شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

روستای امامه

     اولین باری که پا به روستای امامه گذاشتم در اوایل بهار سال ۶۳ بود. تقریباْ یک تنبیه مودبانه و به صورت تبعیدی در بدو ورود به آموزش و پرورش بود. مدیریت وقت آموزش و پرورش به لحاظ اینکه از ایشان اجازه نگرفتم و به جبهه اعزام شدم ناراحت بود. در موقع برگشتن ایشان مرا که قبلاْ در مدرسه ی فشم تدریس می کردم نپذیرفت و بالاخره پس از پذیرفتن خیلی مودبانه مرا به امامه فرستاد. وقتی حکمم را گرفتم و دوباره به مدرسه بر می گشتم خوشحال بودم. یک راست به دو راهی امامه رفتم و در آنجا جناب آقای اصغرعلینقیان که با همسرش سرکار خانم انیسی منتظر ماشین بودند برخورد کردم. در ابتدا ایشان را نمی شناختم. بعد از آشنایی و احوالپرسی متوجه شدم که آن ها هم در امامه مشغول خدمت می باشند. پس از چندی یک دستگاه وانت پیکان ایستاد و ما در قسمت بار آن نشستیم و به سمت امامه حرکت کردیم. در ابتدا وقتی دره های پر پیچ و خم جاده ی امامه را می دیدم وحشت داشتم. به مرور زمان ضمن اینکه از این دره ها وحشت نداشتم بلکه یک حس خوبی هم به من دست می داد. وقتی سربالایی جاده ی امامه را پشت سر گذاشتیم به یک سرپایینی رسیدیم که روستای امامه از دور مشاهده می شد. مدرسه ی شهدای اسلام امامه (پسرانه) در ابتدای ورودی ایستگاه امامه قرار داشت. ماشین جلوی درب مدرسه توقف کرد و ما پیاده شدیم. رئیس مدرسه جناب آقای کاظم بابایی بود. خودم را به ایشان معرفی و حکمم را هم به او دادم. کلاس های دوم تا چهارم و همچنین در برخی از سال ها به عنوان مربی امور تربیتی مدرسه مشغول کار شدم. حدود چهار سال در امامه خدمت کردم. اگر چه در روزهای اول نگران رفت و آمد بودم اما هر چه می گذشت به امامه و مردمش عادت می کردم. قبرستانی در کنار مدرسه بود که شهدای امامه هم در همین قبرستان مزار داشتند. خانه ای در کنار مدرسه درست در قسمت جنوب غربی حیاط مدرسه قرار داشت که منزل سرایدار مدرسه بود. جناب آقای سهراب خان احمدی از مدتها پیش در این مدرسه تدریس می کرد و در امامه شناخته شده بود. در کنار مدرسه منزلی بود که سهراب آنجا را اجاره و به صورت مجردی در آن زندگی می کرد. ما هم گهگاهی بساط ناهار را در آن منزل پهن و نوش جان می کردیم. مدرسه ی شهدای اسلام امامه هم در مقطع ابتدایی و هم راهنمایی بود. معلمان مدرسه عبارت بودند از: حمید انیسی - کاظم بابایی - فرهنگ حیدری - سید یحیی میر محمدی - علی شمس الدینی -  اصغر علینقیان - مسعود ربانی - مسعود حسینی فشمی - محمود امینی فشمی - فیض آبادی - کاظمیان - یوسف عباسی، استاد غلامعباس شمس، استاد یزدیفر، اقا بهمن کیایی . و ... 

     مدیر مدرسه آقای کاظم بابایی انسانی وارسته خوش برخورد و مهربان بود. برای مدرسه و همچنین کادر مدرسه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. ایشان داماد آقای حمید انیسی بودند که پدر خانم ایشان جناب آقای انیسی هم از بزرگان و سرشناسان و همچنین پدر شهید بود. 

جناب اقای حمید انیسی معلم کلاس پنجم بود. ایشان در این مقطع هم تجربه و هم تخصص کافی داشتند. معلملان کلاس های پنجم و اول ابتدایی می بایست از یک آمادگی و تجربه ی کافی بالایی برخوردار باشند. کلاس اولی ها که تازه وارد محیط مدرسه می شوند اگر از یک معلم خوب و با تجربه ای برخوردار نباشند مدرسه گریزی در آن ها بوجود می آید. کلاس پنجمی ها هم که می بایست با یک بار علمی بالاتری به مقطع دیگری بروند لازم است از یک معلم آزموده ای برخوردار باشند تا دانش آموزان را کمک نمایند که به اول راهنمایی راه پیدا کنند. جناب آقای حمید انیسی هم در فوتبال فعالیت زیادی داشت. فوتبال دانش آموزی فوتبال معلمان و همچنین در تیم محلی هم نقش به سزایی داشت.

     جناب آقای مسعود ربانی هم که متاهل بود در امامه خانه ای اجاره کرد و به صورت دائمی در امامه ساکن شده بود. خانم آقای ربانی هم معلم بود که در مدرسه ی دخترانه که در امامه پایین بود فعالیت می کرد. ایشان ریاضی تدریس می کردند. 

     جناب آقای سید یحیی میر محمدی هم معلم کلاس پنجم  بودند. 

     کلاس های دوم تا چهارم هم با آقایان فرهنگ حیدری و سهراب خان احمدی و ... بود.   

     آقایان فیض آبادی و کاظمی عباسی دروس مربوط به راهنایی را تدریس می کردند. 

     آقای محمود امینی فیزیک بدنی خوبی برای ورزش والیبال و بسکتبال داشت. گهگاهی در محوطه ی مدرسه بازی می کرد. اگر ادامه می داد یکی از بازیکنان فیکس روزگار می شد. گهگاهی هم ماشین کامیون پدرش را به مدرسه می آورد. گهگاهی هم با آن ماشین باری کار می کرد. آدمی دوست داشتنی و با محبت بود.  

     آقای کاظم بابایی آچار فرانسه ی مدرسه بود. با صبر و حوصله و گشاده رویی تمامی کارهای مدرسه را انجام می داد. خدا خیرش بدهد که برای ما خیلی زحمت کشید.

     آقای اصغر علینقیان که داماد امامه ای ها بود از بچه های زرنگ و هوشیاری بود. در تفسیر ورزشی ید بیضایی داشت. ورزش هم بازی می کرد. تقریباْ همه ی ورزش ها را بازی می کرد اما هیچکدام را حرفه ای دنبال نمی کرد. 

     جناب آقای شمس یکی از دبیران زبان انگلیسی بود که به پیشنهاد من و با موافقت جناب آقای بابایی برای مدت دو سال در امامه مشغول به تدریس زبان انگلیسی شد. ایشان در میگون ساکن بودند و فردی بی نهایت دوست داشتنی و از اطلاعات علمی بالایی برخوردار بودند. 

آقایان بهمن کیایی و ... بابایی از خدمتگزاران مدرسه بودند که افرادی بی نهایت مهربان و دلسوز بودند.

     بعد از ظهر ها وقتی مدرسه تعطیل می شد تعدادی از بچه ها با معلمانی که در مدرسه می ماندند تا غروب به بازی فوتبال و والیبال می پرداختند. با هماهنگی آقای بابایی یکی از اطاق های سرایداری را برای اقامت شبانه بچه ها در نظر گرفتیم. برخی از بچه ها به علت دوری راه منزلشان شب هنگام در همین مکان می خوابیدند. فقط شبهای جمعه و ایام تعطیلات به منزل می رفتیم. به همین دلیل در برخی از روزها تا پاسی از شب به ورزش می پرداختیم.  در منزل مجردی با همکاران فرهنگی لذت می بردیم. هر شب یکی شهردار می شد و می بایست که نظافت و پخت و پز را انجام بدهد. این کار تا ازدواج من ادامه داشت. وقتی ازدواج کردم منزلی در امامه اجاره و سال های اول ازدواجم را در امامه گذراندم.

