همه از یک تن و یک جامه بودیم، فشار اقتصادی هم اگر بود تحمل می کردیم. امروزه گاهی دیده می شود که یکی دستش تا مرفق به خون بازار آلوده است و یکی از نداری به هزار فحشا و بدبختی تن داده است. اگر مشکل کار ما رابطه با آمریکا ست که این امر با ملاحظات سیاسی و دیگر نکات اخلاقی می توان برقرار کرد. ما با دیگر کشورها رابطه داریم که صد پله از آمریکا و اروپا بدتر بوده و هستند. و تا کنون هیچ مشکل اقتصادی ما برطرف نشد. بگذارید بچه های انقلابی که تا کنون هیچگونه سنگ روی سنگی نگذاشته و همواره به فکر آینده بودند و مطیع واقعی اوامر رهبری، آن ها هم چند صباحی طعم خوش زندگی را درک کنند. آن هایی که صاحب شاید یک خانه و کار و پارتی و در دم و دستگاه های دولتی صاحب هزار فامیل هستند، هیچگونه دغذغه ای برای تسکین اقتصاد کشور نخواهند داشت، بلکه از این موضوع هم به شدت راضی هستند که چرا در این بازار هرج و مرج و نابسامان اقتصادی خوب می دانند چگونه وضعیت مالی خودشان را ترقی بدهند. آن ها ماهیگیرانی هستند که فقط از آب گل آلود می توانند ماهی بگیرند. ثبات در اقتصاد معنا ندارد. وضعیت ارز، وضعیت دلار، وضعیت سکه، و وضعیت هر کالای اساسی که بخواهی دنبال کنید به همینگونه است. اصلاً ما کاری به دلار و مارک و ین و غیره نداریم، چون اصلاً جیب ما به مسافرت داخل هم نمی کشد چه برید که بخواهیم چندین بار برویم به سرزمین های خارج از مرزهای جغرافیایی. ما فقط به فکر بخور و نمیر چند روزه ی عهد و عیال خودمان هستیم. دو هفته پیش یک کیسه برنج هندی 133 به مبلغ 33000 تومان بود و دیروز همین کیسه با همین آرم و اندازه به مبلغ 43000 تومان فروخته شد. مگر وضعیت درآمد مردم یک شبه این مقدار ترقی دارد که هزینه ها اینگونه می شوند. چه دستانی در کار است؟ نمی دانیم! چه کسانی این وضعیت را بوجود می آورند؟ نمی دانیم! آیا همه ی آن هایی که وضعیت بازار را به هم ریختند مجازات شده اند؟ نمی دانیم! با گذشت سی سال از انقلاب آیا سی سال دیگر هم وضعیت چنین خواهد بود؟ باز هم نمی دانیم. امروزه قدرت علم به جایی رسیده که می توانند با محاسبات علمی خود بفهمند که فلان ستاره در چه ساعت و چه زمانی از مدار زمین عبور خواهد کرد و امروزه ما نمی توانیم اقتصاد مملکتمان را برای یک سال واکسینه کنیم. خیلی ها آمدند تا این اقتصاد بیمار را جراحی کنند، اما آن ها هم انگار نمی توانستند این وضعیت را سرو سامان بدهند. امروزه وضعیت اقتصادی در لایه های زیرین اجتماع به شدت نگران کننده است. مردم پایین دست در بدترین شرایط اقتصادی قرار دارند. فکر کنید یک زلزله ی هفت ریشتری آمده است، چگونه عمل می کنند، باید همانطور به اقتصاد مملکت رسیدگی شود. آنهایی که می گویند نباید با آمریکا رابطه داشته باشیم به خدا اگر یک شب سر بی شام گذاشته باشند. ما از کسانی هستیم که معنای ولایتمداری را بهتر از همه می فهمیم. ما از کسانی هستیم که شهد شیرین شهادت را بهتر از همه می فهمیم. به خدا هیچ غرض و مرضی در کار نیست. شاید عده ای از این وضعیت می خواهند که روز به روز بر نارضایتی مردم افزوده شود. نارضایتی مردم یعنی نارضایتی شهدا، یعنی نارضایتی امام شهدا، یعنی نارضایتی اهلبیت (ع)، یعنی نارضایتی همه ی مقدسات. اصلاْ برای محو و نابودی اسرائیل هم رابطه با آمریکا بد نیست!

