شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

ثبت نام برای کاندیداتوری شورای شهر شیراز هیچ خرجی نداشت.

امروز عزمم را جزم و پاشنه کفشم را کشیده و بندها را سفت و محکم بستم تا برای انتخابات چهارمین دوره شورای شهر ثبت نام کنم. به فرمانداری محل رفتم و در ابتدای درب ورودی با تابلوی اعلاناتی که زده بودند راهنمای خوبی تا رسیدن به محل مورد نظر بود. به طبقه پنجم رفتم و فکر می کردم که شاید تنها خودم باشم و چند نفر دیگر، اما انگاری به صف تخم مرغ یا چیزی شبیه به عرضه محصولات تعاونی پا گذاشته بودم. از پیر و جوان، خوشگل و بدگل، ژنتلمن و ساده، کیف سامسونت و زنبیل به دست، همه و همه آمده بودند. از یک طرف خدا را شکر کردم که مملکت ما چقدر آدم های دلسوز و کاری وجود دارند و از طرفی در فکر این بودم که مردم قدرشناس چگونه از این همه جمعیت مشتاق و تا خرخره در فکر خدمت به مردم، کدام را انتخاب نمایند. برخی از آشنایان و کسانی که در دوره قبلی هم منتخب مردم بودند ایستاده بودند تا نام نویسی کنند.  آنها علاوه بر چهار سال قانونی، سه سالی هم به دلیل قانونی که انتخابات شورا را با انتخابات ریاست جمهوری همزمان کرده بود، اضافه تر ایستادند. در واقع هفت سال را در شورا رتق و فتق امور را بجا می آوردند که احتمالاً وقت کم آوردند می خواهند یک دوره دیگر هم بمانند تا انشاءالله الباقی کارهای عقب افتاده را سامان بدهند. کارمندان مخصوص ثبت نام کاندیداها دور تا دور اطاقی نشسته بودند و ثبت نام می کردند. من هم با توکل بر خدا، فرم مخصوص را گرفتم و ثبت نام نمودم.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد