شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

حقایقی از قرآن پای منبر حجة الاسلام حدائق(۱)

 شهرک سعدی ما از این پس روزهای چهارشنبه بعد از نماز مغرب و عشا میزبان جناب حجة الاسلام حدائق خواهد بود. برخی از سخنرانان جاذبه به مراتب بهتری دارند. شیوه گفتار، تُن صدا، چهره جذّ اب، مدیریت جلسه، محتوای کلام و همه شرایطی را که یک سخنران باید دارا باشد تا مخاطبین را سر جای خودشان میخکوب کند، از جمله مواردی است که باید یک سخنران خوب داشته باشد. سخنرانی مرحوم کافی، مرحوم فلسفی، مرحوم طالقانی، مرحوم مطهری، مرحوم شریعتی ،اوایل کار قرائتی و انصاریان وغیره شرایطی را داشته و دارند که می توانستند پای منبری به مراتب بهتری داشته باشند. برخی از سخنرانان مطالعه چندانی ندارند. برخی با روانشناسی که از تجربه کاری به دست می آورند، مخاطب را سبک و سنگین می کنند، و برای هر مجلسی در خور همان جلسه صحبت می کنند.برخی به علت کمبود مطالعه سخنرانیهای تکراری داشته و با چند جلسه حضور در پای صحبتهایشان مطلب جدیدی به آدم نمی دهند. برخی در صحبتهایشان هیچگونه هماهنگی نداشته و یا بعضی مواقع آسمان را به ریسمان گره می زنند و خودشان هم هیچ نتیجه ای از صحبتهایی که ارائه می دهند، نمی گیرند. جناب حدائق هم از جمله کسانی است که در شیراز معروف و می توان صحبتهای ایشان را تحمّل کرد.  

حجة الاسلام حدائق در این شب صحبتهایش را با آیاتی از انتهای آیه 2 و آیه 3 سوره طلاق شروع کردند. بسم الله الرحمن الرحیم ذالِکُم یوعَظُ بِه مَن کانَ یومِنُ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِرِ وَ مَن یَتّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمرِه قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءِ قَدراً . آنکس که به خدا و روز قیامت ایمان آورد متعظ و بهره مند خواهد شد و هر کس خدا ترس شود بر او می گشاید. و از آنجائیکه گمان نبرد با او روزی عطا کند و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش نافذ و روانست و بر هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است.  

حضرت امام به شیخ نخودکی اصفهانی فرمودند: به ما درس کیمیا یاد بدهید. شیخ در جواب گفتند: اگر شما علم کیمیا یاد بگیرید چه می کنید؟ گیرم شما آهن را هم طلا کنید، چه فایده ای دارد؟ به کجا خواهید رسید؟ آنچه مهم است چراغ سبز نشان دادن به خداست. بعضی ها هنگام تولد قبرشان هم مشخص می شود. خاندان بنی امیه و بنی عباس توسط ایرانیان برچیده و ساقط شد. قرار شد بالاسر رواق موسی بن جعفر(ع) را برای دفن خادم حرم در نظر بگیرند. در حال کندن قبر به یک قبر خالی رسیدند که دور تا دور آن کاشیکاری شده بود. این قبر را از قبل برای خواجه نصیر طوسی در نظر گرفته بودند. اما قسمت خادم حرم گردید. 

 و من یتق الله ... هر کس تقوی پیشه کند خداوند در آن گشایش ایجاد می کند. یجعل له مخرجاً... از یک جایی برای شما می رسانیم که حسابش خارج است. تو بنده خوبی باش ما حساب تو را محاسبه می کنیم. جوانی برای حساب خمس مراجعه می کند. ایشان در هنگام محاسبه ناراحت بود. می گفت که ما چیزی نداریم، چگونه باید خمس بدهیم. در جواب گفته شد که شما سهم خمست را حتی به مقدار کم هم که هست بپردازید و مطمئن باشید که خدا شما را فراموش نخواهد کرد. همینطور هم شد. سال بعد با روی خوش برای محاسبه خمس مراجعه و می گوید چنان برکتی در اموالم بوجود آمد که تمام ناراحتی من از بین رفت. مردی با عصبانیت به اتفاق همسرش به مسجد می آید و با اعتراض می گوید شما روی منبر چه می گویید که همسرم هر روز شاکی و می گوید مال ما به خاطر نپرداختن خمس حرام است. من در یک منزل اجاره ای زندگی می کنم. تمام دارایی ام یک ماله گچکاری، یک استانبلی، چند تا از این ابزار و آلات گچکاری می باشد. چگونه می توانم خمس بدهم. من به ایشان گفتم که تمامی آنچه که دارید به چه مقدار ارزش دارد؟ گفت: 25 هزار تومان ارزش دارد. گفتم 5 هزار تومان آن خمس می شود که باید بپردازید. گفت نمی توانم یکجا بپردازم. گفتم می توانی به صورت اقساط بپردازید. ایشان قبول کردند و رفتند. هر از گاهی مبلغی که به دستش می رسید، اقدام به پرداخت بدهکاریهایش می کرد. یک سال گذشت. یک روز زودتر از من به مسجد آمد و گفت می خواهم تمامی خمس سالانه ام را یکجا بپردازم. گفتم که شما سال گذشته ناراحت بودید و می گفتید که نمی توانم از پس خمس دادن بر آیم. چگونه امسال پیش قدم شدید. گفت: چنان رزق و روزی در کار من ایجاد شده که نمی توانم به تمامی کارها رسیدگی کنم. ایشان با ذکر دو مثال از یک جوان و یک کارگر گچکار اهمیت پرداختن خمس ولو به مقدار کم هم که باشد را توضیح داد. 

ایشان در ادامه با جمله ای از حضرت امیر(ع) فرمودند: من از سه کتاب بزرگ هر آنچه که می خواستم یافتم .  

حضرت فرموند: از تورات، کم صحبت کردن را یاد گرفتم. "کم گوی و گزیده گوی چون دُر" از زبان گناهان زیادی بوجود می آید. حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: بعضی ها در قیامت عذابهایی را می کشند که نمی دانند برای چه منظوری عذاب می شوند. یک دفعه این زبان مردم یک شهر را مورد هتک حرمت فرار می دهد. در آن دنیا یک شهر از او شاکی می شوند. اگر یک بنا یا یک کاسب و یا یک نفری در یک رسته کاری کوتاهی کند، ناگاه این زبان است که تمامی صنوف را مورد حمله زبانی قرار می دهد. کدخدایی در مجلسی نشسته بود و جواب یکایک کسانی را که از او سوال می کردند پاسخ می داد. وقتی مردم به کار خودشان مشغول می شدند، کدخدا تعدادی ریگ را به دهان می گرفت. وقتی از او سوال شد که چرا چنین کاری انجام می دهد، گفت وقتی که صحبتی ندارم تا مشکل کسی را بر طرف کنم این ریگها را در دهان قرار می دهم تا دهان من بیهوده باز نشود و گناهی را مرتکب نشوم.  

حضرت فرمودند: از انجیل، یاد گرفتم که هر کس قناعت پیشه کند سیر می شود. برخی از سرمایه داران از فقرا گرسنه ترند." قناعت توانمرد کند مرد را..." " پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است ..." روزی حضرت علی(ع) بیت المال را جارو می کرد. پرسیدند یا علی چرا بیت المال خالی است؟ گفت همه را بین فقرا تقسیم کردم. گفتند: حاکمان به یکباره بیت المال را خالی نمی کنند بلکه به مرور از آن استفاده می کنند. امام صادق(ع) فرمودند: دنیا مثل آب شور دریاست. هر چه بیشتر بنوشید تشنه تر می شوید. آنقدر می نوشید تا از بین بروید. بعضی ها حاضر نیستند چند نفر آدم اهل نماز و روزه و منبر را دعوت کنند. حاضر نیستند برای یکبار هم که شده جوانان دورو بر خودشان را زیر بال و پر خودشان قرار بدهند. با اخلاق بد و رفتار بد همه را از خودشان ترد می کنند.طلبه ای از من دعوت کرد تا در منزل ایشان حضور پیدا کنم تا به سوالات دانشجویان و جوانانی که با ایشان رفاقت داشتند، پاسخ بدهم. در منزلی زندگی می کرد که متعلق به مسجد بود. یک راهرو و اطاقی کوچک داشت. وقتی وارد شدم جوانان زیادی آمده و به صورت فشرده نشسته بودند. پس از اتمام پرسش و پاسخ سفره ای انداخت و با کباب و نوشابه از میهمانان پذیرایی کرد. از من خواسته شد تا بار دیگر هم در این جلسه حاضر شوم تا به سوالات باقیمانده پاسخ بدهم. گفتم اگر همین پذیرایی باشد شرکت می کنم. (البته به شوخی) بار دیگر در این جلسه حاضر شدم. پس از پایان جلسه دوباره بساط سفره پهن و از میهمانان با کباب و نوشابه پذیرایی شد. هنگام خداحافظی از ایشان پرسیدم بانی این جلسه و پذیرایی کیست؟ در جواب من گفت: خداوند رازق است. از من خواسته شد تا بار دیگر در این جلسه شرکت کنم. من با اصرار از ایشان پرسیدم که بانی این جلسه چه کسی است؟ گفتم اگر به من نگویید من در جلسه بعدی نمی آیم. با اصراری که من داشتم گفت: یک موتوری داشتم به مبلغ 180 هزار تومان فروختم و این جلسه را برگزار کردم. اگر بخواهیم از لحاظ مادی سیر بشویم یک طبقه پایین تر از خودمان را نگاه کنیم و اگر بخواهیم از لحاظ معنوی سیر شویم باید از خودمان بالا تر را نگاه کنیم. ائمه اینگونه بودند. به هر کدام از آنها که مراجعه می شد و می گفت شما در این زمینه سرآمد هستید، در جواب پدران و اجداد خودشان را مثال زده و آنها را از خود بالاتر می دانستند.  

حضرت فرمودند: از زبور، یاد گرفتم که هر کس شهوات را کنار بگذارد از آفت آن به دور خواهد بود. جوانان امروز ما اگر چشمانشان را از محرمات بسته نگاه دارند از عواقبی که به دنبال خواهد داشت در امان خواهند بود. امروزه برخی از زنان بر عکس عمل می کنند. بیرون از منزل آرایش می کنند و در منزل و کنار همسرشان بدون هیچ آرایشی ظاهر می شوند. بیرون از منزل چنان با کرشمه و آرایشی راه می روند که گناه را در جامعه ترویج می کنند و وقتی به منزل برمی گردند و برای خانواده و همسر و فرزندانشان با بدترین ترکیب ظاهر می شوند. حضرت زهرا(س) روزی از منزل بیرون آمد تا پدر گرامی اش را مورد استقبال قرار بدهد که ناگاه چشمش به ابن ام مکتوم نابینا افتاد. به سرعت به درون خانه برگشت. حضرت رسول(ص) از فرزندش پرسید که ام مکتوم نابینا است چرا به سرعت وارد خانه شدی. ایشان که نمی تواند شما را ببیند. حضرت فاطمه(س) فرمودند: پدر جان ایشان نابینا است ولی احساس دارد. من به خودم عطر زده بودم و ایشان می توانست آن بو را احساس کند. به همین دلیل من شرم داشتم.  