روستای امامه

     اولین باری که پا به روستای امامه گذاشتم در اوایل بهار سال ۶۳ بود. تقریباْ یک تنبیه مودبانه و به صورت تبعیدی در بدو ورود به آموزش و پرورش بود. مدیریت وقت آموزش و پرورش به لحاظ اینکه از ایشان اجازه نگرفتم و به جبهه اعزام شدم ناراحت بود. در موقع برگشتن ایشان مرا که قبلاْ در مدرسه ی فشم تدریس می کردم نپذیرفت و بالاخره پس از پذیرفتن خیلی مودبانه مرا به امامه فرستاد. وقتی حکمم را گرفتم و دوباره به مدرسه بر می گشتم خوشحال بودم. یک راست به دو راهی امامه رفتم و در آنجا جناب آقای اصغرعلینقیان که با همسرش سرکار خانم انیسی منتظر ماشین بودند برخورد کردم. در ابتدا ایشان را نمی شناختم. بعد از آشنایی و احوالپرسی متوجه شدم که آن ها هم در امامه مشغول خدمت می باشند. پس از چندی یک دستگاه وانت پیکان ایستاد و ما در قسمت بار آن نشستیم و به سمت امامه حرکت کردیم. در ابتدا وقتی دره های پر پیچ و خم جاده ی امامه را می دیدم وحشت داشتم. به مرور زمان ضمن اینکه از این دره ها وحشت نداشتم بلکه یک حس خوبی هم به من دست می داد. وقتی سربالایی جاده ی امامه را پشت سر گذاشتیم به یک سرپایینی رسیدیم که روستای امامه از دور مشاهده می شد. مدرسه ی شهدای اسلام امامه (پسرانه) در ابتدای ورودی ایستگاه امامه قرار داشت. ماشین جلوی درب مدرسه توقف کرد و ما پیاده شدیم. رئیس مدرسه جناب آقای کاظم بابایی بود. خودم را به ایشان معرفی و حکمم را هم به او دادم. کلاس های دوم تا چهارم و همچنین در برخی از سال ها به عنوان مربی امور تربیتی مدرسه مشغول کار شدم. حدود چهار سال در امامه خدمت کردم. اگر چه در روزهای اول نگران رفت و آمد بودم اما هر چه می گذشت به امامه و مردمش عادت می کردم. قبرستانی در کنار مدرسه بود که شهدای امامه هم در همین قبرستان مزار داشتند. خانه ای در کنار مدرسه درست در قسمت جنوب غربی حیاط مدرسه قرار داشت که منزل سرایدار مدرسه بود. جناب آقای سهراب خان احمدی از مدتها پیش در این مدرسه تدریس می کرد و در امامه شناخته شده بود. در کنار مدرسه منزلی بود که سهراب آنجا را اجاره و به صورت مجردی در آن زندگی می کرد. ما هم گهگاهی بساط ناهار را در آن منزل پهن و نوش جان می کردیم. مدرسه ی شهدای اسلام امامه هم در مقطع ابتدایی و هم راهنمایی بود. معلمان مدرسه عبارت بودند از: حمید انیسی - کاظم بابایی - فرهنگ حیدری - سید یحیی میر محمدی - علی شمس الدینی -  اصغر علینقیان - مسعود ربانی - مسعود حسینی فشمی - محمود امینی فشمی - فیض آبادی - کاظمیان - یوسف عباسی، استاد غلامعباس شمس، استاد یزدیفر، اقا بهمن کیایی . و ... 

     مدیر مدرسه آقای کاظم بابایی انسانی وارسته خوش برخورد و مهربان بود. برای مدرسه و همچنین کادر مدرسه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. ایشان داماد آقای حمید انیسی بودند که پدر خانم ایشان جناب آقای انیسی هم از بزرگان و سرشناسان و همچنین پدر شهید بود. 

جناب اقای حمید انیسی معلم کلاس پنجم بود. ایشان در این مقطع هم تجربه و هم تخصص کافی داشتند. معلملان کلاس های پنجم و اول ابتدایی می بایست از یک آمادگی و تجربه ی کافی بالایی برخوردار باشند. کلاس اولی ها که تازه وارد محیط مدرسه می شوند اگر از یک معلم خوب و با تجربه ای برخوردار نباشند مدرسه گریزی در آن ها بوجود می آید. کلاس پنجمی ها هم که می بایست با یک بار علمی بالاتری به مقطع دیگری بروند لازم است از یک معلم آزموده ای برخوردار باشند تا دانش آموزان را کمک نمایند که به اول راهنمایی راه پیدا کنند. جناب آقای حمید انیسی هم در فوتبال فعالیت زیادی داشت. فوتبال دانش آموزی فوتبال معلمان و همچنین در تیم محلی هم نقش به سزایی داشت.

     جناب آقای مسعود ربانی هم که متاهل بود در امامه خانه ای اجاره کرد و به صورت دائمی در امامه ساکن شده بود. خانم آقای ربانی هم معلم بود که در مدرسه ی دخترانه که در امامه پایین بود فعالیت می کرد. ایشان ریاضی تدریس می کردند. 

     جناب آقای سید یحیی میر محمدی هم معلم کلاس پنجم  بودند. 

     کلاس های دوم تا چهارم هم با آقایان فرهنگ حیدری و سهراب خان احمدی و ... بود.   

     آقایان فیض آبادی و کاظمی عباسی دروس مربوط به راهنایی را تدریس می کردند. 

     آقای محمود امینی فیزیک بدنی خوبی برای ورزش والیبال و بسکتبال داشت. گهگاهی در محوطه ی مدرسه بازی می کرد. اگر ادامه می داد یکی از بازیکنان فیکس روزگار می شد. گهگاهی هم ماشین کامیون پدرش را به مدرسه می آورد. گهگاهی هم با آن ماشین باری کار می کرد. آدمی دوست داشتنی و با محبت بود.  

     آقای کاظم بابایی آچار فرانسه ی مدرسه بود. با صبر و حوصله و گشاده رویی تمامی کارهای مدرسه را انجام می داد. خدا خیرش بدهد که برای ما خیلی زحمت کشید.

     آقای اصغر علینقیان که داماد امامه ای ها بود از بچه های زرنگ و هوشیاری بود. در تفسیر ورزشی ید بیضایی داشت. ورزش هم بازی می کرد. تقریباْ همه ی ورزش ها را بازی می کرد اما هیچکدام را حرفه ای دنبال نمی کرد. 

     جناب آقای شمس یکی از دبیران زبان انگلیسی بود که به پیشنهاد من و با موافقت جناب آقای بابایی برای مدت دو سال در امامه مشغول به تدریس زبان انگلیسی شد. ایشان در میگون ساکن بودند و فردی بی نهایت دوست داشتنی و از اطلاعات علمی بالایی برخوردار بودند. 

آقایان بهمن کیایی و ... بابایی از خدمتگزاران مدرسه بودند که افرادی بی نهایت مهربان و دلسوز بودند.

     بعد از ظهر ها وقتی مدرسه تعطیل می شد تعدادی از بچه ها با معلمانی که در مدرسه می ماندند تا غروب به بازی فوتبال و والیبال می پرداختند. با هماهنگی آقای بابایی یکی از اطاق های سرایداری را برای اقامت شبانه بچه ها در نظر گرفتیم. برخی از بچه ها به علت دوری راه منزلشان شب هنگام در همین مکان می خوابیدند. فقط شبهای جمعه و ایام تعطیلات به منزل می رفتیم. به همین دلیل در برخی از روزها تا پاسی از شب به ورزش می پرداختیم.  در منزل مجردی با همکاران فرهنگی لذت می بردیم. هر شب یکی شهردار می شد و می بایست که نظافت و پخت و پز را انجام بدهد. این کار تا ازدواج من ادامه داشت. وقتی ازدواج کردم منزلی در امامه اجاره و سال های اول ازدواجم را در امامه گذراندم.

     با تعدادی ازجوانان محل دوست شدم. آنها از اینکه در محل هیچگونه سرگرمی وجود ندارد گله داشتند. با آشنایی  که از ورزش زورخانه داشتم درخواست کردم ورزش زورخانه ای را در محل راه اندازی کنیم. به همین دلیل با آقای بابایی صحبت کردیم و یکی از سالن های مدرسه را برای همین منظور دریافت و با ترسیم خطوطی برای گود زورخانه و خرید وسایل زورخانه شروع به کار کردیم.

     در همین سال ها بود که عراق به جنگ شهر ها اقدام می کند. خیل کثیری از ساکنین تهران به مناطق رودبارقصران مهاجرت می کنند. امامه هم پذیرای خیل کثیری از این مهاجران بود. مجبور شدیم مدرسه را به صورت دو شیفت اداره کنیم. یک شیفت تا ظهر و شیفت دیگر هم از ساعت ۱ تا ۵ بعد از ظهر ادامه داشت.  وقتی ماه رمضان وارد می شد خیلی به من سخت می گذشت. از صبح تا ۵ بعد از ظهر در مدرسه بودم. ساعت ۵ به منزل می رفتم و تا افطار در منزل بودم. بعد از آن به مسجد می رفتم و تا پاسی از شب در مسجد بودم. ساعت یازده از مسجد به زورخانه می رفتیم و تا سحر در زورخانه بودیم. این برنامه ریزی فشرده برای من که تازه هم ازدواج کرده بودم خیلی سخت بود اما به عشق بچه ها و انرژی دوران جوانی هیچ مشکلی برای ما بوجود نمی آمد.   

 

موقعیت

      امامه یکی از روستاهای رودبارقصران است که در شمال شرقی تهران قرار دارد. این روستا در موقعیت 35 درجه و 54 دقیقه و 2/22 ثانیه عرض جغرافیایی و 51 درجه و 35 دقیقه و6/14 ثانیه طول جغرافیایی و ارتفاع آن 2234 متر از سطح دریا واقع شده است.  از شمال به روستای راحت آباد و از جنوب به اوشان و از شرق به کوههای ورجین لشکرک و از غرب به فشم محدود و از دو محله امامه بالا(علیا) و امامه پایین (سفلی) تشکیل شده است. 