     با تعدادی ازجوانان محل دوست شدم. آنها از اینکه در محل هیچگونه سرگرمی وجود ندارد گله داشتند. با آشنایی  که از ورزش زورخانه داشتم درخواست کردم ورزش زورخانه ای را در محل راه اندازی کنیم. به همین دلیل با آقای بابایی صحبت کردیم و یکی از سالن های مدرسه را برای همین منظور دریافت و با ترسیم خطوطی برای گود زورخانه و خرید وسایل زورخانه شروع به کار کردیم.

     در همین سال ها بود که عراق به جنگ شهر ها اقدام می کند. خیل کثیری از ساکنین تهران به مناطق رودبارقصران مهاجرت می کنند. امامه هم پذیرای خیل کثیری از این مهاجران بود. مجبور شدیم مدرسه را به صورت دو شیفت اداره کنیم. یک شیفت تا ظهر و شیفت دیگر هم از ساعت ۱ تا ۵ بعد از ظهر ادامه داشت.  وقتی ماه رمضان وارد می شد خیلی به من سخت می گذشت. از صبح تا ۵ بعد از ظهر در مدرسه بودم. ساعت ۵ به منزل می رفتم و تا افطار در منزل بودم. بعد از آن به مسجد می رفتم و تا پاسی از شب در مسجد بودم. ساعت یازده از مسجد به زورخانه می رفتیم و تا سحر در زورخانه بودیم. این برنامه ریزی فشرده برای من که تازه هم ازدواج کرده بودم خیلی سخت بود اما به عشق بچه ها و انرژی دوران جوانی هیچ مشکلی برای ما بوجود نمی آمد.   

 

موقعیت

      امامه یکی از روستاهای رودبارقصران است که در شمال شرقی تهران قرار دارد. این روستا در موقعیت 35 درجه و 54 دقیقه و 2/22 ثانیه عرض جغرافیایی و 51 درجه و 35 دقیقه و6/14 ثانیه طول جغرافیایی و ارتفاع آن 2234 متر از سطح دریا واقع شده است.  از شمال به روستای راحت آباد و از جنوب به اوشان و از شرق به کوههای ورجین لشکرک و از غرب به فشم محدود و از دو محله امامه بالا(علیا) و امامه پایین (سفلی) تشکیل شده است. 

 

آب و هوا

     به لحاظ ارتفاع و کوهستانی بودن از یک آب و هوای معتدل در تابستان و هوای سرد و یخبندان در زمستان برخوردار است. هرچه از دو راهی جاده ی فشم به سمت امامه اوج می گیریم بر برودت و سرمای هوا اضافه می شود.

جاده

     در جاده تهران به شمشک بعد از اوشان و نرسیده به فشم یک جاده فرعی آسفالته به سمت امامه وجود دارد که با چندین پیچ و با یک شیب نسبتا تندی پس از گذشتن از مزارع جنوبی امامه به انتهای شیب و رو به سرپایینی قرار می گیرد. از انتهای سربالایی و ابتدای سرپایینی جاده به یک دو راهی می رسد. راه سمت راست به امامه پایین و راه سمت چپ به امامه بالا وارد می شود. ادامه جاده امامه بالا به روستای راحت آباد متصل و از آنجا با یک جاده خاکی به لواسان کوچک وصل می شود. بین امامه بالا و پایین هم یک راه ارتباطی کم عرض مالرو وجود دارد. غیر از این راهها یک راه مالرویی هم از امامه پایین به سمت کلوگان وجود دارد.                                              

اشتغال اهالی

     در گذشته اهالی به کشاورزی و دامداری مشغول بودند. تولیدات شیر و فرآورده های دامی  امامه و راحت آباد توسط اهالی به دیگر روستاهای رودبارقصران صادر و عرضه می شد. به علت برخورداری از نعمت آب زمینهای پایین دست در طول تابستان به محصولات باغی و کشاورزی پرورش داده و بعدها موفق شدند با نهر آبی که در سمت شمال غربی امامه بالا ایجاد گردید زمینهای شمالی و شرقی را هم برای استفاده از کشاورزی مهیا نمایند. پیر مردان امامه در زمستان که زمینها در زیر پوششی از برف و یخ قرار می گرفت از پشمهای گوسفندان نخهای پشمی تهیه و از آنها برای بافت جوراب و ژاکت پشمی استفاده می کردند. در امامه کارگاهی وجود داشت که چادرشب تهیه می شد. در گذشته که استفاده از چهارپایان برای بار و مسافرت اهمیت زیادی داشت، یکی از تولیدات بعضی از افراد پالانهایی بود که برای پوشش چهارپایان از آن استفاده می کردند.

جمعیت

     هم اکنون جمعیت امامه حدود 341 خانواراست که 150 خانوار به صورت دائم ساکن هستند.جمعیت امامه بالا از امامه پایین بیشتر است.از چهار دهه گذشته که مهاجرت از روستا به شهرها به اوج خود رسیده بود ،تعدادی از اهالی به شهرهای مجاور از قبیل تهران مهاجرت کردند.البته این مهاجرت ها فصلی بوده به گونه ای که در تابستان برای استفاده از آب و هوا و رسیدگی به زمینهای کشاورزی به امامه می آیند و با بازشدن مدارس به شهر می روند.

زبان

     در امامه همچون اکثر نقاط رودبارقصران به زبان نزدیک به طبری صحبت می کنند. البته این زبان امروزه به واسطه حضور جوانان در مدارس و استفاده از زبان فارسی در بین جوانان در حال فراموشی است، اما زبان طبری در بین کهنسالان و افرادی که حضور دائمی در محل دارند وجود دارد. زبان مردم رودبارقصران به دو لهجه متفاوتی ادا می شود. مردم فشم و رودک به زبان نزدیک به  دری که بیشتر با زبان مردم دربند و کاشانک و ولنجک و روستاهای قدیم شمیران یکی بوده و بقیه اهالی رودبارقصران به زبان طبری که شباهت بیشتری به زبان مازندرانی دارد، صحبت می کنند.البته باید یادآور شد که کلمات غیر بومی هم در دهه های قبل وارد این زبان شده است. 

  

تاریخچه

     امامه از قدمت زیادی برخوردار است. بهترین دلیل برای اثبات قدمت آن وجود قلعه امامه است. این قلعه در شمال شرقی امامه بالا در امتداد رودخانه با فاصله ی حدود سه کیلومتر از جاده اصلی در ارتفاعی صخره ای قرار دارد.حوادث روزگار از جمله عوامل طبیعی و انسانی باعث شد تا قسمتهای زیادی از این بنا تخریب گردد.در تاریخ از این قلعه به آدرسهای زیادی اشاره شد که یکی از باورها قلعه را به قدمت هزارو سیصد سال رسانده و آن را متعلق به مازیار یکی از حکمرانان محلی می دانند.بعضی هم شباهت این قلعه را به قلعه های حسن صباح دانسته که موید کلام خود را مستحکم بودن و صعب العبور بودن آن را بهترین دلیل می دانند.حسن صباح(اسماعیلیان) دژ های خود را در یک مکان مرتفع و صعب العبور می ساخته تا از گزند دشمنان در امان باشند.نوع معماری آن هم با سنگ و و ساروج است. امروزه کوهنوردان و علاقمندان به طبیعت از این بنا در هنگام پیاده روی دیدن می کنند. 
اعتماد السلطنه در وقایع روز جمعه 28 شوال 1297 راجع به قلعه مخروبه امامه چنین مینویسد: " ... در بالای تخته سنگی بسیار سخت آثار قلعه کهنه مخروبه ای پیداست که بسیار کهنه و قدیم است. طلوزان (پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه) که چند سال قبل آنجا رفته بود می گفت حمام و طویله و یورت زیاد دارد.
از خیلی دور به واسطه ی تنبوشه های بزرگ آب به این قلعه می آوردند. به نظر من که از دور دیدم مشابه قلعه جات اسماعیلیه است یا قلعه جات سلاطین و ملکان رویانی و مازندرانی ، زیاد قدیم نمی دانم . این قلعه را زیاده از هفتصد هشتصد سال عمر می دهم. اماعقیده ی عوام بر خلاف است. آنها میگویند عمامه دیو اینجا را ساخته است. شاید عمامه نام از دیوان مازندران یعنی امرای مازندران بنای آنجا را کرده باشند. به هر حال عجلتاً خراب و ویران است..." (قصران جلد اول محمد حسین کریمان )
محقق فاضل، آقای فرهاد دفتری، که بیش از 15 سال است به کار تحقیق و تالیف در احوال فرقه اسماعیلیه اشتغال دارند و از امامه و قلعه مخروبه امامه دیدن کرده اند، عقیده دارند که این قلعه مثل بسیاری از قلعه های اسماعیلی دیگر نظیر الموت (در قزوین)، شمیران (در طارم) و گردکوه (درنزدیکی دامغان) قبل از دوره حکومت اسماعیلیان نزاری بنا شده و بعداً مورد استفاده اسماعیلیان قرار گرفته است. (استحکامات دفاعی ،ناصر پازوکی )