حضرت فرمودند: من از کل قرآن، فهمیدم، وَ مَن یَتَوَکَل عَلَی الله و هُوَ حَسبُه، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد بود. دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی ایران توکل امام خمینی(ره) را به خدا نشان می دهد. سرهنگ مولوی کسی بود که دستور کشتار طلاب فیضیه قم را صادر کرد. امام گفته بود که من گوشهای این سرهنگ را می برم. منزل امام از یک اندرونی و یک محوطه بازتر تشکیل می شد. امروزه از اندرونی برای دفتر مقام معظم رهبری و از فضای بیرونی برای بازدید عموم استفاده می شود. وقتی سربازان وارد منزل امام شدند با توهین و ناسزا گویی با خدمه ساختمان برخورد کردند. از آنها سراغ حضرت امام را گرفته بودند. حضرت امام خارج شدند و گفتند: روح الله من هستم با اینها کاری نداشته باشید. آنها حضرت امام را سوار ماشین کردند و به قصد انتقال به تهران از یک جاده فرعی حرکت کردند.نزدیکیهای صبح امام گفت: جایی توقف کنید تا من نماز صبح را بخوانم. آنها می ترسیدند. امام بار دیگر گفت: اجازه بدهید من در کنار همین ماشین تیمم کنم و نمازم را داخل ماشین بخوانم. آنها باز قبول نکرده و بالاخره با اصرار امام یک پایی از ماشین خارج و تیمم می کند. وقتی امام را به تهران می برند در یک منزلی محبوس می کنند. سرهنگ مولوی به دیدار امام می رود و به ایشان می گوید که شما در جمع طلاب گفته بودید که گوش مرا می برید؟ امام با شجاعت فرمودند: هنوز وقتش فرا نرسیده است. هرگاه وقتش فرا برسد می گویم این کار را بکنند. سرهنگ بدون هیچ حرکتی منزل امام را ترک کرد.حضرت امام پیش بینی های قابل لمسی داشتند. گفتند: صدام خودکشی می کند، که همینطور هم شد. گفت همین کشورهای عربی که از صدام حمایت می کنند روزی خودشان دچار مشکل خواهند شد، که همینطور هم شد، و ... راستگویی و امانت دو گوهر گرانبهایی است که من بارها به آن اصرار داشته و در جلسه گزینش که دعوت شده بودم با آن اشاره کرده بودم.  

بحث هفته آینده ایشان ادامه توکل خواهد بود.

در سوگ رحلت پدر شهید

                                                در سوگ رحلت پدر شهید 

                                                   پیر مرد شبیه باران بود

                                           وقتی می بارید، نعمتی شایان بود

                                                    امروز در بین ما نیست

                                            پیر مردی با عبایی نازک و مشکی

                                            کلاه مخملی  و آن هم مشکی بود

                                                  عینک ذره بینی بر چشم 

                                                با تسبیح و عصایی در دست 

                                             شال سبزی به کمر و گردن داشت

                                                    پشت و رویش یکی بود

                                        از هر فاصله و در هر زاویه قابل شناخت بود

                                                مشخصات دیگری هم داشت

                                                نمازش بی جماعت محال بود 

                                                    امروز در بین ما نیست

                                                دلمان برایش تنگ می شود

                                                 برای نمازی که بی ریا بود

                                         با صدای بلند ، لهجه ای شیرین داشت

                                             سید مسلم پدر شهید هم بود

                                       یاد خود و یاد شهیدش به خیر و نیکی باد

                                      کاش ما هم حیات و مماتی چنین داشتیم

                                              روز تشییعش هم باران می بارید

                                                     پیر مرد شبیه باران بود

                                             وقتی می بارید نعمتی شایان بود

پریروز پیر شهرک سعدی جناب سید مسلم حسینی سعدی پدر بزرگوار شهید سید ابراهیم حسینی چشم از دنیا فرو بست. دیروز در هوای بارانی مردم ایشان را از پشت باغ دلگشا تا قبرستان محله تشییع کردند و امروز هم به مناسبت سوم و هفتمین روز این مرحوم مراسم مردانه در مسجد جامع سعدی و زنانه در فاطمیه برگزار می شود. هیچکس درشهرک سعدی نیست که ایشان را نشناسد. مرحوم سید مسلم حسینی از کسانی بود که در غیاب روحانی، پیش نمازی مساجد جامع و حضرت زهرا(س) را بر عهده می گرفت. آن مرحوم با کهولت سنی که داشت هیچگاه مسجد را ترک نمی کرد. از نقاط مثبت دیگر وی خاضع بودن، بیهوده سخن نگفتن، غیبت نکردن و در مجموع انسانی بود که همه شهرک از او به نیکی یاد می کنند.امیدواریم که خداوند تبارک و تعالی درجات این مومن را متعالی و به خانواده آن مرحوم صبر جمیل عطا بفرماید.

 

 

روحش شاد و یادش گرامی باد

همه چیز درباره ی مرگ

مقدمه: 

 

بچه که بودم از مرگ خیلی وحشت داشتم. نه تنها از مرگ، بلکه هرچه در رابطه با مرگ بود بدم می آمد. مثل قبرستان ،تابوت ،غسال وغسالخانه ،سدروکافوروحتی از خورشت قیمه ای که  

بیشتر برای مرده ها می پختند . بگذریم از امروز که مرده ها هم تاحدودی سرمایه دار اندوبیشتر سفره های آنان رنگارنگ شده است. از چلوکباب وچلومرغ گرفته تا انواع سالادهای فصل ونوشابه وحتی بستگی به نوع مرده دارد که در بعضی جاها از ژله هم برای پذیرایی استفاده می شود .بعضی اوقات جنازه هنوز موفق نشده که چشمهایش را ببندد، اما اطرافیان برای حفظ آبرو، سورو سات تدارک پذیرایی ازسوگواران و میهمانان را به سرعت آماده میکنند . یک بنده خدایی خیلی پیر شده بود وبه سختی زندگی می کرد .از بستگان وی حالش را جویا شدم . البته ایشان به شوخی در جواب من گفت :فلانی خیلی سال است که می خواهد این دنیا را ترک کند ، اما از نداری نمی تواند دعوت حق را لبیک گوید . گفتم :چطور ؟گفت :ایشان تمام عمر شریفشان را در مراسم اموات شرکت کرده و انواع غذاها را خورده است امروز با این خرج گران نمی تواند از پس این هزینه ها بر آید ومجبور است منتظر بماند تا یک فرجی حاصل شود و سر به آستان تراب بنهد . یادش به خیر ونیکی باد آن گذشته های نه چندان دور، وقتی یک نفر می مرد اطرافیان مراسم خوم داشتند . یعنی پذیرایی از میهمانان به عهده عزاداران نبود .همسایه ها بدون هیچ چشمداشتی از میهمانان و صاحبان عزا پذیرایی می کردند .در همان زمانهایی که گفته بودم اگر یکی در محله مان می مرد شبها وحشت عجیبی داشتم . نا گفته نماند تا یک هفته از بغل مادرم جدا نمی شدم . اگر برق خانه را روشن می گذاشتم فکر می کردم پشت پنجره کسی هست ومن نمی بینم. واگر خاموش می کردم از تاریکی بیشتر وحشت می کردم. بالاخره به همین شکل شب را به صبح می رساندم .تا یه هفته هم به خوبی نمی توانستم غذا بخورم. هرچه می خوردم حالت تهوع به من دست می داد . یادم هست یک روز مرده ای را در محل می شستند ، رفتم بالای سرش ودیدم که پدر بزرگ من مشغول شستشوی میت است . راستش را بخواهید از پدر بزرگم خیلی بدم آمد .تا یک هفته به او دست نمی دادم . خلاصه دوران خیلی بدی داشتم .این مورد تا قبل از سربازیم ادامه داشت .تنها چیزی که توانست مرا از این وضعیت رهایی بدهد پیکر مطهر شهدا بود. وقتی عازم جبهه شدم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا به نوعی آمادگی لازم را در برخورد با جنازه های احتمالی پیدا کنم .اما از آنجایی که خدا می خواست وروح پاک شهدا به دادم رسیدند. در اولین برخورد با پیکرتعدادی از شهدا در دشت عباس بود که هیچگونه مشکلی برایم بوجود نیامد، حتی سعی داشتم تا آنجایی که امکان دارد به آنها نزدیک شوم واز بوی عطر انگیز آنان لذت بویش را درک کنم.  

 

  

مرگ چیست ؟  

در ویکی پدیا آمده است، مرگ در زیست شناسی پایان زندگی موجودات زنده است.عوامل وشرایط گوناگونی می توانند به مرگ سازواره ها بینجامد از جمله :شکار، بیماری ،نابودی زیستگاه، پیری، سوء تغذیه ،تصادفات (خودکشی، جنگ وشهادت) در گذشته بیشتر مرگ ومیر در ارتباط با جنگهای داخلی ،سوء تغذیه ،کمبود بهداشت و بیماریها بود. در این میان جنگ جهانی اول ودوم ،بمباران هیروشیما ،حمله تیمور وچنگیز خان مغول وامثال اینها انسانهای زیادی را به هلاکت کشاند .به همین دلیل در گذشته افزایش جمعیت احساس نمی شد .یعنی به همان میزانی که متولد می شدند ،مرگ ومیر هم وجود داشت .امروزه در کشورهای پیشرفته ،عامل اصلی مرگ انسانها ،پیری وبیماری های مربوط به کهولت است .در آن کشورها مرگ حیوانات بیشتر در نتیجه کشتار وسیع در کارخانه ها انجام می گیرد تا از گو شت آنها برای تغذیه انسانها استفاده شود .

در تئوری داروین وفرگشت ،موجوداتی که دارای عمری کوتاه ولی زاده های بیشتری می باشند دارای شانس بالاتری برای بقا می باشند. از همین رو وجود مرگ خود یکی از ویژگیهای مهم برای ژن می باشد. چگونگی سیر پیر شدن ودر نهایت مرگ موجودات زنده هنوز به صورت قطعی مشخص نشده است. به صورت نظری سلولها توانایی تقسیم تا بینهایت ونامیرا را دارا می باشند. اما در دی ان ای زائده هایی به نام تلومر وجود دارد که در هر تقسیم سلولی اندازه آنها کوتاهتر شده ودر نهایت پس از به پایان رسیدن آن تقسیم سلولی متوقف می گردد .این سیر از ابتدای شکل گیری جنین وسلول تخم آغاز می گردد وتا پایان مرگ موجود زنده ادامه دارد. اندازه تلومر هر فرد بسته به ساختار ژنتیکی اش متفاوت است .در بعضی از مواقع که دی ان ای فرد دچار جهش می گردد ،سلولهای نامیرا یا سلولهای سرطانی شکل می گیرند که در تقسیم سلولی آنها ،اندازه تلومر ثابت مانده وبه عبارتی دارای ویژگی نامیرایی می باشند .ودر نهایت به خاطر همین ویژگی ،باعث مرگ موجود زنده می گردند .بافت های ماهیچه ای پس از مرگ شروع به سفت شدن می کند که به این سفت شدن جمود نعشی گفته می شود.  

 

مرگ در نگاه مکاتب 

آدمیان در حادثه مرگ از یکدیگر جدا می شوند .بیشتر حوادثی که در جهان بر ما می گذرد مشارکت پذیرند .ما در سرور وماتم ،مدرسه ودانشگاه ،سفر وحصر و...می توانیم با یکدیگر همکاری کنیم اما هر کدام از ما به تنهایی می میریم.

مکتب هایی که به خدا وروز قیامت اعتقاد دارند ،مرگ برای آنها پلی به دنیای دیگر است وبرای مکاتبی که اعتقاد ندارند مرگ پایان زندگی واز بین رفتن وفنا شدن وپوچی است .برخی مکاتب رابطه انسان با مرگ را مثل رابطه روح بابدن ،رابطه زندانی با زندان ،رابطه چاه افتاده با چاه ورابطه مرغ با قفس می دانند .بسیاری از مکاتب قدیم وبه شکلی جدید چنین اعتقادی دارند که خروج زندانی از زندان ،خروج مرغ از قفس ،خروج چاه افتاده از چاه که یک امر مطلوب است .مانی که مدعی پیامبری بودویک انسان نابغه چنین دیدگاهی داشت .همه روح ها مرغهایی در قفس هستند که باید نجات یابند .ماتب دیگری که صرفا مادی هستند می گویند که حیات وممات انسان در این دنیا است .جالینوس می گوید کمن زندگی به هر شکل را ترجیح می دهم . دکتر کارل گوستاو یونگ روانشناس می گوید:بطور کلی خصلت مرگ پرستی در همه آدمها وجود دارد.این خصلت به دوشکل در انسان ظهور می کند، منفی ومثبت .مرگ پرستان منفی آنهایی هستند که می زنند ومی کشند وویران می کنندوخلاصه ضد زندگی اند نظیر اینها در تاریخ کم نیستند . دسته دوم مرگ پرستان مثبت آنهایی هستند که با مرگ کلنجار می روند وآن را محور پژوهشی واندیشه خود قرار می دهند .مثل باستان شناسان که کارشان حفاری گورها وبیرون کشیدن تمدن های مرده ومدفون شده است .وهنرمندانی که مرگ را زمینه کار هنری خود قرار می دهند ونظیر آنها در نقاشی ،موسیقی، شعر وسینما کم نیستند .  

 

آلبر کامو که در 1937به بیماری سل مبتلا شد واین بیماری تا مرگ در تصادف اتوموبیل وی را رها نکرد وشدیدا وی را به ضعف بنیه دچار ساخته بود .او در مصاحبت این بیماری خود را همواره "مرده ای نسیه"می یافت .همین بیماری وطول آن موجب شده بود که وی پنجه افکندن با مرگ وآنچه پوچی ناشی از آن می خواند ،بیاموزد .از آثار وی کمتر اثری را می توان یافت که مرگ واندیشیدن به آن در صدر نباشد .اولین داستانی که در 25سالگی نوشت "مرگ خوش"نام داشت .وی هیچگاه مرگ را رها نکرد وهمواره بدان اندیشید ودر باب آن نوشت .در "طاعون"مرگ انسانها براثربیماری بیرحمانه ترسیم می شود .در"بیگانه"پس از مرگ مادر در مورسو شخص عربی کشته می شود .در"سوءتفاهم"برادری به قتل می رسد .ودر"کالیگولا"مردم بر اثر جنون به دنیا باز گشته ای ،بی جهت قربانی می شوند ."افسانه سیزیف"نیز حکایت مرگ است وپوچی .آنچه علاوه بر بیماری ،ذهن کامو رابه مرگ وپوچی ناشی از آن متوجه می کرد جنگ وخونریزی گسترده وپیوسته در عصر وی بود .پدر وی در سال 1914در جبهه جنگ کشته شد ووی همراه مادر وبرادرش در الجزایربه کارهای بسیار پست وغیرقابل تحملی را انجام دهد تا بتواند خرج روزانه خانواده را تامین کند .اعدام گابریل پری را شاهد بود (1941)انسانهایی که مرگ را پوچی می پندارند ،خود کشی را معنادهی به زندگی می پندارند .وانسانهایی که مرگ را فنا می پندارند سعی دارند که از این دنیا بیشترین بهره را از زندگی ببرند.

بعضی از راهبان مسیحی و همچنین صوفیان مسلمان و شعرا هم از زندگی در این جهان تلخ کام و دلتنگ بودند. می اندیشیدند که چون باید مرد از هم اکنون خود را مرده حساب کنیم. و یا چرا به دنیا آمده ایم و چرا می میریم؟  

خیام می گوید:

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست *** بشکستن آن روا نمی دارد مست

چندین قد سرو نازنین و سر و دست *** از بهر چه ساخت وز برای چه شکست؟

جامی است که عقل آفرین می زندش *** صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف *** می سازد و بر زمین می زندش

دارنده که ترکیب طبایع آراست *** از بهر چه افکند ورا در کم و کاست؟

گر نیک آمد، شکستن از بهر چه بود؟ *** ور نیک نیامد این صور، عیب که راست

خیام درجایی دیگر می گوید :

گر آمدنم به خود بُدی نامدمی *** ور نیز شدن به من بُدی کی شدمی

به زان بندی که اندر این دیر خراب *** نه آمدمی نه شدمی نه بُدمی

چون حاصل آدمی در این شورستان *** جز خوردن غصه نیست تا کندن جان

خرم دل آنکه زین جهان زود برفت *** واسوده کسی که خود نیامد به جهان

بر شاخ امید اگر بری یافتمی *** هم رشته ی خویش را سری یافتمی

تا چند به تنگنای زندان وجود *** ای کاش سوی عدم رهی یافتمی

نادر نادر پور گوید :

اگر روزی کسی از من بپرسد***که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟

بدو گویم که چون می ترسم از مرگ***مرا راهی به غیر از زندگی نیست

نومیدی ومرگ زدگی خیام فلسفی است .خیام گو اینکه در همه رباعیاتش با نیستی واندوه جامدی روبرو است .اما فلسفه پخته وبه کمال رسیده به دست خواننده می دهد .نیستی گرایی خیام از نوع نازهای شاعرانه نیست .جهان بینی او "باهم دیدن "دوروی سکه زمان است .او خوب می داند که زایش یعنی مرگ ومی داند کسی که می اید برای رفتن است .هرنفسی که فرو می رود ممد حیات است ومفرح ذات اما یک قدم به گورستان نزدیک می کند .هرگاه از نیستی می گوید از قول خودش می گوید .هولناک وهوشداردهنده .

خیام می گوید :

وقت سحر است ای مایه ناز***نرمک نرمک باده خوروچنگ نواز

کانها که بجایند نیایند بسی ***وآنها که شدندکسی نمی آید باز

یا : می خور تودر آبگینه باناله چنگ ***زان پیش که آبگینه آیدبرسنگ

یا : تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست ؟

بین هدایت وخیام شباهت فکری وجودداشته است .صادق هدایت رباعیات خیام را از آن جهت می پسندید که در حقیقت وجود خودش را در وجود این فیلسوف بزرگ وآثار آن منعکس می دید .

فرق هدایت وخیام در این است که خیام به مردم اندرز می دهد ولی هدایت چیزی به مردم ارائه نمی دهد ."در عهد خیام نومیدی جنبه احساساتی داشت ولی در دوره هدایت این نومیدی ماوراءطبیعی شده است ".(پاستور والری رادور –عضو اکادمی فرانسه)

نومیدی خیام فلسفی است ولی نومیدی هدایت پوچی است .نومیدی نادر نادر پور بر اساس احساسات شخصی است .هرچند در شعرقم تحت تاثیر هدایت بود .

چندین هزار زن /چندین هزار مرد/زن ها لچک به سر/مردان عبابه دوش /یک گنبد طلا /بالک لکان پیر/ یک باغ بی صفا/باچند تک درخت/ازخنده ها تهی /وزگفته ها خموش/یک حوض نیمه پر/باآب سبزرنگ/چندین کلاغ پیر/برتوده های سنگ /انبوه سائلان/درهرقدم به راه/عمامه هاسفید/رخساره هاسیاه/       قم-چشم هاودست ها-نادر نادرپور

قم شهر مرده ها ،عقرب ها،گداهاوزوارها،اتومبیل ماجلو گاراژایستاد.بی اندازه شلوغ بود.من ورفیقم به طرف صحن رفتیم...مردم در آمدوشد بودند .آخوندها با گردن بلند وعبایی که روی دوششان موج می زد .تسبیح می گرداندند وقدم می زدند...گلدسته وگنبدوچلچراغ وروشنایی اسرار آمیز مهتاب بی اندازه قشنگ وافسانه مانند بنظر می آمد .در صحن گروه زیادی از زن وبچه روی سنگ قبرها دراز کشیده بودند...      صادق هدایت – اسفهان نصف جهان

ابوالعلای معرّی شاعر نابینای مشهور عرب، شخصی بود تلخ کام و بد بین که زندگی را در نهایت سختی گذراند. تمتعی از این عالم نجست، همسری اختیار نکرد، غذای گوشتی نخورد و نهایتاً وصیت کرد که بر سنگ گورش بنویسند: هذه جنایة ابی و ما جنیتُ باحد ( این جنایت پدرم بود، اما من به احدی جنایت و ستم روا نداشتم).  

چرا مرگ برای بعضی ها ترسناک است؟ 

ترس از مرگ و نگرانی از آن مخصوص انسان است. حیوانات درباره ی مرگ فکر نمی کنند. آنچه در حیوانات وجود دارد غریزه ی فرار از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است. آدمیان بر حسب نوع مواجهه ای که با مرگ دارند می توانند خود را بشناسند. در آینه ی مرگ بهتر می توان خود را دید. نگاه مرگ بستگی به اعمال ما دارد.بعضی از انسانها چون مرگ را نیستی وفنا وپوچی می پندارند وانسانها هم از این مفاهیم اضطراب دارند ،می ترسند. غزالی می گوید: مردم در برابر مرگ سه دسته اند، یک دسته که از تنعمات دنیا برخوردارند، از مرگ می هراسند، چون مرگ را قطع خوشی های خود می بینند. گروه دیگر هم از مرگ می ترسند، چرا که به مکافات اعمال خود می اندیشند، پس خود را برای مرگ مهیا می کنند. و گروه سوم کسانی هستند که از مرگ استقبال می کنند زیرا مرگ را لقای محبوب و معشوق می دانند.  

نظر اسلام درباره مرگ  

 

کل نفس ذائقة الموت

قرآن می فرماید :الذی خلق الموت والحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا (ملک 2)خداوند مرگ وحیات را خلق کردتا شما را آزمایش کند که کدامیک نیکوکارتر هستید.در اینجا خداوند مرگ را همانند زندگی یک آفریده از آفریده های خویش بیان می دارد.چون اگر مرگ امری عدمی بود مخلوق وآفریده به شمار نمی امد.ازمخلوقات هیچگاه جزء به امور وجودی تعلق نمی گیرد .

زندگی این دنیا مقدمه آخرت است تا در قالب یک جسم به آن کمال برسد وباعبادت استحقاق آن درجات پیدا کنید.با مرگ روح کمال او از این تن گرفته می شود وبه جهان وسیع تر وکامل تر که ظرفیت روح را داشته باشدوهمه نعمت هایش ابدی وجاودانه باشد منتقل می شود.

ودر جای دیگر قران می فرماید :اگر بمیرید ویا کشته شویدبه سوی خدا باز می گردید .آل عمران 158

در رابطه با روح آیه 85 سوره ی اسرا می فرماید که " از تو حقیقت روح را می پرسند، بگو روح از سنخ امر خداست "

اعتقاد و باور اسلام در این است که این دنیا مزرعه ی آخرت است. همانگونه که از رحم مادر به این جهان می آییم و به رشد و نمو و تکامل می رسیم، مرگ هم تولدی در جهان دیگری است که باید به اعمال خودمان در این جهان پاسخگو باشیم.مرگ نه تنها موجب نمی شود تازندگی،پوچ وبیهوده جلوه کند بلکه به زندگی این جهان معنا ومفهوم می بخشد .مرگ آفرینش هستی را از بیهودگی خارج می سازد وبه آن جهت می بخشد. 

سارعوا الی مغفره من ربکم و جنة عرضها السماوات و الارض( بشتابید به سوی بهشتی که عرض آن به اندازه ی آسمان ها و زمین است).

مولوی می گوید:

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست *** پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست

آنکه می ترسی ز مرگ اندر فرار *** آن زخود ترسانی ای جان هوشیار

روی زشت توست نه رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ برگ 

حضرت علی (ع) در نامه ای به فرزندش امام حسن (ع) می فرماید: بدان که تو را برای آن جهان آفریده اند نه برای این دنیا، برای رفتن آمده ای نه برای ماندن و برای مردن نه برای زنده بودن! همانا تو در منزلی هستی که از آن رخت برخواهی بست و سرابی که بیش از چند روزی در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است. تو شکار مرگی هستی که گریزنده از آن نرهد و او آنکه را جوید بدو رسد و از دست ندهد، و ناچار پنجه بر تو خواهد افکند. پس بترس از آنکه تو را در حالی بیابد که زشت و نا خوشایند باشد، حالتی که پیش از آن می گفتی که از آن توبه خواهی کرد، پس آنگاه مرگ تو را از آن باز دارد. اگر چنین باشد به هلاکت خواهی افتاد.

خطبه های نهج البلاغه که بیشتر مطالب آنها درباره ی مرگ است: خطبه ی 99، خ 145، خ123، خ204، خ 203.

یاد مرگ جلوی خودکامگی و تکبر را می گیرد. رسول اکرم (ص) می فرماید: الدنیا سجن المومن و جنة الکافر و الموت جسر هولاء الی جناتهم، و الی جحیمهم( دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و مرگ پل مومنان و دوستان ما به سوی بهشتشان و پل کفار به سوی جهنمشان است).

امام حسن مجتبی) فرمودند: مرگ برای مومنان بهترین سرور و خوشحالی است. مانند وقتی که از زندان تنگ و تاریک و کثیف به باغ های سبز و خرم منتقل کنند. و برای کفار مانند آن است که آنها را از باغ های با صفا و پر درخت و نعمت به سوی آتش سوزان انتقال دهند.

امام صادق (ع) فرمودند: مرگ برای مومن بهترین بوی خوش است که آن را جلوی بینی خود برده و کشد. لذتی تمام برده و به دنبال آن به خواب می رود و تمام درد و رنج و ناراحتی او از بدن می رود و برای کافر مانند مار گزیدگی و عقرب گزیدگی یا سخت تر از آن است.(غرالحکم)

امام علی)فرمودند:افضل التوبة المومن الموت (بالاترین تحفه مومن مرگ است ) 

یاد مرگ

هرکس از یاد مرگ غافل باشد شجاع نیست .امکان ندارد که انسان هوشمند نسبت به مرگ بی اعتنا باشد .روح های بزرگ همواره درباره مرگ می اندیشند .البته این دلیل برترین نیست ،چون نسبت به زندگی جدی است،مرگ را هم جزء زندگی می داند وبه آن می اندیشد .در داستان قوم سبا از مولوی آمده است که آنها به پیامبرشان می گفتند :ما پیش از آنکه شما بیایید در ناز ونعمت بوده ایم ،اما اکنون بواسطه پیام شما مرغ مرگ زندگی شده ایم .

طوطی نقل وشکر بودیم ما ***مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

امام علی (ع)به فرزندش فرمود :فرزندم بسیار یاد مرگ کن ویاد آن جهانی را که بدان پا می گذاری واحوالی که بر تو عارض خواهد شد،زنده دار ،تا وقتی که بر تو درآید،آماده وکمر بسته باشی .مبادا که مرگ ناگهان دررسد وتورا مغلوب نماید .

امام علی(ع)فرمود:والله یابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بئدی امه (نهج البلاغه)به خدا سوگند فرزند ابی طالب علاقه اش به مرگ بیشتر از کودک شیرخواربه پستان مادرش است .وضربت شمشیر ابن ملجم نابکار که باعث انتقال ولقاءالله می شود .ضربه رستگاری می بیند. فزت ورب الکعبه .به خدای کعبه رستگار شدم .

امام حسین (ع) می فرماید :شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار ،مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها ورنج ها به باغهای وسیع بهشت ونعمت های جاودان منتقل می کند .کدام یک از شما انتقال یافتن از زندان به کاخ ناراحت هستید ؟اما نسبت به دشمنان شما همانند این است که شخصی را از کاخی به زندان وعذاب منتقل کنند .

اگر انسان مرگ را پلی بداند برای جهان دیگر ،منطقش ،منطق حماسه حسینی می شود .سرباز لسلام که منطقش جزء رسیدن به یکی از دو خیر ،سعادت وافتخار با پیروزی بر دشمنان اسلام یا رسیدن به لقاءالله وافتخار شهادت ،قطعا چنین سربازی شکست نا پذیر در عرصه زندگی ،جهاد ،تلاش وسایر عرصه ها خواهد بود. 

در عاشورا ، هرقدر حلقه محاصره دشمن تنگ تروفشرده تر می شد ،چهره های عاشوراییان حسین بر افروخته تر وشکوفاتر می شد .وقتی پیرمردان اصحاب ویارانش صبح عاشورا خندان بودند ووقتی از آنها پرسش می شد چرا؟ می گفتند :برای اینکه ساعاتی دیگر شهادت را در آغوش می گیرند .    روحشان شاد ویادشان گرامی باد

منابع :حکمت ومعیشت دکتر عبدالکریم سروش(دفتر دوم)- مجموعه آثار شهید مطهری – ماهنامه فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی فردوسی شماره 64- ویکی پدیا- مقتل الحسین –مقالات پیرایی یغمایی، حسن قائمیان- سایت لقمان ودیگر سایتها بااجازه وبدون اجازه .

 

گردشگری و امنیت گردشگر

گردشگری و امنیت گردشگر

ظهر پنجشنبه مورخ 14/11/89از کنار در ورودی آرامگاه شیخ اجل سعدی شیرازی می گذشتم که ناگاه تجمع افرادی ذهن مرا متوجه خود کرد . نزدیک شدم. دیدم بین مامور انتظامات و یک خانواده ای که برای بازدید به آرامگاه آمده بودند درگیری بوجود آمده است. مامور انتظامات در لباس فرم با طنابی که به عنوان نشانه انتظامات(واکسیل بند) روی کتف خود بسته بود، در آورده و با آن طناب ضرباتی وحشیانه به یکی از افراد گردشگر وارد می کند، به طوری که قسمت جلویی سر و روی پیشانی زخم برداشته و خون جاری شده بود.در همین حال فردی دیگر که هیچگونه مسوولیتی در آرامگاه نداشته و به نظر می رسید که از رانندگان تاکسی جلوی آرامگاه بود به کمک مامور درب ورودی می آید و ایشان هم ضرباتی به یکی از افراد آن خانواده وارد می کند. 

آنچه که پیرامون توریسم و گردشگری داخلی و خارجی شنیده و یا مطالعه کردیم، در آن است که باید محیط را از هر نظر آماده کنیم تا یک گردشگر با خیالی آسوده به مسافرت اقدام نماید. بازسازی اماکن تفریحی و گردشگری و زیارتی و سیاحتی، جاده سازی و ترمیم راههای ارتباطی، ساخت هتل ها و مسافرخانه ها، تجهیز سرویس های بهداشتی،و از همه مهمتر فرهنگ برخورد با گردشگران باید در دستور کار قرار گیرد. در این زمینه به کسانی که ار تباط مستقیم با گردشگران دارند آموزشهای لازم را می بینند. من به عنوان یک شیرازی و ساکن شهرک سعدی شیراز از این وضعیتی که در قسمت ورودی آرامگاه سعدی اتفاق افتاد شرمنده شدم.شرمنده از اینکه این اتفاق در قسمت ورودی در آرامگاه سعدی بوجود آمد.مثل اینکه یک میهمان وارد منزل کسی بشود و صاحب خانه با برخورد زننده ای به استقبال میهمان بیاید. آن هم در مقام حراست و زخم برداشتن و توهین که این از فرهنگ شهرک سعدی  و دوستان سعدی به دور است. سعدی همان شاعری است که ایران و جهان به ایشان افتخار می کنند. سعدی همان شاعری است که می فرماید: " بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار دگرعضوها را نماند قرار .

پلیس 110 با 45 دقیقه تاخیر خودش را به محل رسانید. در مدت زمان تاخیر جر و بحث هایی صورت می گرفت که تا مرز در گیری فیزیکی هم پیش می رفت. در 50 قدمی آرامگاه، درست روبروی در ورودی، مکانی برای حضور پلیس ایجاد شده، ولی هیچگونه اقدامی از سوی آنان صورت نمی گرفت. خانواده همان فردی که مجروح شده بود ، مدام به همین پلیس جلوی آرامگاه مراجعه می کردند. دریغ از یک سرباز که حتی یک سری به بیرون بکشد و صحنه را ببیند.مردم هم هر کسی یک چیزی می گفت. یکی می گفت: مملکت صاحب ندارد. و و و

من به دنبال مقصر نمی گردم.بر فرض مثال تقصیر هم با گردشگران باشد، مامورین انتظامی حق ندارند با گردشگران اینگونه برخورد کنند. نه تنها این خانواده ذهنیت سوئی نسبت به این محل پیدا کردند، بلکه هر گردشگر و مسافری که در حال ورود و خروج از آرامگاه را داشت و شاهد بر قضیه بود ، یک نوع نا امنی را در این محل احساس کرد. همین خانواده با یک مجروح که آن هم نه از یک تصادف و غیره بلکه از بر خورد غیر منطقی یک مامور انتظانی و آن هم با طنابی که به عنوان شاخصه یک مامور استفاده می شود، به دیار خودش باز می گردد. تا بهبودی کامل شکستگی ، این حادثه تلخ در ذهن همین فرد و اطرافیانش باقی می ماند.

توصیه من به مسوولین میراث فرهنگی و گردشگری در این است که نسبت به اینگونه موارد حساس باشند. در انتخاب افرادی که مستقیم با گردشگران سر و کار دارند دقت شود. در اینگونه پست ها افرادی با تجربه و مهارت کافی استفاده شود تا شاهد اینگونه مسائل در آینده نباشیم.

انشاء الله