 

آب و هوا

     به لحاظ ارتفاع و کوهستانی بودن از یک آب و هوای معتدل در تابستان و هوای سرد و یخبندان در زمستان برخوردار است. هرچه از دو راهی جاده ی فشم به سمت امامه اوج می گیریم بر برودت و سرمای هوا اضافه می شود.

جاده

     در جاده تهران به شمشک بعد از اوشان و نرسیده به فشم یک جاده فرعی آسفالته به سمت امامه وجود دارد که با چندین پیچ و با یک شیب نسبتا تندی پس از گذشتن از مزارع جنوبی امامه به انتهای شیب و رو به سرپایینی قرار می گیرد. از انتهای سربالایی و ابتدای سرپایینی جاده به یک دو راهی می رسد. راه سمت راست به امامه پایین و راه سمت چپ به امامه بالا وارد می شود. ادامه جاده امامه بالا به روستای راحت آباد متصل و از آنجا با یک جاده خاکی به لواسان کوچک وصل می شود. بین امامه بالا و پایین هم یک راه ارتباطی کم عرض مالرو وجود دارد. غیر از این راهها یک راه مالرویی هم از امامه پایین به سمت کلوگان وجود دارد.                                              

اشتغال اهالی

     در گذشته اهالی به کشاورزی و دامداری مشغول بودند. تولیدات شیر و فرآورده های دامی  امامه و راحت آباد توسط اهالی به دیگر روستاهای رودبارقصران صادر و عرضه می شد. به علت برخورداری از نعمت آب زمینهای پایین دست در طول تابستان به محصولات باغی و کشاورزی پرورش داده و بعدها موفق شدند با نهر آبی که در سمت شمال غربی امامه بالا ایجاد گردید زمینهای شمالی و شرقی را هم برای استفاده از کشاورزی مهیا نمایند. پیر مردان امامه در زمستان که زمینها در زیر پوششی از برف و یخ قرار می گرفت از پشمهای گوسفندان نخهای پشمی تهیه و از آنها برای بافت جوراب و ژاکت پشمی استفاده می کردند. در امامه کارگاهی وجود داشت که چادرشب تهیه می شد. در گذشته که استفاده از چهارپایان برای بار و مسافرت اهمیت زیادی داشت، یکی از تولیدات بعضی از افراد پالانهایی بود که برای پوشش چهارپایان از آن استفاده می کردند.

جمعیت

     هم اکنون جمعیت امامه حدود 341 خانواراست که 150 خانوار به صورت دائم ساکن هستند.جمعیت امامه بالا از امامه پایین بیشتر است.از چهار دهه گذشته که مهاجرت از روستا به شهرها به اوج خود رسیده بود ،تعدادی از اهالی به شهرهای مجاور از قبیل تهران مهاجرت کردند.البته این مهاجرت ها فصلی بوده به گونه ای که در تابستان برای استفاده از آب و هوا و رسیدگی به زمینهای کشاورزی به امامه می آیند و با بازشدن مدارس به شهر می روند.

زبان

     در امامه همچون اکثر نقاط رودبارقصران به زبان نزدیک به طبری صحبت می کنند. البته این زبان امروزه به واسطه حضور جوانان در مدارس و استفاده از زبان فارسی در بین جوانان در حال فراموشی است، اما زبان طبری در بین کهنسالان و افرادی که حضور دائمی در محل دارند وجود دارد. زبان مردم رودبارقصران به دو لهجه متفاوتی ادا می شود. مردم فشم و رودک به زبان نزدیک به  دری که بیشتر با زبان مردم دربند و کاشانک و ولنجک و روستاهای قدیم شمیران یکی بوده و بقیه اهالی رودبارقصران به زبان طبری که شباهت بیشتری به زبان مازندرانی دارد، صحبت می کنند.البته باید یادآور شد که کلمات غیر بومی هم در دهه های قبل وارد این زبان شده است. 

  

تاریخچه

     امامه از قدمت زیادی برخوردار است. بهترین دلیل برای اثبات قدمت آن وجود قلعه امامه است. این قلعه در شمال شرقی امامه بالا در امتداد رودخانه با فاصله ی حدود سه کیلومتر از جاده اصلی در ارتفاعی صخره ای قرار دارد.حوادث روزگار از جمله عوامل طبیعی و انسانی باعث شد تا قسمتهای زیادی از این بنا تخریب گردد.در تاریخ از این قلعه به آدرسهای زیادی اشاره شد که یکی از باورها قلعه را به قدمت هزارو سیصد سال رسانده و آن را متعلق به مازیار یکی از حکمرانان محلی می دانند.بعضی هم شباهت این قلعه را به قلعه های حسن صباح دانسته که موید کلام خود را مستحکم بودن و صعب العبور بودن آن را بهترین دلیل می دانند.حسن صباح(اسماعیلیان) دژ های خود را در یک مکان مرتفع و صعب العبور می ساخته تا از گزند دشمنان در امان باشند.نوع معماری آن هم با سنگ و و ساروج است. امروزه کوهنوردان و علاقمندان به طبیعت از این بنا در هنگام پیاده روی دیدن می کنند. 
اعتماد السلطنه در وقایع روز جمعه 28 شوال 1297 راجع به قلعه مخروبه امامه چنین مینویسد: " ... در بالای تخته سنگی بسیار سخت آثار قلعه کهنه مخروبه ای پیداست که بسیار کهنه و قدیم است. طلوزان (پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه) که چند سال قبل آنجا رفته بود می گفت حمام و طویله و یورت زیاد دارد.
از خیلی دور به واسطه ی تنبوشه های بزرگ آب به این قلعه می آوردند. به نظر من که از دور دیدم مشابه قلعه جات اسماعیلیه است یا قلعه جات سلاطین و ملکان رویانی و مازندرانی ، زیاد قدیم نمی دانم . این قلعه را زیاده از هفتصد هشتصد سال عمر می دهم. اماعقیده ی عوام بر خلاف است. آنها میگویند عمامه دیو اینجا را ساخته است. شاید عمامه نام از دیوان مازندران یعنی امرای مازندران بنای آنجا را کرده باشند. به هر حال عجلتاً خراب و ویران است..." (قصران جلد اول محمد حسین کریمان )
محقق فاضل، آقای فرهاد دفتری، که بیش از 15 سال است به کار تحقیق و تالیف در احوال فرقه اسماعیلیه اشتغال دارند و از امامه و قلعه مخروبه امامه دیدن کرده اند، عقیده دارند که این قلعه مثل بسیاری از قلعه های اسماعیلی دیگر نظیر الموت (در قزوین)، شمیران (در طارم) و گردکوه (درنزدیکی دامغان) قبل از دوره حکومت اسماعیلیان نزاری بنا شده و بعداً مورد استفاده اسماعیلیان قرار گرفته است. (استحکامات دفاعی ،ناصر پازوکی )

 

     در زمان قاجاریه بعضی از پادشاهان وقت برای تفریح و شکار به امامه رفته و مدتی را اتراق می کردند.ناصرالدین شاه قاجار در یکی از سفرهایش به امامه با دختری به نام فاطمه که بعدها به انیس الدوله معروف شد آشنا و او را به همسری انتخاب و به حرمسرای خود می آورد. مهر انیس الدوله چنان در دل شاه می نشیند که به عنوان سوگلی حرم و شاه انتخاب می شود. بعضی ها می گویند که همراه شاه به طور مخفیانه یک بار به فرنگ هم سفر کرده است. انیس الدوله از نسل انیسی های امامه بوده و با حضورش در دربار امتیازاتی به امامه و مخصوصا طایفه انیسی ها در آن زمان داده شد. مثلا از خدمت سربازی محروم  و همچنین زمینهای زیادی به این طایفه تعلق گرفته بود. 

 

مکانهای فرهنگی و تفریحی

     ارتفاع طبیعت و آب و هوای بسیار مطبوع امامه در بهار و تابستان هر گردشگری را به خود جلب می کند.گذشته از آن باغات فراوان و رودخانه ای که در باغ تنگه قرار دارد بهترین جا برای تفرجگاه اهالی و گردشگرانی هست تا دمی در آن هوای دلپذیر و مناظر زیبا و آهنگی که از برخورد آب رودخانه با سنگها ایجاد می شود لذت ببرند .

     پیر زن کلوم، ده پشت، گورک و دارکیا، باغ تنگه، لتومند، سولدار سی، لب تخته، سرگور، بزگاهره، قلعه مازیار(قلا)،رودخانه از مکانهایی است که می توان از طبیعت و مکان آن بازدید و لذت برد.

     غیر از طبیعت زیبا امامه دارای دو امامزاده به نامهای امامزاده شاهزاده حسین(امامه بالا) و امامزاده نور(امامه پایین) و مزار شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی بوده که محلی مناسب برای دمی ذکر و دعا و حالت عرفانی می باشد. 

     

 

امکانات

     امامه بالا و پایین هر کدام دارای شورای محلی جداگانه ای بوده و از لحاظ اداری زیرمجموعه بخشداری رودبارقصران که مکان آن در مرکز بخش فشم قرار دارد. هر کدام از این دو محل دارای یکدستگاه مینی بوس بوده که برای نقل و انتقال مسافران از امامه به تهران و برعکس از آنها استفاده می شود.

 در امامه بالا خانه بهداشت و فروشگاه تعاونی شهر و روستا وجود دارد.

     جوانان امامه به ورزش از جمله فوتبال علاقه شدیدی دارند. تیم فوتبال امامه هر ساله در مسابقات بخش جزء سه تیم اول می باشد.در گذشته با همت جوانان خوب امامه سالن مدرسه راهنمایی پسرانه امامه را برای ورزش باستانی در نظر گرفته بودیم که در این زمینه بچه های محل نسبت به این ورزش خوب استقبال کردند. متاسفانه در سالهای بعدی علیرغم خرید تجهیزات زورخانه ای این ورزش را ادامه ندادند.

     هر یک از محله ها دارای مدارس تا سطح راهنمایی و همچنین دارای مسجد می باشند.کتابخانه و پایگاه بسیج هم در مساجد فعال هستند. 

  

مدرسه شهدای اسلام ۱۳۶۶

مردم امامه در انقلاب اسلامی

     مردم امامه هم همچون دیگر نقاط ایران با شکل گیری انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به خیل عظیم ملت پیوسته و چون سیلی خروشان هر گونه خس و خاشاکی را که در راه انقلاب قرار داشته برچیده و امروزه با قامتی استوار در پیشگاه امت و امام امت و همچنین حضرت ولی عصر امام زمان(عج) راضی و خشنودند. روستای امامه کوچکترین و یکی از دورترین و همچنین صعب العبورترین از نظر رفت و آمد در گذشته رودبارقصران بوده است.علیرغم کوچکی و محرومیت در گذشته و حتی امروزه در بعضی از امتیازها جای بسی حیرت و تعجب و ناباوری همراه با سرافرازی، بیشترین شهید را در بخش رودبارقصران به انقلاب و هشت سال دفاع مقدس تقدیم کرده است. امروزه ما باید غبطه بخوریم به مردم امامه و در پیشگاه آنان که خیل عظیم شاهدان دفاع مقدس را با بضاعت و توانی که داشتند، آفریدند و همچنین باید سکوت کنیم در برابر خانواده محترم و معظم شهدا که امروزه ما همچنان زنده ایم و آنان داغدار بچه هایشان هستند.مسوولین محترم در بخش رودبارقصران هم باید بدانند که وقتی وارد محدوده امامه می شوند، قدری بیاندیشند و باخود چند لحظه ای نجوا کنند که حق مطلب را ادا کرده اند. اگر قدری همانند من ناخالصی دارند و یا کاری از دستشان بر می آمد و انجام وظیفه نکردند لااقل حرمت شکنی نکنند و در حریم شهدا قرار نگیرند.امسال سال همت مضاعف و کار مضاعف است.با شهیدان عهد ببندیم که همچون همت مضاعف در فتح خرمشهر سالی سرشار از تلاش و کوشش داشته باشیم تا در پایان سال شرمنده شهدا نباشیم.در پایان ضمن یادآوری اسامی شهدا را تقدیم مردم خوب رودبارقصران بوی‍ژه مردم دلاور امامه می کنم.  

        

اجرای ورزش باستانی در مراسم ۲۲ بهمن مدرسه شهدای اسلام ۱۳۶۶

                                    

    نمودار شهدای رودبارقصران 

 

 

اسامی شهدای امامه

1 – شهید رضاعلی انیسی 2 – شهید مجتبی میان محله 3 – شهید هادی اسکندری 4 – شهید ابراهیم افراسیابی 5 – شهید حجت الله وفقی فاضل 6 – شهید علی اصغر کیایی 7 – شهید امیر فنا خسرو 8 – شهید امیر افراسیابی 9 – شهید طلبه محمد حسن انیسی 10 – شهید مصیب بابایی 11 – شهید مهدی فنا خسرو12 – شهید اسماعیل افراسیابی 13 – شهید فرهاد امینایی 14 – شهید قاسم انیسی 15 – شهید رضا افراسیابی 16 – شهید مصیب درزی 17 – شهید قاسم ذوالفقاری 18 – شهید حسینعلی بابایی 19 – شهید حاج جواد افراسیابی 20 – شهید مجید سیبی 21 – شهید موسی کیایی 22 – شهید یوسفعلی بابایی 23 – شهید علیرضا درزی 24 – شهید سعید سیبی 25 – شهید مهدی بیسادی 26 – شهید محمد علی عسگری 27 – شهید مجید عبدالعلی 28 – شهید منصور کیایی 29 – شهید حسین میان محله 30 – شهید رحمن انیسی 31 – شهید محمد رضا امینایی 32 – شهید صادق بابایی 33 – شهید حاج علی اکبر بابایی 34 – شهید امیر افراسیابی 35 – شهید سعید کیایی 36 – شهید سید جلال ابوطالبی 37 – شهید کاظم خضرایی 38 – شهید احمد کیایی 39 – شهید رضا بابایی 40 – شهید عباس فیض آبادی 41 – شهید احمد ربیعی 42 – شهید اسماعیل کیایی 43 – شهید وحید دادگر 44 – شهید ابراهیم بابایی 45 – شهید محمد رضا بابایی 46 – شهید محسن بابایی 47 – شهید قاسم امینایی 48 – شهید احمد انیسی 49 – شهید جواد درزی 50- شهید غلامرضا درزی 51 – شهید حسن بابایی 52 – شهید حاج حسین بابایی 53 – شهید امیر بابایی 54 – شهید مجتبی امینی سپهر 55 – شهید کاظم کاهه 56 – شهید غلامرضا درزی 57 – شهید محسن انیسی 58 – شهید محمد بابایی لواسانی 59 – شهید جلال کیایی 60 – شهید احمد میان محله 61 – شهید حسنعلی بابایی 62 – شهید حبیب الله کیایی 63 – شهید مصطفی درزی 64 – شهید عباس ذوالفقاری 65 – شهید داود کیایی 66 – شهید محمد رضا علی عسگری 67 – شهید مرتضی علی عسگری 68 – شهید مجید سعیدا 69 – شهید مصطفی علی عسگری 70 – شهید احمد اسکندری 71 – شهید حاج محسن عشرافه 72 – شهید سید علی اکبر بهشتی 73 – شهید محمد بابایی 74 – شهیده آمنه بابایی 75 – مفقودالاثر تقی کیایی 76 – مفقود الاثر حسن میان محله 

  روحشان شاد 

 

بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست

حرکت نمادین کاروان شاهچراغ (ع) در چند پرده

پرده ی اول (انتقاد)

ورود نمادین کاروان شاهچراغ (ع) به شیراز و یکصد انتقاد

پریروز ششم زیعقده به مناسبت دهه کرامت و بزرگداشت مقام شامخ احمد بن موسی (ع) حرکت نمادین کاروان آن بزرگوار به نمایش گذاشته شد. تعدادی نفرات شتر، تعدادی اسب، ساز و دهل، به همراه تعدادی از مردان و زنان که با لباس های شبیه خوانی از طرف اداره ی ارشاد استان فارس مدیریت شده بودند، این کاروان را تشکیل می دادند. این کاروان از تالار ابوریحان دروازه کازرون حرکت و مقصد آنان هم صحن شاهچراغ (ع) بوده است. در حین حرکت رجز خوانی هایی هم از طرف افرادی که در نقش قتلغ و سپاهیانش بودند، اجرا می شد.اگر چه اینگونه حرکات و به نمایش گذاشتن صحنه هایی از حرکات و رفتار آن بزرگواران خوب است، اما مواردی هم مورد نقد قرار گرفته است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1 - دهه ی کرامت بیشتر به تولد سه تن از بزرگوارانی که در ایران مزار دارند پرداخته می شود. حضرت امام رضا (ع)، حضرت فاطمه ی معصومه (س) و حضرت احمد بن موسی (ع). حال اگر تولد حضرت احمد بن موسی (ع) هم در این ایام نباشد برای این بزرگواران به مناسبت تولد جشن می گیرند و یا به طریقی جهت بزرگداشت مقام شامخ ولایت بزرگداشتی برگزار می شود. به عبارتی در این ایام جشن گرفته می شود. حضرت احمد بن موسی (ع) به اتفاق برادران و خواهران و کسانش، برای دیدار برادر برگوارش حضرت امام رضا (ع) از مدینه حرکت می کنند تا خودشان را به خراسان برسانند. وقتی به شیراز می رسند، قتلغ حاکم شیراز که از مزدوران مامون خلیفه ی عباسی بود مانع حرکت ایشان می شود. در این برخورد که به جنگ و ستیز می انجامد و در نهایت حضرت احمد بن موسی (ع) به شهادت می رسند. پس اگر بخواهیم حرکت کاروان احمد بن موسی (ع) را نشان بدهیم، هیچ کاری برای بزرگداشت و تولد انجام نداده ایم. از نگاه دیگر هم نوعی به مردم القاء کرده ایم که این ایام مربوط به ورود ایشان است.

2 - کاش اداره ی محترم ارشاد فارس قبل از اقدام این حرکت با گروه های تعزیه مشورت می کرد و با هم اندیشی یکدیگر یک کار زیبا تری انجام می دادند.

3 - غیر از افرادی که از گروه تعزیه ی چهارده معصوم (ع) شیراز شرکت کرده بودند، مابقی افراد از جوانان و نوجوانان دختر و پسری بودند که بعداً متوجه شده بودیم از تئاتر ابوریحان و یا جاهای دیگر بودند. این افراد در این زمینه توجیه نشده بودند که در لباس کاروانی شرکت می کنند که از دید شیعه مقدس و با ارزش هستند، لذا در لباس تعزیه که تجلی دهنده ی لباس اولیاء و انبیاء هستند، نباید حرکات زننده و غیر اخلاقی داشته باشیم. انگاری دخترها و پسرها توجه نمی کردند که در لباس چه شخصیت هایی هستند.  

 

 

4 - بی نظمی و بی برنامگی در این حرکت موج می زد. 

5 - حضرت شاهچراغ (ع) در بدو ورودش به شیراز جوانی در حدود 25 ساله بود. فردی که نقش ایشان را در این کاروان بر عهده داشت سنی بالای 50 سال داشت. 

6 - موسیقی که از طرف چند تن از افرای که به عنوان گروه موسیقی دعوت شده بودند هیچ مناسبتی با موسیقی که در دستگاه های شادی آیینی نواخته می شود نداشت. گاهی صدای ساز و ناقاره شنیده می شد و برخی از افراد بیرونی هم از این فرصت استفاده کرده و به رقص و چوب و ترکه پرداخته بودند.

7 - قرار بود که با رسیدن به صحن شاهچراغ (ع) در جلوی جمعیت با نظم بنشینیم و همراه با برنامه های صحن باشیم، یکی از مسوولین گفت که چون نمی شود نظم را رعایت کرد، بهتر است برگردیم. در حین برگشتن می توانستند یک اتوبوسی از شرکت واحد بگیرند و ما را به سمت مبداء که تالار ابوریحان در دروازه کازرون بود برسانند، اما اینگونه نشد و دوباره با همان ترکیب و در معرض دید عموم که هر کسی چیزی به ما می گفت! با پای پیاده به سمت دروازه کازرون حرکت کردیم. 

8 - در اطلاع رسانی از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و گروه تئاتر ابوریحان نام برده شده و هیچ نامی از گروه تعزیه ی چهارده معصوم (ع) شیراز به میان نیامد.

فعلاً به همین بسنده می شود تا در دیدار حضوری با مسوولین به آن پرداخته شود.

پرده ی دوم (معرفی)

چگونه حضرت احمد بن موسی (ع) به شهادت رسیدند؟

وقتی حضرت احمد بن موسی (ع) در یک کاروانی متشکل از خواهران و برادران به قصد دیدار برادر از مدینه به سمت خراسان حرکت کرد، در شیراز توسط قتلغ که خود از مزدوران مامون خلیفه ی عباسی بود مورد بی حرمتی قرار گرفته و در یک جنگی که بین مردان کاروان حضرت احمد بن موسی (ع) و سپاهیان قتلغ اتفاق می افتد، جناب ایشان به شهادت می رسند.

پرده ی سوم

شاهچراغ یعنی چه؟

بعد از شهادت حضرت احمد بن موسی (ع)، قبر ایشان تا زمان عضدالدوله دیلمی از حاکمان فارس، به صورت مخفی بوده است. در نزدیکی مزار ایشان پیرزنی زندگی می کرد. این پیرزن هر شب نوری را در نزدیکی محل زندگی خودش مشاهده می کند. این جریان را به طریقی به امیر عضدالدوله دیلمی گزارش می دهد. عضدالدوله دیلمی شبی را میهمان پیرزن می شود تا از حقیقت ماجرا مطلع شود. امیر در منزل پیرزن به خواب می رود. در انتهای شب که پیرزن چراغ و نوری را مشاهده می کند، برای مطلع کردن امیر به او می گوید: شاه، چراغ، شاه، چراغ.  منظور او این بود که شاه، چراغ را مشاهده کن. امیر عضدالدوله دیلمی دستور می دهد همان مکان را بکنند. بعد از کندن متوجه قبری می شوند. وقتی وارد قبر می شوند با پیکری تازه روبرو می شوند و از انگشتری که در دست داشت متوجه می شوند ایشان حضرت احمد بن موسی (ع) است. به همین مناسبت از آن زمان تا به حال به شاهچراغ (ع) هم معروف شده است.

پرده ی چهارم

نه تنها حضرت احمد ابن موسی (ع) در قالب کاروانی متشکل از خواهران و برادران برای دیدار برادر از مدینه به سمت خراسان حرکت کرد، بلکه حضرت معصومه (ع) هم به قصد دیدار برادر از راه دیگری که به ساوه می رسید وارد ایران شد و در ساوه مریض می شوند. ایشان به سمت قم می آیند و در قم هفده روز بیشتر زندگی نمی کنند که رحلت می کنند. ایشان در قم دارای مزاری است که مشتاقان به دیدارش می روند و کریمه ی اهل بیت حضرت فاطمه ی معصومه (س) را زیارت می کنند.

پرده پنجم

تعزیه ای هم مربوط به حضرت شاهچراغ (ع) وجود دارد که برخی از تعزیه خوانان، این تعزیه را هرساله اجرا می کنند. یکی از گروه های تعزیه ای که این تعزیه را با دقت و تبحر خاصی اجرا می کنند، گروه تعزیه ی چهارده معصوم (ع) شیراز (شهرک سعدی) است.  به جرئت می توانیم ادعا کنیم که گروه تعزیه ی چهارده معصوم (ع) شیراز در زمینه اجرای تعزیه و نمایش آیین های ملی و مذهبی یک سر و گردن بالا تر از همه ی گروه هایی است که تا کنون کار آن ها را مشاهده کردم.

نسخه ی تعزیه حضرت شاهچراغ (ع) با این مصرع پیش خوانی مربوط به امام رضا (ع)شروع می شود.  بر مشامم می رسد بوی غریب الغربا