 

     در زمان قاجاریه بعضی از پادشاهان وقت برای تفریح و شکار به امامه رفته و مدتی را اتراق می کردند.ناصرالدین شاه قاجار در یکی از سفرهایش به امامه با دختری به نام فاطمه که بعدها به انیس الدوله معروف شد آشنا و او را به همسری انتخاب و به حرمسرای خود می آورد. مهر انیس الدوله چنان در دل شاه می نشیند که به عنوان سوگلی حرم و شاه انتخاب می شود. بعضی ها می گویند که همراه شاه به طور مخفیانه یک بار به فرنگ هم سفر کرده است. انیس الدوله از نسل انیسی های امامه بوده و با حضورش در دربار امتیازاتی به امامه و مخصوصا طایفه انیسی ها در آن زمان داده شد. مثلا از خدمت سربازی محروم  و همچنین زمینهای زیادی به این طایفه تعلق گرفته بود. 

 

مکانهای فرهنگی و تفریحی

     ارتفاع طبیعت و آب و هوای بسیار مطبوع امامه در بهار و تابستان هر گردشگری را به خود جلب می کند.گذشته از آن باغات فراوان و رودخانه ای که در باغ تنگه قرار دارد بهترین جا برای تفرجگاه اهالی و گردشگرانی هست تا دمی در آن هوای دلپذیر و مناظر زیبا و آهنگی که از برخورد آب رودخانه با سنگها ایجاد می شود لذت ببرند .

     پیر زن کلوم، ده پشت، گورک و دارکیا، باغ تنگه، لتومند، سولدار سی، لب تخته، سرگور، بزگاهره، قلعه مازیار(قلا)،رودخانه از مکانهایی است که می توان از طبیعت و مکان آن بازدید و لذت برد.

     غیر از طبیعت زیبا امامه دارای دو امامزاده به نامهای امامزاده شاهزاده حسین(امامه بالا) و امامزاده نور(امامه پایین) و مزار شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی بوده که محلی مناسب برای دمی ذکر و دعا و حالت عرفانی می باشد. 

     

 

امکانات

     امامه بالا و پایین هر کدام دارای شورای محلی جداگانه ای بوده و از لحاظ اداری زیرمجموعه بخشداری رودبارقصران که مکان آن در مرکز بخش فشم قرار دارد. هر کدام از این دو محل دارای یکدستگاه مینی بوس بوده که برای نقل و انتقال مسافران از امامه به تهران و برعکس از آنها استفاده می شود.

 در امامه بالا خانه بهداشت و فروشگاه تعاونی شهر و روستا وجود دارد.

     جوانان امامه به ورزش از جمله فوتبال علاقه شدیدی دارند. تیم فوتبال امامه هر ساله در مسابقات بخش جزء سه تیم اول می باشد.در گذشته با همت جوانان خوب امامه سالن مدرسه راهنمایی پسرانه امامه را برای ورزش باستانی در نظر گرفته بودیم که در این زمینه بچه های محل نسبت به این ورزش خوب استقبال کردند. متاسفانه در سالهای بعدی علیرغم خرید تجهیزات زورخانه ای این ورزش را ادامه ندادند.

     هر یک از محله ها دارای مدارس تا سطح راهنمایی و همچنین دارای مسجد می باشند.کتابخانه و پایگاه بسیج هم در مساجد فعال هستند. 

  

مدرسه شهدای اسلام ۱۳۶۶

مردم امامه در انقلاب اسلامی

     مردم امامه هم همچون دیگر نقاط ایران با شکل گیری انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به خیل عظیم ملت پیوسته و چون سیلی خروشان هر گونه خس و خاشاکی را که در راه انقلاب قرار داشته برچیده و امروزه با قامتی استوار در پیشگاه امت و امام امت و همچنین حضرت ولی عصر امام زمان(عج) راضی و خشنودند. روستای امامه کوچکترین و یکی از دورترین و همچنین صعب العبورترین از نظر رفت و آمد در گذشته رودبارقصران بوده است.علیرغم کوچکی و محرومیت در گذشته و حتی امروزه در بعضی از امتیازها جای بسی حیرت و تعجب و ناباوری همراه با سرافرازی، بیشترین شهید را در بخش رودبارقصران به انقلاب و هشت سال دفاع مقدس تقدیم کرده است. امروزه ما باید غبطه بخوریم به مردم امامه و در پیشگاه آنان که خیل عظیم شاهدان دفاع مقدس را با بضاعت و توانی که داشتند، آفریدند و همچنین باید سکوت کنیم در برابر خانواده محترم و معظم شهدا که امروزه ما همچنان زنده ایم و آنان داغدار بچه هایشان هستند.مسوولین محترم در بخش رودبارقصران هم باید بدانند که وقتی وارد محدوده امامه می شوند، قدری بیاندیشند و باخود چند لحظه ای نجوا کنند که حق مطلب را ادا کرده اند. اگر قدری همانند من ناخالصی دارند و یا کاری از دستشان بر می آمد و انجام وظیفه نکردند لااقل حرمت شکنی نکنند و در حریم شهدا قرار نگیرند.امسال سال همت مضاعف و کار مضاعف است.با شهیدان عهد ببندیم که همچون همت مضاعف در فتح خرمشهر سالی سرشار از تلاش و کوشش داشته باشیم تا در پایان سال شرمنده شهدا نباشیم.در پایان ضمن یادآوری اسامی شهدا را تقدیم مردم خوب رودبارقصران بوی‍ژه مردم دلاور امامه می کنم.  

        

اجرای ورزش باستانی در مراسم ۲۲ بهمن مدرسه شهدای اسلام ۱۳۶۶

                                    

    نمودار شهدای رودبارقصران 

 

 

اسامی شهدای امامه

1 – شهید رضاعلی انیسی 2 – شهید مجتبی میان محله 3 – شهید هادی اسکندری 4 – شهید ابراهیم افراسیابی 5 – شهید حجت الله وفقی فاضل 6 – شهید علی اصغر کیایی 7 – شهید امیر فنا خسرو 8 – شهید امیر افراسیابی 9 – شهید طلبه محمد حسن انیسی 10 – شهید مصیب بابایی 11 – شهید مهدی فنا خسرو12 – شهید اسماعیل افراسیابی 13 – شهید فرهاد امینایی 14 – شهید قاسم انیسی 15 – شهید رضا افراسیابی 16 – شهید مصیب درزی 17 – شهید قاسم ذوالفقاری 18 – شهید حسینعلی بابایی 19 – شهید حاج جواد افراسیابی 20 – شهید مجید سیبی 21 – شهید موسی کیایی 22 – شهید یوسفعلی بابایی 23 – شهید علیرضا درزی 24 – شهید سعید سیبی 25 – شهید مهدی بیسادی 26 – شهید محمد علی عسگری 27 – شهید مجید عبدالعلی 28 – شهید منصور کیایی 29 – شهید حسین میان محله 30 – شهید رحمن انیسی 31 – شهید محمد رضا امینایی 32 – شهید صادق بابایی 33 – شهید حاج علی اکبر بابایی 34 – شهید امیر افراسیابی 35 – شهید سعید کیایی 36 – شهید سید جلال ابوطالبی 37 – شهید کاظم خضرایی 38 – شهید احمد کیایی 39 – شهید رضا بابایی 40 – شهید عباس فیض آبادی 41 – شهید احمد ربیعی 42 – شهید اسماعیل کیایی 43 – شهید وحید دادگر 44 – شهید ابراهیم بابایی 45 – شهید محمد رضا بابایی 46 – شهید محسن بابایی 47 – شهید قاسم امینایی 48 – شهید احمد انیسی 49 – شهید جواد درزی 50- شهید غلامرضا درزی 51 – شهید حسن بابایی 52 – شهید حاج حسین بابایی 53 – شهید امیر بابایی 54 – شهید مجتبی امینی سپهر 55 – شهید کاظم کاهه 56 – شهید غلامرضا درزی 57 – شهید محسن انیسی 58 – شهید محمد بابایی لواسانی 59 – شهید جلال کیایی 60 – شهید احمد میان محله 61 – شهید حسنعلی بابایی 62 – شهید حبیب الله کیایی 63 – شهید مصطفی درزی 64 – شهید عباس ذوالفقاری 65 – شهید داود کیایی 66 – شهید محمد رضا علی عسگری 67 – شهید مرتضی علی عسگری 68 – شهید مجید سعیدا 69 – شهید مصطفی علی عسگری 70 – شهید احمد اسکندری 71 – شهید حاج محسن عشرافه 72 – شهید سید علی اکبر بهشتی 73 – شهید محمد بابایی 74 – شهیده آمنه بابایی 75 – مفقودالاثر تقی کیایی 76 – مفقود الاثر حسن میان محله 

  روحشان شاد 

 

بدون ذکر منبع شرعا جایز نیست

نظرات 12 + ارسال نظر
ریاحی چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 http://sepaheroodbar.blogfa.com/

سلام
مطالب جالبی دارید
واقعا حیف که از رودبارقصران رفتید
مارا از رهنمود های خود بی نصیب نگذارید

ffydgfkrdmddfheomwfr یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 23:00 http://www.hfokyywywscghkdwh.com

wwgmdhbhdb
.-

**



46745764

75745



----...--..-..
fa

احمد چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 23:44

سلام استاد مطالب زیباتونو خوندم و لذت بردم .
یادش به خیر سال 66 کلاس سوم دبستان شاگرد شما بودم و اگر خاطرتون باشه تو نوشته هاتون اشاره ای به گریز از مدرسه کردید و من دقیقا همون شاگردتون هستم باز هم یادش به خیر چوبهایی که ازتون خوردم رو هیجگاه فراموش نمیکنم .همچنین کتابخونه ای رو که تو کلاس درست کرده بودیم رو از یاد نمیبرم.
راستی جا داشت یادی کنید از استاد شمس واستاد یزدیفر و اقا بهمن کیایی .
و در اخر ارزوی سلامتی و شادکامی دارم برای شما و تمامی اساتید و معلمان عزیزم که برای من زحمت کشیدند و از شما دعوت میکنم دوباره با قدمهاتون به این روستا و قلب شاگرداتون شادی رو هدیه کنید
(کوچک شما احمد میانمحله)

مریم جمعه 18 دی‌ماه سال 1394 ساعت 13:56


ب ارزو ی موفقیت و سرافرازی

مهران شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 17:29

سلام. سایت بسیار زیبا وباعکسکهای فوق العاده را طراحی کرده اید وخوشبختانه توانسنه ایددر استانه بهار یکی از مناطق خوش اب ووا بامناظر طبیعی وچشم نواز را به مردم بشناسانید. بخصوص که فاصله چندانی هم با تهران ندارد. یادم امد که دوستی قدیمی داشتم که مدتهاست از ایشان بی خبرم. وپدر گرامیشون در این روستا دفن شده بودند وهراز گاهی سری به این منطقه می زدند. متاسفانه هیچوقت فرصت همراهی با ایشون قسمت نشد. دوست عزیزمن اقای سید محمد میر علی هستند.کاش می توانستم یکبار دیگر افتخار مصاحبت با شخصی فرهنگی وفرهیخته را داشته باشم. بازهم ضمن تشکر از ذوق و هنری که در نمایش این خطه از مرز وبوم کشور عزیزمان دارید به سایت شما سر خواهم زد. امیدوارم دوستم را هم در این بازدیدها بیابم.

بیتا سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 20:57

بیتااسکندری سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 21:01

عالی بود دوستتان دارم با آرزوی خوشبختی

خاوری پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 00:21

بسیارعالی.شما اطلاعاتی درباره اینکه اصلا چرا درامامه دو محله وجوددارد،دارید؟واینکه چه طوایفی در امامه بالا بودندو چه طوایفی درامامه پایین؟

علیئی سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 01:41

سلام معلم و استاد عزیز
من از فرهنگی و افرادی که روحاً کار فرهنگی می کنند بسیار علاقه مندم و دوستار معارفه و مجالست با آنها را دارم
بنده اهل امامه نیستم اما از قضای روزگار با فضای امامه آشنا و خو گرفته ام. احساسم اینست که روستای امامه روزگار بلند و دلنشینی را داشته، اما با گذر زمان و مواجهه با عصر آهن و مدرنیته کژسار، عرصه هائی از اصالت و تاریخ پاک و زلال خود را بدست فراموشی می سپارد. بسیار مستقبلم از عزیزان فرهنگ مداری که روزگاری در این دیار (موقت یا دائم ) ساکن و با گوشه هائی از تاریخ و فرهنگ این بوم آشنائی دارند فرصتی و مجالی را توفیق یابم و از محضرشات زوایا و سئوالاتی را که هماره در خاطرم از این دیار پاک دارم بقدر کفاف دریافت کنم / از علاقه من به این دیار همین بس که سالهاست هر هفته دیدار و نفسی در امامه تازه می کنم
بسیار مشعوف خواهم بود اگر غنیمتی و مجالی از آشنائی حاصل آید. رهین عنایت تان (علیئی)

نوریه پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 18:05 http://h

عالی

احمد والی پیامی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 01:24

سلام به دوستان برایم تجدید خاطره شد بنده دراولین سال خدمتم دبیر علوم تجربی مدرسه امامه بودم اقای بابایی مدیر ماهم بود یادش بخیر همکارمون اقایان فصیحی الیکایی غفاری خانمها نطری عسگری عربزاده

احمد والی پیامی دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 19:50

سلام برام تجدید خاطره شد.بنده درسال76درمدرسه شهدای اسلام دبیر علوم تجربی بودم آقای کاظم بابایی مدیرمون وپسر ایشون محمدرصا شاگردم بود یادش بخیر همکارامون آقایان فصیحی غفاری جیرودی و خانمها نظری عسگری عربزاده بودن البته بخاطر تعداد کم دانش آموزان دومقطع ابتدایی و راهنمایی دریک ساختمان تشکیل میشد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد