ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
برادر جانباز شهید عباس حبیب الله رودباری
نام: عبّاس حبیب الله رودباری نام پدر: حبیب الله تاریخ تولد : ۱۰/۳/۱۳۲۱ عملیّات: سومار بمباران شیمیایی شماره شناسنامه : ۲۶ با ۸۰ ٪ جانبازی
از مرحوم حاج عبّاس حبیب الله رودباری درخواست کردم که قسمتی از زندگینامهاش را برای چاپ در کتاب میگون و حماسهی هشت سال دفاع مقدّس آماده نماید. متأسّفانه هنگامی نوشتار خودش را آماده نمود که کتاب مورد نظر در دست چاپ قرار داشت. با توجّه به این که چند سالی درگیر مهاجرت و نقل مکان از جایی به جای دیگر بودم، نتوانستم مطالب مورد نظر را در جایی منعکس نمایم. امروز که این فرصت برایم حاصل شد، قصد داشتم نوشتار را با دست خط خودش و بدون آن که دخل و تصرّفی صورت گیرد به چاپ برسانم، امّا از آن جایی که در برخی از جملات و گاهی کلمات مشکل قرائت وجود داشت، رونویسی کردم. حتّی الامکان سعی شده است که مطالب با حفظ امانت انشاء گردد.
عبّاس حبیب الله رودباری فرزند حبیب الله دارای شماره شناسنامه ۲۶ متولد ۱۳۲۱ صادره از ۵ شمیران است. نامبرده در میگون از توابع رودبار قصران متولّد شد و تا سن ۱۵ سالگی زیر سایهی پدر بزرگوارش زندگی کرد. دورهی تحصیلات ابتدایی تا سوم متوسطه را در همان محل تولّد گذراند و دورهی چهارم متوسطه را در تهران به اتمام رساند و موفّق به دریافت مدرک دیپلم گردید. در سال ۱۳۳۹ به استخدام ارتش درآمد و در همان جا کلاسهای متعدّد تخصّصی حسابداری و کلاس های کامل بیهوشی را در بیمارستان ۵۰۲ ارتش گذراند. پس از دریافت مدارک مورد نظر، به مدّت ۱۵ سال در بیمارستانهای تابعه ارتش از جمله: 502-۵۰۱-۵۰۵-۵۰۶ انجام وظیفه نمود. پس از آن به مدّت ۵ سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد. در سال ۱۳۵۸ مجدداً به تهران برگشت و در بیمارستان خانوادهی ارتش مشغول خدمت شد.
در سال ۱۳۵۹ به درجهی ستوان سومی مفتخر شد. چون دارای مدرک دیپلم بود به درجهی کارمندی تبدیل شد و با رتبهی ۹ مشغول به کار گردید. در تاریخ 15/9/62 همراه با تیم پزشکی به مأموریت سنندج اعزام گردید. پس از آن به اهواز رفت و مدّت ۲۰ روز در آنجا خدمت کرد. در ادامه به چزابه منتقل شد. پس از مدّتی دو کرابشن لولان در خاک عراق انجام داد و پس از آن به کرمان برگشت. بعد به دزفول رفت و در عملیّات کربلای ۳ در حمیدیهی اهواز حضور داشت. از آنجا به مراغه و در مأموریتهای فاو(عملیّات کربلای ۵) شرکت نمود و دوباره به اهواز برگشت. طبق دستور، به عملیّات سومار اعزام شد. در تاریخ 9/10/65 زمانی که کانکسهای مربوط به بیمارستانهای صحرایی را نصب میکردند، مانور عملیّاتی عراقیها شروع شد. ایشان همراه دکترحجرتی، دکتر رستم پور(جرّاح)، آقای کیانی(کمک جراح)، دکترفاضلی (جرّاح) مشغول مداوای بیماران بود که ناگاه صدای غرّش هواپیمای عراقی به گوش رسید. پدافندهای اطراف موضع، شروع به گلوله باران کردند. تعدادی از برادران مجروح و شهید شدند. پس از چندی متوجّه شد که هواپیماها موضع را بمباران شیمایی کردند. نامبرده در حال حرکت به سمت اطاق عمل بود که ناگاه صدای انفجاری به گوش رسید و پس از آن، دیگر چیزی متوجّه نشد. در همین هنگام بود که ایشان را به گیلان غرب منتقل کردند و از آنجا به کرمانشاه و شبانه به استادیوم تختی تهران بردند. پس از چند ساعت بعد به بیمارستان خانواده منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. مدّت چهار ماه زیر نظر پزشکان محترمی که از هیچ کاری دریغ نمیکردند، قرار داشت. در ادامه طبق نظرات دکتر دزفولیان(جراح)، دکتر بهازند(مدیر)، دکتر مینا(متخصص ریه)، دکتر عظیمی(جرّاح)، مرحوم دکتر سواد کوهی(جرّاح مغز و اعصاب)، دکتر رابشکم(متخصص خون) و دکتر درزند که کمال محبّت را نسبت به ایشان انجام داده بودند، وی را به بنیاد جانبازان مرکز معرّفی کردند و طبق نظریهی شورای عالی پزشکی ارتش و بنیاد جانبازان به درجهی رفیع جانبازی نائل گشت. ایشان بعد از چندین سال تحمّل وضعیّت جانبازیاش، بالاخره در تاریخ 24/7/82 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد