شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

گذری بر تاریخ جغرافیای میگون - زبان و گویش(مقدمه)

فرهنگ لغات، زبان و گویش مردم میگون

     میگون زیبا، در شمال تهران و در قلب بخش رودبارقصران قرار دارد. طبیعت کوهستانی اش اگر چه جزء حوزه ی استحفاظی تهران است، اما از لحاظ فرهنگ و زبان زیر مجموعه ی مازندران محسوب می شود.

     اولین چیزی که انسان از بدو تولد با آن آشنا می شود زبان مادری است. نوزاد در میان حجم انبوه کلمات، واژه ها و سخنان بازدیدکنندگانش، که گاه برای عرض تبریک به پدر و مادر و بالاخره جشن تولّدش برگزار می شود، پا به عرصه ی گیتی می گذارد. در امتداد رشدش این پدر و مادر و اطرافیان هستند که واژه ها را به او یاد می دهند. زبان مادری تا ابد با انسان است. اگر چه شاید در برخی از شرایط به عنوان زبان دوم به حساب آید، اما هیچگاه فراموش شدنی نیستند. با وجود مدارس و توسعه ی زبان فارسی، زبان مادری من هم مثل همه ی زبان های بومی و محلی، در بین جوانان و نوجوانان غریب و غریب تر می شود. همین عامل مرا واداشت تا به فکر جمع آوری زبان نیاکانمان بیافتم. البته من اولین نفری نیستم که به فکر جمع آوری زبان و فرهنگ میگونی افتادم، چرا که خیلی قبل تر از من دوست تلاشگر، جناب اقای سیّد محمد (سید علی) میراسماعیلی حجم انبوهی از کلمات و واژه ها را در طول سالیان درازی جمع آوری کرد. متاسّفانه علیرغم تشویق دوستان، ایشان کتابش را به چاپ نرساند. این که چرا به چاپ نرسید، هنوز برای ما روشن نیست. امیدواریم روزی نتیجه ی تحقیقاتش به منصه ی ظهور برسد و مشتاقانش را با چاپ کتابش خوش حال کند.

     دو جلد کتاب با نام مجالس تعزیه با گردآوری جناب آقای حسن صالحی راد، انتشارات صدا و سیما (سروش) در تاریخ 1380 به چاپ رسیده است. در این کتاب نسخه های مربوط به تعزیه خوانان دربندسر جمع آوری شد. در یکی از نسخه ها که مربوط به چوپان خوانی دو طفلان مسلم است، بخش هایی از این اشعار به لهجه ی محلی مازندرانی می ماند. برخی از تعزیه خوانان می گویند: این اشعار لری است. چرا که در بیت هایی اشاره به لری بودن ساز نی دارد. در مجموع به لهجه ی میگونی برگردان شد.

اوّل بِسم الله گُمِه خِدا رِه / صلوات رِساندِمِه مِحَمَّدِ مِصطَفی رِه

حَسَن و حُسین فاطمه ای بِزانَه / عَجَب سوءِ پاکی هِداشون دِوارَه

عَلی گُمِه علی، یا شاه مَردون /  دلِ ناشادِ چپّون شادِ گَردون

عَلی بالا بِلَند خِش قَد و قامَت / عَلی دروازِه ی شَهرِ امامت

هَر آن مِهر عَلی در سینِه دارنَه / دیئَر پِرسِش نِدارنِه دَر قیامَت

عَلی گُمِه عَلی، یا شاه مَردون / دِلِ ناشادِ این جَمع شادِ گَردون

خِداوندا کَریما خود تو دوندی / نِدارمَه شُغلِ دیئَر جُز چُپّونی

عَجَب صُحبی عَجَب صُحبِ باهاری / عَجَب صَحرایِ سَبز و لالِه زاری

رَفیقَک نِی بَزِن نِی را تو جون سوز / بَزِن نِی رِ دِلَم غَم دارنِه اَمروز

خَوَر بیمو که دشتستون باهارَه / زَمین از خون مُسلِم لالَه زارَه

خَوَر بر شاه مَظلومون رَسونین / که مُسلِم کُشتِه و نَعشَش بِه دارَه

بَزِن نِی رِ رَفیق با وفایُم / لِری آسُون بَزِن نِی اَز بَرایُم

اَمیر گُتِه جان، دریایی او چِه شورَه / وِینه دونَم اِفتاب از چَندِ نورَه

جِوابِ مِنی سوالِ بو می راهِ دورَه

عَلی گُمَه عَلی، یا شاه مَردون / دِلِ ناشادِ چُپّون شادِ گَردون

اَمیر گُنِه وِینه دونَم آسِمون چِه کَهوئَه / وِینِه دونَم وِنی رُکوع و سُجودَه

عَلی گُمَه عَلی، یا شاه مَردون / دِلِ ناشادِ اما رِ شادِ گَردون

سِرّ خِداوَندِ آسِمونِ کَهوئَه / ضَربِ ذوالفَقارِ عَلی او نیلِ گونَه

یِه سال نِماز شِش هزار سال رُکوئَه / دوازدَه هِزار و چار صَد و شُش قُنوت و سُجوده

رَفیقَک نِی بَزِن نِی رِ تو جون سوز / بَزِن نِی رِ دِلَم غَم دارنَه اَمروز

سِه پَنج سالَه که مِن دَر این بیابون / چُپّونی کُمَه بر این گُسِندون

چیئِر این گُسِندون ناله دارنِنَه / حالِ او و واش بَخوردَن نِدارنِنَه

نَئومَه ای خِدا اِی حَیِّ سُبحون / چیئِر کَم چَرنِنَه این گُسِندون

مگِه وِرگی دَکِتَه اَ پَس و پیش / که تَرسِنِنَه اَلاون وَرَه و میش

بَزِن نِی رِ که نِی آوازِ دارنَه / خَوَر از بَندَر و شیرازِ دارنَه

چیئِر کُندِنی اَندی بِرمِه زاری؟ / مَگِر کُندِنی از قتل مُسلِم بی قراری؟

دِلَم خوانَه که پِیغَمبَر بَوینَم / کَشِه گیرَم عزیز چون جانِ شیرین

دِلَم خوانَه که پِیغَمبَر بَوینَم / حُسین رِ شافعِ مَحشَر بَوینَم

     خداوند بزرگ را شاکر هستم که توفیق داد یک سالی را در استان مازندران شهرستان نوشهر  (مزگا ) زندگی کنم. در این یک سال توانستم با افرادی نجیب، مهربان و دانشمند آشنا شوم. غیر از دوستان، سعی کردم به لحاظ رشته درسی خودم، تحقیقاتی پیرامون دریای خزر، پوشش گیاهی، جاذبه های گردشگری و تفاوت زبانی میگون و مازندران انجام دهم. در رابطه با زبان باید بگویم: در آن جا وقتی با مردم محلی به زبان میگو نی صحبت می کردم، هیچ گاه پیش نیامد که به درستی جوابی بشنوم. بعضی ها فکر می کردند که می خواهم تقلید کنم. بعضی ها فکر می کردند می خواهم زبان مازندرانی یاد بگیرم. بعضی ها بدون هیچ عکس العملی با من به زبان فارسی صحبت می کردند. بعضی ها هم لهجه مرا به ترک ها شبیه می دانستند و از من سوال می کردند که شما ترک هستید؟ بعضی ها هم نوع آهنگ و تولید صدای زیر و بم مرا با جوکی ها آهنگرها  (کولی ها) برابر می دانستند. من هم از زبان آن ها تنها چیز هایی را متوجّه می شدم که در زبان میگونی بود؛ بقیه را به سر تکان دادن پرداخته و گه گاهی هم کلمات نا مفهوم را می پرسیدم. البته با همکاران و دوستان فرهنگی ام به زبان محلی صحبت می کردیم. آن ها همه مواردی را که اشاره کردم می دانستند. جای هیچ شک و شبهه برای آن ها نبود. اگر می خواستم خیلی جدّی با آن ها صحبت کنم و جواب دادن آن ها برای من مهم بود، به زبان فارسی صحبت می کردم تا آن ها هم به زبان فارسی صحبت کنند تا مغز کلام را متوجّه شوم. انگاری هیچ کس در آن جا به واژه هایی که ما به کار می بریم، آشنایی ندارند. وقتی می گفتم اهل رودبار قصران هستم، نمی شناختند. وقتی می گفتم زبان ما با زبان فیروزکوه، دماوند، گچسر و شهرستانک شبیه است، تازه متوجّه می شدند، کجا منزل داریم. این جای بسی تاسّف است که رودبارقصران آن قدر آشنا نیست که حتی همسایگان هم کیش شمالی ما، شناخت سطحی از آن داشته باشند. تقصیر این عمل بر می گردد به افرادی که گذشته در رودبارقصران زندگی می کردند. بزرگان و ریش سفیدان ما کمتر به عوامل فرهنگی توجّه داشتند. فرهنگیان و فرهیختگان دیار ما یا کم بودند و یا این که در باب شناخت رودبارقصران به جامعه کمتر تلاش شده است. در این جا باید از همّت دکتر کریمان و کتاب ارزشمند آن صمیمانه تقدیر و تشکّر کرد. اگر همین کتاب هم نبود شاید وضع بدتر از این می شد. اما فرزندان شمال به بزرگان خود ارج نهاده و در هر منبر و وعظی که به دست می آورند از آن ها حمایت می کنند. بزرگان مازندران به خصوص نور و رویان و کجور کم نیستند. از میرزا آقاخان نوری، همان فردی که با همدستی مادر شاه نیرنگ به خرج داده و میرزا تقی خان امیر کبیر سردار اصلاحات دوران قجر را از صدارت عزل و در حمام فین کاشان به قتل رسانید، تا شیخ فضل الله نوری و همین نوری هایی که در صدر و طبقات بالای اجتماع قرار گرفته اند، همه این ها چه خوب و چه بد، به نوعی ستارگان آسمان شمال را چشمک می زنند و خود نمایی می کنند. اما در میگون چه داریم؟ هیچ! ما اگر به تهران برویم و بگوییم اهل میگون هستیم، اکثراً نمی شناسند. مگر کسانی که به میگون و یا یکی از روستا ها ی آن دیار برای خوش گذرانی رفته باشند. ذهن آن ها را فقط آب و هوای خوب پر کرده است. در نوشهر از هر فردی اسم کوچک ترین روستا را می پرسیدم، می دانست. البته محیط نوشهر کوچک تر از تهران است. شاید اکثر افراد روستاییانی باشند که به شهر مهاجرت کرده اند، امّا کوچک ترین و دورترین روستا در شهرستان های نوشهر و چالوس در مقابل میگون و رودبارقصران نسبت به تهران تمثیل چندان بی موردی نیست. در همان زمان با یکی از دوستان سفری به روستای اویل در بخش کجور داشتم. وقتی به اتّفاق همراهم جناب آقای اباذر قمی که از اهالی همان جا بود، به کوهنوردی پرداختیم. روستاها از دور نمایان بود. آقای قمی با اشاره به یکی از روستا ها می گفت: آن روستا "کلیک" است. آقای دکتر محسنی نماینده مردم چالوس و نوشهر از آن روستا می باشد و همین طور الی آخر ...

روستای اویل 1380

      رودبارقصران با آن عظمت و ویژگی ها که برترین آن هم جوار و منطقه خوش آب و هوای پایتخت است، افراد و نخبه های کمتری پیدا می شود. در گذشته دو نفر بومی وقتی به تهران می رفتند خجالت می کشیدند به زبان محلّی صحبت کنند. امروزه هم کما بیش همین گونه است. در مازندران اگر چه تقریباً فارسی صحبت کردن را افتخار می دانند و در گفتار و نوشتارها کمتر از زبان محلّی استفاده می شود. همچنین اشعار، موسیقی، داستان و نمایش ها هم بیشتر برای همایش و جشنواره ها استفاده می شود؛ و مرض پشت پا زدن به آیین ها و سنّت ها هم به نوعی در آن جا احساس می شود، امّا با همه این احوال می توان در دریای واژه ها و آیین ها شیرجه زد و صیّادی کرد. اگر در اسم فامیل  افراد در روستاهای نوشهر دقّت شود، مشاهده می شود، اسم فامیل هایی همچون: درزی، سلیمانی، شعبانی وجود دارند که از روستا های کجور می باشند. بعضی از آن ها به تهران، کرج ، گچسر، نوشهر و چالوس مهاجرت کرده اند. به نظر من این اسم فامیل  ها بی نسبت با مشابه آن در میگون و امامه نمی باشد. هم چنین اسم فامیل هایی با پیشوند  "کیا " مثل کیا کجوری و کیا لاشکی وجود دارد که این گونه پسوند ها و پیشوند ها را در میگون و شمشک و دربندسر داریم، مثل کیا شمشکی، کیارستمی، کیا دربند سری و سالارکیا.

     امروزه بیشتر آداب و رسوم و سنّت ها و حتّی نوع اشتغال ما به باد فراموشی سپرده شده است. وقتی در روستاهای البرز مرکزی همانند روستاهای گچسر، یوش، سیاه بیشه و بلده و.. گام بر می داریم؛ میگونِ 60 سال پیش را در ذهن تداعی می کند. کار در حیطه ی زبان میگون رسمیّت نخواهد داشت. چون از خودش ریشه ای ندارد. نمی توانیم بگوییم این زبان و یا این فرهنگ در میگون شکل گرفت و منتشر شده است. باید آن را ریشه یابی نمود و همه این محدوده ی جغرافیایی را مورد تحقیق و مطالعه قرار داد. بین واژه های ما و مازندرانی ها تشابهات و اختلافات بسیاری وجود دارد. این اختلاف ها در لهجه ها هم مشاهده می شود. مثلاً در طبری به گنجشک «میچکا» و ما با لهجه ی میشکا می شناسیم و صحبت می کنیم. باید این اختلاف ریشه یابی شود. کدام یک درست است؟ البته باید بدانیم که آن هایی که به زبان مازندرانی صحبت می کنند، واژه ها صحیح تر است. ولی چرا ما «چ» را به «ش» تبدیل کردیم؟ علّتش گذشت زمان و یا اشتباه در تلفّظ بود. شاید هم عرب ها زودتر به رودبارقصران دست پیدا کردند و چون آن ها "چ" نداشتند به "ش" تبدیل شد و دلایل دیگری که به آن ها باید رسیدگی شود. در بعضی از واژه ها ما جایگزین نداریم. مثل: مرغابی که در زبان طبری "اوسیکا "و ما به همان مرغابی قناعت کردیم. بعضی از واژه ها را به نوع دیگری تلفّظ می کنیم. مثل: "عقاب " که در زبان طبری "واشه "و ما تنها "دال " را می شناسیم. در میگون مکانی به نام "اَلَه بند" داریم. این اله همان عقاب است که شاید بیشترین پروازش در همان منطقه بوده که به اله بند معروف شد. در بسیاری از نام ها، یا واژه ای نداریم و یا نشنیده ایم. اگر به روستاهای مجاور سرکشی کنیم، می توانیم واژه های مفقود شده نیاکانمان را دریابیم؛ وگرنه باید در بسیاری از لغات واژه ای نداشته باشیم . (نامه ای به دوست گرانقدرم سیّد علی میراسماعیلی، نوشهر،1380)

     گوناگونی گویش های زبان طبری از محلّی به محل دیگر و از شهری به شهر و از روستایی به روستای دیگر وجود دارد. همین تفاوت گویش ها، اصطلاحات و فرهنگ ها موجب شد که فرهنگ محلّات با هم متفاوت باشند. نداشتن آشنایی اولّیه با زبان طبری باعث می شود که دیگران آن را با زبان گیلانی اشتباه بگیرند.گویش مردم رودبارقصران و لواسانات هم زیر مجموعه ی گویش و زبان طبری است که با اندک اختلافی در روستاها تقریباً نزدیک به یکدیگر می باشند. البته لهجه ی مردم فشم، رودک، اوشان و زردبند با لهجه ی دیگر آبادی های رودبارقصران متفاوت است. در ارتباط با اختلافاتی که در گویش های مردم روستا و شهرهای رودبارقصران و لواسانات وجود دارد، با استفاده از دانسته های شخصی، کتاب ها و سایت های مختلف فرهنگ طبری دریافت گردید. در این زمینه همان گونه که قبلاً اشاره شد، تفاوت هایی در برخی از کلمات و واژه ها در روستاهای رودبارقصران و همچنین لواسانات وجود دارد، تحقیقات سرکار خانم دکتر دیهیم را مطالعه کردم. در برخی از واژه های میگونی اشکالاتی وجود داشت که ذیلاً به آن اشاره و اصلاح می گردد. اگر بی دقّتی خانم دکتر دیهیم همان گونه که در دریافت واژه های میگونی ملاحظه گردید، در تمامی واژه های دریافتی از روستاهای مورد بحث وجود داشته باشد، باید کتاب مورد نظر یک بار دیگر مورد بررسی دقیق تر انجام گیرد. در واژه های میگونی موارد ذیل اصلاح می شود:

     گتین ننه یا نَنجان (مادر بزرگ)، همسایَه (همسایه)، اِفتاب (خورشید)، قُرقُره مازون (رعد و برق)، اَمرو (امروز)، مسلمون (مسلمان)، کُماگوش (قارچ)، کُرغُراب (کلاغ)، جی جی اَک یا تَشنی (جوجه)، کوشکَک (کوچک)، بیمویی (آمدی)، نَفِتِمی (نخوابیدیم)   

     در این بخش بیش از 20000 لغات را جمع آوری کردم. به لحاظ این که لغات میگونی می بایست با زیر و زبر تایپ می شد، به همین دلیل نمی توانستم کتاب را به تایپیست های بیرون واگذار کنم. مجبور شدم در اوقات فراغت به صورت غیر حرفه ای این کار بزرگ را انجام بدهم. برای تایپ سختی هایی را برای خود و خانواده ام به وجود آورده ام. انگشت ها و چشم هایم آسیب فراوان دیده اند. برای سهولت در تلفّظ نیاز بود که تمامی لغات از حروف لاتین هم استفاده شود. از تمامی خوانندگان محترم درخواست می شود تا چنانچه نقد و نظری دارند مرا راهنمایی نموده تا در چاپ های بعدی بتوانم برطرف نماییم.

         این مجموعه را به شهدای میگون، مردم شهید پرور میگون، خانواده ام که برای این منظور خیلی به زحمت افتادند و مادر عزیزتر از جانم، زنده یاد مرحومه کبری سلیمان مهر و دایی ارجمندم زنده یاد حاج امیر سلیمان مهر و برادر گرانقدرم تقدیم می کنم.  روحشان شاد و برای شادی روحشان صلوات (اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرج)

پیشگفتار

آگاهی در مورد اصطلاحات متنی:

1 ـ مقصود از (زبان آریائی)، ریشه زبان فارسی و هند و اروپائی است.

2 ـ مقصود از (دوره ی پیش از باستان)، از زمان کوچ آریائی‌ها تا آغاز دوره هخامنشیان است.

3 ـ مقصود از (فارسی باستان)، از آغاز تا پایان دوره ی هخامنشیان است.

4 ـ مقصود از (فارسی میانه)، از آغاز دوره ی اشکانیان تا پایان دوره ساسانیان است.

5 ـ مقصود از (فارسی نو)، از ظهور اسلام تا کنون است.

     زبان طبری یکی از زبان های بازمانده از زبان های کهن پهلوی، سانسکریت می باشد که آن هم شاخه ای از خانواده زبانی "هند و اروپایی" است. هند و اروپایی به اقوامی اطلاق می شود که در روزگارانی بس کهن در نواحی واقع در جنوب سرزمین روسیه امروزی، در دشت ها و استپ های میان جنوب سیبری، دریاچه آرال، شمال بحر خزر و شمال قفقاز می زیستند. تا هزاره ی سوم پیش از میلاد این اقوام در زایشگاه اولیه ی خود می زیستند و پس از آن زمان مهاجرت نمودند و به هند و سرتاسر اروپا و آفریقا گسترش پیدا کردند. مروری بر ریشه یابی زبان فارسی نشان می دهد که این تغییرات از کجا و در چند مرحله انجام گردید. همچنین گستردگی جغرافیای زبان را می توان تا حدودی لمس کرد.

                         اروپایی

هند و اروپایی »                               هندی کهن

                       آریایی قدیم(هند و ایرانی) »

                                                   ایرانی کهن » مادی، اوستایی، سکایی، فارسی باستان

                            ایرانی میانه »  شمال غربی » زاندا، کردی، خزری، مرکزی

فارسی باستان »     شرقی » هیتایی، آسی، سندی، خوارزمی، ختنی، پامیری، پشتو

                           غربی » فارسی میانه » لری » کوهساری، فارسی، بلوچی

     در کتاب تاریخ طبرستان آمده است: "در رابطه با زبان طبری دانشمندان غیر ایرانی همچون مگلونوف، خودزکو، درن ... به تحقیق پرداخته اند. این ها نشان از آن دارد که این زبان دارای اهمیّت است. گروه مردها که دسته ای از آن ها تبری، مازندرانی و رویانی باشند، پیش از سرازیر شدن آریاهای ایرانی به فلات ایران کنونی مانند بومیان دیگر این سرزمین، فرهنگ و زبان جداگانه داشتند و هر بخش و دسته ای را گویش ویژه ای بوده است که از ریشه ی زبان مردی سرچشمه می گرفتند و در همه جا یک سان و برابر بوده است؛ مگر با اندک اختلاف و این دو گانگی را می توان ناشی از آمیزش با همسایگان دانست. چنان که امروزه نیز پس از گذشت هزاران سال مردم بخش شمال خاوری تبرستان بزرگ به شوی همسایه بودن با گرگان و ترکان و کومسی ها (سمنان، دامغان و بسطام) با گویش آن ها که امروزه آن را " تاتی" خوانند و مردم شمال باختری به شوی همسایگی با گیلانیان و مردم ری ( دماوند، قصران، شمیرانی ها و لواسانی ها) با گویش آنان سخن رانند ولی مردم دور افتاده ی کهستانی با همان زبان و گویش باستانی خود گفتگو کنند که فهم آن برای مردم شهری و مردمان دیارهای دگر سنگین و دشوار است.  

(منبع: تاریخ طبرستان- اردشیربزرگ ص25)

     در بخش دیگری از همین کتاب آمده است: [زبان تبری ها] بومی مادر زاد بود و نخست با زبان آریایی[تکلّم می کردند]، سپس[زبان] پارسی [باستان] دوره هخامنشی و[پارتی/ پهلواییک دوره ی] اشکانی و در دوره ی ساسانیان زبان پهلوی[پارسیک/ فارسی میانه] بر آن افزوده گردید. در این زمینه آمده :"در طبرستان زمینی هامون است و کشاورزی کنند و ستور دارند و زبانی دارند نه تازی نه پارسی و بومی هستند که دیگر دیلمان زبان ایشان را ندانند... و تا روزگار حسن بن زید رضی الله عنه (250 270 ق) ... زبان تبری به کومسی و گرگان نزدیک بوده و همدیگر را به خوبی می فهمیدند، مگر تبری ها اندکی شتابزدگی داشتند و به تندی سخن می گفتند. لنگر زبان ایشان که امروزه نیز ادامه دارد واژه "هاده" (صیغه امر مصدر دادن: بده) و "هاکن"(صیغه امر مصدر کردن، انجام دادن، انجام ده) بود که بر شیرینی آن می افزود. در این زمینه آمده: "... و لسان قومس و جرجان متقاربان یستعملون الها یقولون هاده و هاکن و له حلاوة و لسان اهل طبرستان مقارب لها(یقاربه) الا فی عجله ...[3] زبان امروزه تبری ها با آن همه آمیختگی که پس از اسلام بر آن افزوده شده یکی از کهن ترین زبان [های] بومی ایران به شمار می آید و زبانی است پهناور و دامنه دار که زبان مردمان شهر نشین و تازی و کمی ترکی آمیختگی بسیار پیدا نموده است. ولی زبان کهپایه و کوه نشین از آلودگی ها دور و با شهرها بسیار فرق دارد.

(همان منبع صفحه 102)

     مناطق زیر مجموعه ی لهجه های طبری: برخی از محققین و کارشناسان لهجه های مربوط به زیرمجموعه ی طبری را به دوازده منطقه جغرافیایی تقسیم کرده اند که عبارتند از:

     "1 منطقه ی استارآباد شرقی: شامل کلیه روستاهای تبری زبان کوهستانی و کوه پایه ای شرق گرگان به ویژه منطقه شمالی شاهوار، علی آباد کتول، پیچک محله، فاضل آباد، محمّد آباد و فندرسک اعم از روستاهای کوهستانی، کوه پایه ای و جلگه ای غیر ترکمن نشین.

     2 منطقه ی کردکوی (استار آباد غربی): شامل "هزار جریب شرقی، شاه کوه زیارت، بالاجاده، رادکان، نوکنده، گز شرقی و غربی، سون دشتاق و روستاهای غیر ترکمن ‌نشین از زنگی محله گرگان و چهاردانگه و گلوگاه".

     3 منطقه ی بهشهر و هزار جریب: شامل "چهاردانگه هزارجریب" از "سورتی" تا "کیاسر" و روستاهای مناطق جلگه‌ای از "گلوگاه، شاه کیله" تا انتهای منطقه "قره‌طغان و رودخانه نکارود".

     4 منطقه ی ساری و هزار جریب: شامل "چهاردانگه" از "کیاسر" تا کوهستان های "دودانگه"، جلگه‌های مابین "میان دورود" و جلگه‌های مناطق غربی تجن رود تا جویبار.

     5 منطقه ی سواد کوه و قائمشهر: شامل مناطق کوهستانی فیروز کوه، سوادکوه و روستاهای جلگه‌ای حد فاصل بین کیاکلا ، جویبار و روستاهای کوهپایه‌ای بیشه‌سر.

     6 منطقه ی بندپی و  بابل: از مناطق کوهستانی چلاو آمل تا بندپی، امامزاده حسن در سمت غربی آلاشت و نواحی جلگه‌ ای حد فاصل فریدون کنار، بابلسر، بهنمیر، کیاکلا تا روستاهای کوهپایه‌ای کهنه خط، گنج افروز و بابل کنار.

     7 منطقه ی لاریجانات و آمل: از کوهستان های بندپی تا چلاو، لاریجانات، نمارستاق و کلارستاق آمل تا حوالی امامزاده هاشم و جلگه‌های دو سمت هراز، دشت سر و محمود آباد و کوهپایه‌ها و جلگه‌های جادّه ی چمستان، میان آمل و نور.

     8 منطقه ی نور و نوشهر: شامل بخشی از روستاهای بیرون بشم، کجور، نور و نوشهر و جلگه‌ های حدّ فاصل سرخ رود تا رودخانه ی چالوس.

     9 منطقه ی عباس آباد، چالوس و تنکابن شرقی: شامل مناطق چالوس، کلارباستانی، برخی از روستاهای کوهپایه‌ای منطقه ی بیرون بشم ولنگا و نواحی جلگه‌ای از آب چالوس و عباس آباد و رودخانه نشتا به مرکزیت عباس آباد.

     10 تنکابن مرکزی: شامل لهجه‌های دو هزاری و سه هزاری و خرم‌آبادی و گلیجانی و چالکش یعنی جلگه‌های حدّ فاصل آب نشتا تا آب شیرود.

     11 منطقه ی قصران باستانی: شامل مناطق اوشان، فشم، [میگون، شمشک، گاجره] و روستاهای کوهپایه‌ای جنوبی توچال تا مناطق غربی رودخانه جاجرود تا بومهن، ردهن و دماوند. [ البته گویش رودک، اوشان و فشم متفاوت است].

     12 منطقه ی لواسانات: شامل آبادی های لواسان کوچک و بزرگ." (منبع: فرهنگ واژگان تبری. زیر نظر: جهانگیر نصری اشرفی. ج 1، ص 49 50 تهران. انتشارات احیاء کتاب)

     همانگونه که گفته شد، زبان طبری یا مازندرانی از جمله زبان های کهن ایرانی است که برخی از نویسندگان و شعرا اثار خود را به این زبان می نوشتند.

     امروزه زبان طبری به نام زبان مازندرانی مشهور است که به لحاظ گذشت زمان که تغییرات آوایی در آن به وجود آمده است، در روستاها و شهرهای زبر مجموعه ی مازندران با لهجه های گوناگون صحبت می کنند. مثلاً ما در میگون و رودبارقصران به گنجشک می گوییم "میشکا" ولی در اصل مازندرانی "میچکا" تکلّم می شود.

     همین عاملِ گذشت زمان باعث شده است تا تغییراتی در زبان روی بدهد که بیشترین عامل آن متروک ماندن برخی از لغات و استعمال برخی لغات جدید به جای آن ها است. مثلاً در کلمه "هاکُن" به معنای "کردن" اینگونه تغییر کرده است: هاکُردَن آکُردَن کُردَن کَردَن

     بی‌تردید می‌توان گمان برد که شمار زیادی از این گونه آثار زبان طبری نابود شده و یا هنوز ناشناخته مانده و در دسترس پژوهشگران قرار نگرفته است.

معرفی برخی از کتب مربوط به زبان مازندرانی (طبری)

مجموعه ی منشات و احکام به سه زبان فارسی عربی و تبری

نیکی نامه نوشته ی مرزبان بن رستم

تاریخ رویان از اولیاءالله آملی

سیتی نساء (خواهر طالب آملی)

میراث مکتوب زبان طبری

شش دوبیتی نو یافته طبری

بازیابی زبان طبری از ادبیات کهن

کهن‌ترین آثار طبریِ نو: گردآوری آلکساندر خوجکو از ترانه‌های مازندرانی

ترجمه ی فصلی از طوفان‌البکا: کهن‌ترین نمونه نثر طبری نو

روایت طبری از واقعه ی شیخ طبرسی

دو متن طبری از عهد ناصری

بررسی فعل در گویش ولاترو: از متون گردآوری شده ی ان لمبتون

دستور گویش کومِشی اَفتَر: از روی گردآورده‌های صادق کیا و گئورگ مُرگِنشتِرنه

روسی های روستایی در مازندران به روایت : سیّد حسن ساداتی کردخیلی

     مرزبان‌نامه: کتابی است به زبان مازندرانی که اسپهبد مرزبان بن رستم بن شهریار بن شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن آن را تالیف کرد. بعدها سعدالدین وراوینی آن را از زبان طبری به فارسی دری نقل کرد. این کتاب در نیمه اول قرن هفتم میان سال های ۶۱۷-۶۲۲ هجری قمری از زبان طبری باستان به زبان پارسی دری نوشته شد.  مرزبان نامه از جمله شاهکارهای ادب فارسی و مازندرانی است. بسیاری از موارد مرزبان نامه از حد نثر مصنوع متداول گذشته و صورت شعری دل انگیز یافته ‌است. وراوینی چند سال بعد از اولین ترجمه ی مرزبان نامه یک بار دیگر دست به ترجمه ی این کتاب از زبان مازندرانی به فارسی زد؛ بدون آنکه از تألیف روضةالعقول (اولین ترجمه ی مرزبان نامه توسط محمد بن غازی مَلَطیَوی) آگاه باشد.

     مرزبان نامه وراوینی در نُه باب، یک مقدمه و یک ذیل است. این کتاب از زبان حیوانات و به تقلید از کلیله و دمنه نصرالله منشی نوشته شده ‌است. در واقع نویسنده کتاب از طریق داستان های غیرمستقیم و از زبان حیوانات پند و اندرزهای خود را به پادشاه زمان خود می‌گوید. این روش در میان دانایان هندی و ایرانی رواج داشت و در ایران پس از اسلام نیز ادامه یافت. پیش از سعدالدین وراوینی، محمد بن غازی مَلَطیَوی که دبیر سلیمان شاه بن قلج ارسلان (۵۸۸-۶۰۰) پادشاه سلجوقی روم بوده ‌است در سال ۵۹۸ و حدود ده سال پیش از وراوینی این کتاب را اصلاح و انشا نموده و آن را روضةالعقول نامیده ‌است. چنانکه از مقایسه ی آن با روضةالعقول برمی آید، بعضی از حکایات و ابواب اصلی کتاب در این ترجمه حذف شده که وراوینی خود نیز به این معنی اشاره کرده ‌است. تاریخ ترجمه ی مرزبان‌نامه و تهذیب آن به دست وراوینی کاملاً معلوم نیست، ولی مسلماً بین سال های ۶۰۷-۶۲۲ اتّفاق افتاد. مرزبان‌نامه از نوع ادب تمثیلی (فابل) محسوب می‌شود و نثر آن فنی است. عنصرالمعالی کیکاووس در قابوس نامه و ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان از مرزبان‌نامه نام برده‌اند.

     هم اکنون نسخه ی این کتاب به زبان مازندرانی وجود ندارد و به بسیاری این را به خاطر آب و هوای مرطوب مازندران می‌دانند که اجازه ماندن این کتاب را نداده است. در هر صورت امروزه فقط ترجمه‌های فارسی، ترکی و انگلیسی آن موجود است.

     دیوان امیر پازواری: این دیوان مجموعه‌ای از دو بیتی‌های طبری منسوب به شاعری به نام «امیر پازواری» است که « برنهارد دارن» شرق‌شناس روسی به یاری محمد شفیع مازندرانی، در سال ۶۱۸۶۰ میلادی تحت عنوان کنز الاسرار در سن پطرزبورگ با برگردان پارسی چاپ کرده ‌است.

     نصاب طبری: از یادگارهای عصر قاجاری کتاب نصابی است که امیر تیمور قاجار ساروی مشهور به امیر مازندرانی، در عهد محمد شاه قاجار سرود. در این اثر ۸۵۳ لفت مازندرانی و برابر فارسی هرکدام در چند بحر عروض به رشته ی نظم کشیده شده است. این لغات را صادق کیا از روی سه نسخه استخراج کرده و در واژه‌نامه ی  طبری(۱۳۲۷) تنظیم نمود.

     ترجمه‌هایی از عربی به طبری: آنچه میراث مکتوب طبری را از دیگر زبان ها ممتاز می‌سازد وجود چندین ترجمه از قرآن کریم و ترجمه‌ای از مقامات حریری است. روشی که در عموم این آثار اختیار شده، ترجمه ی کلمه به کلمه در زیر هر سطر از متن عربی ا‌ست و عیبش آن است که استخراج نحو زبان مقصد (طبری) را دشوار می‌سازد.

     نسخه­ی قرآن کتابخانه­ی لژ بزرگ اسکاتلند: خوشبختانه نسخه ی قرآن اسکاتلند از دسترس زبانشناس برجسته‌ای چون لارنس پائول الول ساتن بیرون نبوده است. وی در سال ۱۹۶۳، در بررسی جامع این ترجمه میان سطری نسخه قرآن محفوظ در کتابخانه ی لژ بزرگ اسکاتلند، زمان آن را در حدود سده دوازدهم هجری/ هجدهم میلادی و زبانش را از حوزه ی گویشی دریای خزر برآورد می‌کند. گو اینکه برخی ویژگی‌های گویشی آن نه گیلکی و نه مازندرانی است. از ۱۷۰۰ لغت مندرج در متن ۶۰۰ فقره محلّی و باقی فارسی است. مطالعه ی الول ساتن تطوّر تاریخی صامت ها، صرف، نحو و واژگان را در بر می‌گیرد. (متون طبری. حبیب برجیان. ص 16، 105)

     ترجمه­ی طبری مقامات حریری: ترجمه ی مقامات الحریری که نسخه‌ای در کتابخانه ی ملک تهران نگهداری می‌شود و دارای ۱۸۹ برگ است. صادق کیا(۱۳۲۳) در ارزیابی کوتاهی ترجمه را از اوایل قرن هفتم برآورد کرد؛ امّا فضل‌الله پاکزاد(۱۳۸۴) در مطالعه‌ای که از شش مقامه ی نخست متن به عمل آورده، تاریخی قدیمی‌تر از قرن نهم و دهم هجری برای آن قائل نمی‌شود.

     نسخه­ی قرآن خاندان سورتیجی: ترجمه ی دیگری از قرآن در خاندان سورتیجی در شهر ساری نگهداری می‌شود و داری ۲۵۰ برگ است. متن حاوی نیمه ی دوم قرآن منهای سوره‌های کوتاه آخر است و حدوداً بیش از یک سوم کتاب آسمانی را در بر می‌گیرد و زبان ترجمه به زبان مقامات الحریری نزدیک است؛ بنابراین قدمت آن ممکن است به سده ی هفتم هجری برسد. به عنوان مثال: آیه‌ای از قرآن بدین صورت ترجمه شده است: «یا ایها النّاس اِتّقوا ربّکُم انّ زلزله السّاعه شیٌ عظیم» ای مردمون بترسین شما خیا را کی زمین‌لرز قیومتی جیش وزرک

     دو نسخه­ی قرآن کتابخانه­ی مجلس: نسخه‌های خطی دو ترجمه طبری قرآن در کتابخانه ی مجلس نگهداری می‌شود: یکی به شماره ۱۲۲۷۸ در ۳۱۸ برگ با عنوان «تفسیر قرآن با ترجمه طبری جلد اول» و دیگری به شماره ۱۷۹۸۲ در ۳۸۸ برگ با عنوان «تفسیر قرآن از سوره ی مریم تا آخر با ترجمه ی فارسی و طبری کهن» که در ذیل بررسی می‌شود.

در تصویر، سوره ی قدر قرآن به همراه ترجمه ی طبری کهن

در تصویر، سوره ی کوثر قرآن به همراه ترجمه ی طبری کهن

     ترجمه ی زیدی قرآن کریم به زبان طبری:  از آثار ارزشمند طبری قدیم ترجمه‌ای است از قرآن کریم از سوره ی مریم تا آخر با ترجمه فارسی و طبری کهن که به شماره ۱۷۹۸۲ در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود. شهاب‌الدین حسینی نجفی مرعشی پشت جلد کتاب می‌نویسد: «آنچه به نظر حقیر آمد پس از ملاحظه ی بسیار مختصر: در حواشی آیات شریفه تفسیری است ملتقط از کشاف، بیضاوی، تفسیر ناصر کبیر از ائمه ی زیدیه ی جدامی سیّد مرتضی، تفسیر ثعلب، تفسیر سُدّی و کسی که تفسیر به امر او نوشته شد. اسمش ملّاحاجی پسر فقیه مازندرانی دیلمی از اعلام زیدیه می‌باشد. آنچه به نظر حقیر می‌رسد تفسیر تألیف علامه بحّاثه شیخ مجدالدین مازندرانی است از اعلام زیدیه که در حدود سنه ۷۰۰ فوت شد (والعم عندالله). نفاست نسخه از حیث قدم و مشتمل بودن بر لغات مازندرانی ست و علاوه مشتمل است بر کلمات بعضی از علمای زیدیه در تفسیر آیات شریفه قرآن» به عنوان مثال در ترجمه سوره کوثر آمده است:

«إنّا أعطَیناکَ الکَوثَرَ» اما ترا هادائیم یا محمد (ص) وهشتی خونی چشمه

«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَر» نماج بکن، تی خیا شکر بجار دنی بره، دیم هاقبله کن، قربان بکن

«إنَّ شانِئَکَ هوَ الأَبتَرُ» که ترا بزا نوم بوسته اونه

 (منبع: ویکی پِدیا)

از آثار ارزشمند شعرای متاخرین طبری می توان دیوان روجای نیما را نام برد. پس از نیما شاعران بومی سرا به خلق آثار پرداختند که عبازتند از:

     سولاردنی، اثر شاعر گرانقدر جلیل قیصری است که در سال 1371 توسط انتشارات زهره چاپ شده است.

     اساشعر، گونه ای دیگر از شعر مازندرانی با پایه گذاری جلیل قیصری.

     شکوفه هایی از ادبیات مازندران، فتح الله صفاری در سال 1347 توسط انتشارات پیروز چاپ شد.

     نوج، محمود جوادیان کوتنایی در سال 1375 توسط انتشارات معین منتشر شد.

     نغمه های سرزمین بارانی، اسدالله عمادی به همکاری نشر شلفین در سال 1386 به چاپ رسید.

     در میگون هم از دهه های گذشته برخی شعرا به زبان میگونی اشعاری سروده اند که مورد استقبال فرهنگ دوستان قرار گرفت. برخی از شاعران بومی هم اشعارشان را به چاپ رسانده اند. برای نمونه به یک شعر از آقای مرتضی کیارستمی اشاره می شود.

سوقُلمَه

بِرا با هَم بوریم میگون بَوینیم / لوسَر و چالَک و هیمون بَوینیم

بوریم یه سَر میون کیچِه باغِش / بَوینیم میگون و سو سو چِراغِش

دِلَم خوانَه پَسینِه سَر بوری تو/ سُراغِ قُری و سَموَر بوری تو

بَکِش یه تاسَک آش هَلی رَ / تابِسون یاد هاکِن باغِ گِلی رَ

هییِر پارکایی نون و کُهنِه پَندیر / که تا قاطی کُنیم با تاسَکی شیر

بَخور دِهی نونَ با قُرمَه ای گوشت / اِسا هارِش که دارنِی تو یه اَنگوشت

بَنیش چُشمِه ای گَل کِتری رِ تَش کُن / بَخور میشی شیر و یه وَری غَش کُن

یادِت اِینَه خُنِه ای پَنج دَری رِ / تاوِسّون و باهار اوسال سَری رِ

نِکاس چی دورتادور گُل شَمدونی بِه / دیوار خِشتی نی سَر دی شیروونی بِه

دِراویت بِه سی تُرش سَرنِه داری دیم / جیگَر خواسَه بورِه اون داری پی دیم

اَگِه دَس بَزوبایی دَوا بِرا بِه / سُقُلمَش چی بوئَم تَنِت سیا بِه

چالَک کُرسی بِی و زِمِسّونی شو / گَب و آسِنی بِه از این سو و اون سو

هِگِرد میگون بَوین چَندی قَشَنگَه / تلی و کُرزالش دی عنابی رَنگَه

بِرا هاکُن تو کاری بَهرِ شَهرِت / که تا جام اَجَل نَریتِه بَهرِت

تِنی غُصِه بَکوشتِه مُرتضی رِ / هِگِرد جانَم هاکُن شُکرِ خُدارِ

تو رِ یَزدون هِدا صد ناز و نعمت / بِکاری و بَچینی تو به هِمَت

     زبان عمومی مردم قصران لهجه‌ای از زبان باستانی پهلوی رازی است که زبان طبری یا مازندرانی، که از ریشه ی زبان های دیرین ایرانی است، و اندکی عربی بدان درآمیخته و از زبان دری نیز در قرون اسلامی تأثیر یافته است، و هر چه از ری به مازندران نزدیک تر شوند بر میزان لهجه ی مازندرانی به همان نسبت افزوده می‌شود، چنان‌که در لهجه ی میگون و شهرستانک و لالان و زایگان و روته و گرمابدر و شمشک و دربندسر لهجه ی مازندرانی غلبه دارد.

                                                        (منبع: احسن التّقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص ۳۶۸)

     "زبان طبری در ناحیه طبرستان(مازندران) متداول است. زبان طبری از جمله زبان های ایرانی دوره جدید است که دارای ادبیات مکتوب قابل توجّهی است".

                                                         (منبع: تاریخ زبان فارسی تالیف دکتر مهری باقری)

      آن لمبتون در کتاب Three Persian Dialects در سال ۱۹۳۸ به بررسی گویش ولاترو/ ولایت‌رود که جزو گویش های منطقه ی قصران می‌باشد، پرداخته است.

                               (واژه‌نامه ی طبری، صادق کیا، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1327، ص 10)

     "در ری و نواحی آن و از جمله قصران در قرن های سوم و چهارم هجری، به روزگار علویان و آل زیار و آل بویه، دیالمه راه داشتند و بدین سبب زبان طبری یا مازندرانی نیز در قصران نفوذ یافت... کوتاه سخن آن که توان گفت زبان عمومی مردم قصران لهجه ای از زبان باستانی پهلوی رازی است که زبان طبری یا مازندرانی، که از ریشه و بن زبان های دیرین ایرانی است و عربی و اندکی ترکی بدان در آمیخته و از زبان دری نیز در قرون اسلامی تاثر یافته است و هر چه از ری به مازندران نزدیک تر شوند بر میزان لهجه ی مازندرانی به همان نسبت افزوده می شود... میان لهجه های آبادی های هریک از دو بخش (قصران) اختلاف اصولی زیادی موجود نیست و سخن یکدیگر را به راحتی می فهمند. نهایت آن است که میان آبادی ها در طرز اشتقاق کلمات و لحن صوت و ادای مصوّت ها و تصریف افعال تفاوت گونه ای مشاهده می شود."

                                                                       (کریمان، حسین،1356، قصران،ص9-757).

     " علاوه بر این ها هنوز قصران ری و به ویژه دی های قصران داخل که به سبب صعوبت ملک با خارجیان کمتر اختلاطی داشته اند و زبان محل باستانی ایشان بالنسبه محفوظ مانده، همانند: اوشان، آهار و میگون و غیره حرف ذال را در کلمات "یا " تلفظ می کنند؛ و افعالی که دارای این حرف هستند ظاهراً بدون استثناء همه با "یا " تلفظ می شوند، همچون: بَشِیَن به جای شدن، بخندیئَن به جای خندیدن، بِبَخشیئَن به جای بخشیدن، بَرِسیئَن به جای رسیدن، بکشیئَن به جای کشیدن، و صدها مثال دیگر؛ و این کار در بسیاری از موارد در اسامی نیز صورت می گیرد، چنان که پدر را پیئَر و روده گوسفند را ریئَه، و دوده را دیئَه، و قریه رودک را روئَک تلفّظ می کنند.(حرف دال در کلمات فوق بر طبق قاعده همه در اصل ذال بوده است").

                                                               (منبع: ری باستان. دکتر حسین کریمان. ص 504)

خلاصه ای از دستور زبان میگونی

جدول فعل های میگونی

مصدر

بن ماضی

بن مضارع

فعل امر

صفت
مفعولی

هارشی یَن

هارشی یَه

اِش

هارِش

هارشی

 

گذشته

ساده

گذشته

استمراری

گذشته

نقلی*

گذشته

مستمر1

گذشته

مستمر2**

گذشته

بعید

گذشته

التزامی

هارشی مَه

اِشی مَه

هارشی مَه

اِشی بِیمَه

دَوِ اِشی مَه

هارشی بِیمَه

هارشی بِیبام

هارشی

اِشی یی

هارشی

اِشی بِیی

دَوِ اِشی نی

هارشی بِیی

هارشی بیبای

هارشی یَه

اِشی یَه

هارشی یَه

اِشی بِیَه

دَوِ اِشی نَه

هارشی بِیَه

هارشی بِی با

هارشی می

اِشی می

هارشی می

اِشی بِیمی

دَوِ اِشیمی

هارشی بِیمی

هارشی بیبایم

هارشی نی

اِشی نی

هارشی نی

اِشی بِینی

دَوِ اِشینی

هارشی بِینی

هارشی بیباید

هارشی نَه

اِشی نَه

هارشی نَه

اِشی بِینَه

دَوِ اِشینَه

هارشی بِینَه

هارشی بیبان

*: برخی از محققان بر این باورند که در زبان طبری ساخت ماضی نقلی وجود ندارد و گویشوران از ساخت گذشته ی ساده به جای آن استفاده می‌کنند. در زبان میگونی نیز به جای ماضی نقلی از ماضی ساده استفاده می شود.

**: به نظر می رسد فعل ماضی مستمر در زبان میگونی با دو ساخت وجود داشته باشد.

حال اخباری

حال مستمر

حال التزامی

آینده

شخص

شومَه

دَر شومَه

بورَم

وِینِه بورَم

اول شخص مفرد

شونی

دَر شونی

بوری

وِینِه بوری

دوم شخص مفرد

شونَه

دَر شونَه

بورِه

وِینِه بورَن

سوم شخص مفرد

شومی

دَر شومی

بوریم

وِینِه بوریم

اول شخص جمع

شونِنی

دَر شونِنی

بورید

وِینِه بورید

دوم شخص جمع

شونِنَه

دَر شونِنَه

بورَن

وِینِه بورَن

سوم شخص جمع

     نکته: در طول زمان برخی از ساخت های یک مصدر ممکن است کم کم متروک و از دایره ی کاربرد اهل زبان خارج شوند. به عنوان مثال: در زبان فارسی امروز، فعل « است» فقط در صیغه ی سوم شخص به کار می رود و دیگر صیغه های آن صرف نمی شوند. در این جا هم می بینیم که معادل مصدر رفتن در زبان میگونی در حال اخباری و مستمر با بن « شو» ساخته می شود، امّا ساخت التزامی این فعل با مصدر « بوردَن» به کار می رود.

     زمان دستوری: زبان فارسی دارای سه زمان دستوری اصلی است: گذشته، حال، و آینده. در فارسی دری همه افعال از دو بن ماضی و مضارع ساخته می شوند. بن مضارع فارسی دری همان ماده فارسی میانه است که گاه با هم اختلافِ تلفّظ جزیی دارند فعل ها از دو بن ماضی و مضارع ساخته می شوند.

در زبان میگونی این قاعده با تفاوت هایی انجام می شود. برای مثال:

بن ماضی= مصدر بدون (ن) پایانی : دیدن دید ، کاشتن کاشت

بن ماضی = "ن" مصدر به "ه" تبدیل می شود. مانند: بَدییَن بَدییَه، بِکاشتَن  بِکاشتَه

بن مضارع= فعل امر بدون ب آغازی : بَوین وین، بکار کار

     فعل امر: در زبان میگونی دو ساخت برای فعل امر وجود دارد. در بیشتر موارد فعل امر همانند زبان فارسی با « ب» آغازین ساخته می شود، امّا در برخی موارد در ساخت فعل امر از پیشوند «ها» استفاده می شود. مثل: هارِش و هاکُن که در این موارد شیوه ی ساخت بن مضارع متفاوت است و از قاعده ی خاصی پیروی نمی کند.

هارِش اِش

شناسه ها در زبان میگونی

گذشته

حال

شخص

مَه ma

اَم am

اول شخص مفرد

ئی i

ئی i

دوم شخص مفرد

اَ a

اِ e

سوم شخص مفرد

می mi

یم im

اول شخص جمع

نی ni

ین in

دوم شخص جمع

نَ ma

اَن an

سوم شخص جمع

صرف مصدر «بوئِردَن» در فعل گذشته و حال با نمایش شناسه ها

گذشته

حال

شخص

بورد + -ِ مَه ma

بور + -َ م m

اول شخص مفرد

بورد + ی i

بور + ی i

دوم شخص مفرد

بورد + اَ a

بور + اِ e

سوم شخص مفرد

بورد + -ِ می mi

بور + یم im

اول شخص جمع

بورد+ -ِ نی ni

بور + ین in

دوم شخص جمع

بورد + -ِ نَ ma

بور + -َ ن an

سوم شخص جمع

نکته: دو پیشوند «ها» و «ا» در ابتدای برخی از افعال می آید که در برخی از جاها از هر دو استفاده شده است. به احتمال زیاد این کلمات با «ها» شروع می شدند و در اثر زمان و راحتی تلفّظ حرف «ه» برداشته شد و از حرف «ا» در ابتدا استفاده شده است. مانند: هاکُردَن و آکُردَن

* برخی گویش میگونی با فارسی یک سان هستند و هیچ فرقی در تلفّظ آن وجود ندارد. مانند: بیدار، لوله و مداد که در زبان و لهجه­ی میگونی همین طور تلفّظ می شوند .

* برخی گویش میگونی با تغییر صداهای کلمات فارسی بیان می شوند. مانند: چشمه (چُشمَه)

* درگویش میگونی انتهای برخی کلمات فارسی به "او" تبدیل می شوند. مانند: گاو (گو)، آب (او)، خواب (خو)، شب (شو)، بگو (بو)، شنا (شِنو)، لگد (لو)

* در گویش میگونی حرف "ا" بعد از حرف اول برخی کلمات فارسی اضافه می شود. مانند: بهار (باهار)

* در گویش میگونی برخی حروف "ا" در وسط تبدیل به "او" یا "اُ" می شود. مثل : شانه " شونَه "، جان " جُن"، نان " نون "، ران " رون "، بام " بوم "، نام " نوم ".

* برخی گویش های میگونی حرف "ر" در انتهای برخی کلمات فارسی اضافه می شود و برخی صداها هم تغییر می کند. مانند: تنها (تنهار)، بشوی (بَشور)

* برخی گویش های میگونی حرف "ب" در برخی از کلمات فارسی تبدیل به "م" می شود. مانند: انباری (اَمباری)، شنبه (شَمبَه)

* در گویش میگونی برخی حروف در کلمات فارسی حذف و حرف قبلی آن مشدّد تلفّظ می شود. مانند: دسته (دَسَّه)، دزدی (دُزِّی)

* در گویش میگونی حرف «ز» در "از" حذف می گردد و حرف بعدی مشدّد تلفّظ می شود. مانند: از مادر (اَ مّار)

* در گویش میگونی حرف "ی" و "ه" در انتهای برخی کلمات معنای "است" می دهد. مانند: بَریت بَوِه (ریخته است) بَریت بَوِیَه (ریخته شده است)

* در گویش میگونی برخی از حروف ابتدا، انتها یا وسط کلمات فارسی حذف می شود. مانند: آتش (تَش)، چشم (چُش)، گلو (گَل)، دست (دَس)، ماست (ماس)

* در گویش میگونی برخی از حروف "ق" تبدیل به حرف "خ" می شود. مانند: نقش (نَخش)، مشق (مَخش)

* در گویش میگونی برخی کلمات، صدای " او " در وسط کلمه تبدیل به صدای " اُ " می شود. مانند: قورباغه (قُرباغَه)، بابا قوری (بابا قُری)

* در گویش میگونی برخی کلمات، کاملاً با فارسی امروزی فرق دارند. مانند: کفگیر (اَسُم)، نیشگون (پِندیگ)، ببین (هارِش)، خاکستر (کِلِین)، بگیر (هاییر)، بابا (پیئَر)

* در گویش میگونی ضمیر اشاره ی "این" و "آن"، حرف "ن" ، فتحه گرفته و "های بیان حرکت"، به انتها اضافه می شود. مثل: این در "اینَه"، و "آن در " اونَه" .

* در گویش میگونی به جای حرف " ژ" و "ز "، بیشتر از حرف " ج "، استفاده می شود. مثلاً: ژاله در "جالَه"، مژه "میجَه یا میجیک" بدوز"بَئوج"، بریز"بَریج"، بریز، بگریز"بوریج".

* در گویش میگونی بسیاری از کلمات " های " بیان حرکت در آخر کلمات، مفتوح و در صورت مشدّد بودن حروف، بدون تشدید تلفّظ می شوند. (به جز " که " و " چه ") مانند: درّه " دَرَه "، ارِّه "اَرَه"، سینه "سینَه"، ساده "سادَه"، مرده "مُردَه".

* در گویش میگونی بسیاری از کلماتی که اکنون در فارسی حال حاضر به "های"، غیر ملفوظ (های بیان حرکت)، ختم می شود، به شکل باستانی فارسی کهن، با " گ "، به کار می رود. مانند: تخته "تَختَگ"، هسته "هَسَّگ"، همیشه "هَمیشَگ".

* در گویش میگونی پاره ای از کلمات، پسوند "آل"، "ل"، برای بیان نسبت استفاده می شود و صفت نسبی می سازد. مانند: کِز + آل = کِزال، سَنگ + ل = سنگَل، کشک + ل = کَشکَل.

* در گویش میگونی ابتدای بیشتر افعال "ها"، اضافه می شود. مانند: هاکُردَن (کردن)، هارشیئَن (دیدن)، هازوئَن (فرو کردن)، هاسوتَن (سوختن)، هانیدَن (گذاشتن).

* در گویش میگونی پیشوند های متّصل به فعل بر مصدر ها نیز حرف "ب" و "ه" افزوده می شود. مانند: بَنِویشتَن (نوشتن)، واهِشتَن (گذاشتن)، هِدائَن (دادن).

* در گویش میگونی یکی از پیشوند های بسیار رایج که بر سر فعل ها می آید، "د" است که در فارسی رایج سابقه ندارد. مانند: دِماسّیئَن (چسبیدن)، دَچیئَن (چیدن)، دَوِسّائَن (بستن).

* در گویش میگونی بسیاری از موارد حرف "ب"، تبدیل به "و"، می گردد. مانند: وِنی (بینی)، وَرَه (برّه)، وَرف (برف)، وارِش (بارش).

* در گویش میگونی موارد محدودی نیز حرف "و" به "ب"، تبدیل می شود. مانند: بَفا (وفا)، بارِد (وارد).

* در گویش میگونی حرف "ت" برخی کلمات فارسی، عمدتاً به "د"، مبدّل می گردد. مانند: وَحشَد (وحشت)، بِهِشد (بهشت)، راسدی (راستی)، تود (توت).

* در گویش میگونی برخی کلمات، حرف "ر"، به "ل" تبدیل می شود. مانند: بَلگَه (برگه)، مَلهَم (مرهم)، زَنجیل (زنجیر).

* در گویش میگونی برخی کلمات حرف "ف" فارسی، به شکل "و"، تبدیل می شود. مانند: کفش (کَوش)، درفش (دوروش).

* در گویش میگونی الف و نون یعنی (آن)، در آخر اسم، به " وون " و یا " ون "، تبدیل می شود. مانند: پَهلوون (پهلوان)، تهرون (تهران)، خیابون (خیابان)، شِمرون (شمیران)، اَرزون (ارزان)، تُکون (تکان)، گُرون (گران).

* در گویش میگونی همزه ی آخر کلمات، اگر به کسره ختم شود، به همزه ی مفتوح تبدیل می شود. مانند: نمونه (نُمونَه)، ویرانه (ویرونَه)، یارانه (یارونه)، زَنانه (زَنونَه). خانه (خُنَه)، گلوله (گُلَّه)، خسته (خَسَّه).

* در گویش میگونی صدای ضمّه ی لغات فارسی به کسره تبدیل می شود. مانند: بزغاله (بِزغالَه)، دزد (دِز)، ملّا (مِلّا).

* در گویش میگونی صدای فتحه ی لغات فارسی در مواردی به کسره تغییر شکل می دهد. مانند: فنا (فِنا)، غذا (غِذا).

* در گویش میگونی "اَم" یا "اَن" در گفتار فارسی، در برخی موارد به "اوم"، و یا " اون "، تبدیل می شود. مانند: شوم (شام)، لَواسون (لواسان)، جِوونون (جوانان).

* در گویش میگونی در خیلی موارد کلمات فارسی که به "پ"، پایان می یابد، به "ب"، مبدّل می شود. مانند: توپ (توب)، کاپ (کاب)، سوپ (سوب).

* در گویش میگونی تشدید به خصوص در افعال و اسامی فراوان است. مانند: بَکُّتِنا (کوبید)، بَپِّرِسَّه (پرید)، اِرزِسَّه (ارزش داشت)، فَنَّک (فندک).

* در گویش میگونی در لغاتی که به صامت "ر" یا "ل"، ختم می شود، مصوّت میانجی کسره ظاهر می شود. مانند: متر (مِتِر)، اَبر (ابِر)، فکر (فِکِر)، سطل (سَطِل).

* در گویش میگونی کلماتی که به همزه ی غیر ملفوظ ختم می گردند، به کسره بر می گردند. مانند: آینه (آیِنَه).

 * در گویش میگونی "ه"، در انتهای کلمه بعد از الف خوانده نمی­شود. مانند: چا (چاه)، را (راه)، روبا (روباه)، شا (شاه)، ما (ماه).

     ضمایر مفعولی در لهجه ی میگونی این ها هستند:

مِنَه = به من

تو رَ = به تو

وی رَ = او را

اما رَ = ما را

شِمارَ = شما را

اوناهانَه (وِشونَه) = آن ها را

* در گویش میگونی، با تکرار یک اسم، جمع ساخته می شود. مانند: ریک ریکا (پسرها)، کیج کیجا (دخترها)، کِرگ کِرگ (مرغ ها)، وِرگ وِرگ (گرگ ها).

* در گویش میگونی، گاهی با اضافه کردن " آ "، به آخر اسم، جمع درست می شود. مانند: شو + ا = شوآ یعنی شب ها، روز + آ = روزا یعنی روز ها، آدِم + آ = آدِمی یعنی آدم ها.

* در گویش میگونی، در مواردی نیز با اضافه کردن "ون"، به آخر اسم، جمع بسته می شود. مانند: خاخِر + ون = (خاخِروون) یعنی خواهران، باغ + ون = باغون، یعنی باغ ها.

* در گویش میگونی، در بعضی موارد هم با اضافه کردن "و"، به آخر اسم، جمع ساخته می شود. مانند: حرف + و = حَرفو، یعنی حرف ها، کار + و = کارو یعنی کار ها.

     ضمایر فاعلی در گویش میگونی این ها هستند:

مِن = من

تِ = تو

وی = او

اما + ما

شِما = شما

اوناهان = وِشون

     ضمایر پیوسته، مثلاً در مورد کلمه ی برادر به این شکل است:

بِرارَم = برادرم

بِرارِت = برادرت

بِرارِش = برادرش

بِرارمون= برادرمان

بِرارتون= برادرتان

بِرارمون=برادرمان

     ضمیرهای ملکی، مثلاً در مورد کلمه ی مادر، به این نحو می باشد:

مِنی مار = مادر من

تِنی مار = مادر تو

وِنی مار = مادر او

 

اَمِنی مار = مادرمان

شِمِنی مار = مادر شما

اوناهانی مار= مادر آن ها

وِشونی مار = مادر آن ها

ضمیرهای فاعلی پیوسته، مثلاً برای رفتن " بوئِردَن "، بدین شرح می باشد:

بوردِمَه = رفتم

بوئِردی = رفتی

بوئِردَه = رفت

بوئِردِمی = رفتیم

بوئِردِنی = رفتید

بوئِردِنَه = رفتند

ضمیرهای فاعلی پیوسته، مثلاً مصدر نرفتن " نَشیئَن "، اینگونه است:

نَشیمَه = نرفتم

نَشیئی = نرفتی

نَشیئَه = نرفت

نَشمی = نرفتیم

نَشینی = نرفتید

نَشینَه = نرفتند

ضمیرهای تاکیدی

خودَم = خودم

خودِت (خِدِت) = خودت

خودِش = خودش

خُمّون = خودمان

خُتّون = خودتان

خُچّون = خودشان

ضمیرهای اشاره:

اِی، اینَه = این

اُن، اونَه = آن

اینِهان، ایناهان = این ها

اونِها = آن ها

اینِهایَه = اینهاش

اوناهایَه = اونهاش

* در گویش میگونی، عمدتاً صفت قبل از اسم می آید. مانند: سیلِ آدِم (آدم زشت)، گَتِه دار (درخت بزرگ)، سِرخِ سی (سیب سرخ)

 * در گویش میگونی، صفت و موصوف معمولاً از نظر جمع با هم مطابقت نمی کنند. مانند: زن های قشنگ = قَشَنگِ زِناکون، مردان زحمت کش = زَحمَد کَشِ مَرداکون

* در گویش میگونی در ضمایر کمتر از حرف "ب"، استفاده می شود. مانند: مِنَه (به من)، تُرَه (به تو)، وی رَه (به او)، امارَه (به ما)، شِما رَه (به شما)، اونِهانَه (به آنها)، حَسَنَه (به حسن)، اَحمَدَه (به احمد)، مَردومَه (به مردم)

* در گویش میگونی، برای حرف ربط "را"، از رَ یا رَه و یا تنها یک فتحه به آخر ضمایر و اسم خاص و عام استفاده می کردند. مانند: سی رِ بَچین (سیب را بچین).

* در گویش میگونی، ایشان معادل "وِشون" یا "ویشون"، می باشد. به ایشان می شود: وِشونَه یا ویشونَه، برای ایشان می شود: وِشونِر یا ویشونِر ، ایشان را، هم می شود: وِشونَه یا ویشونَه.

* در گویش میگونی، کلمه­ها­ی"تِر"، "چِر"، "شِر"،"هِر"، "یِر" و "مِر" در انتهای کلمات به معنای "برای"، استفاده می شود. مانند: خُمِّر (برای خودم)، خُدتِر (برای خودت)، خُچِّر (برای خودش)، خُمّونِر (برای خودمان)، خُنَه شِر (برای خانه اش)، راهِر (برای راه)، خُدایِر (برای خدا)

* در گویش میگونی، با اضافه کردن (ن، ی، ای، ین، وَر، چَه، چی، واز، جِن، دار، روو، گِن)، به آخر اسم یا کلمات، اسم فاعل ساخته می شود. مانند: حَملَه ای، خوو وَر، رَحین، خَرَک چی، کَفدَر واز، قاهرِ جِن، کِشِن، دار دار چی، ریقِن، خِش رو، رودار، دوروجِن، نَنگین.

* در گویش میگونی، برخی حروف حذف و یا تبدیل می شوند. مانند: بِم، مِنَه (به من)، بِت، تِه (به تو)، حَسَنَه (به حسن)، خِدارَ (خدا را)

* در گویش میگونی، اکثر مواقع (به)، تلفّظ نمی شود و در موارد معدودی هم اگر به ناچار وجود آن ضرورت یابد (وِ) تلفّظ می شود. گاهی هم تغییراتی در اسم ایجاد می گردد. مانند: یاد اوردَن (به یاد آوردن)، کوه بوردَن (به کوه رفتن)

* در گویش میگونی، برخی موارد به جای کلمه­ی "خیلی" از تکرار یک کلمه استفاده می شود. مانند: بالّام بالّام، گَت گَت

* در گویش میگونی، علاوه بر تکرار صفت برای بیان بزرگی یا زیادی، از موارد بیرونی مشهود و ملموسی نظیر، کوه، دَریا، خَروار، خَرمِن، خَر و گاو نیز استفاده می شود. مانند: کو ای اِندا (به اندازه ی کوه)، دِریا دِریا او (دریا دریا آب)، خَروار خَروار واش (کنایه از علف فراوان)، خَرمِن خَرمِن گیس (کنایه از گیس فراوان)، خَرِ کَلَّه (کنایه از کلّه ی بزرگ)، گو زور (کنایه از زور یا نیروی زیاد).

* در گویش میگونی، علامت مصدر شامل: دَن، تَن، یَن و اَن می باشد. مانند: بَوِردَن، بَئوتَن، بَخِریئَن، هِدائَن

* در گویش میگونی، برای ساختن فعل مجهول از اشکال فعل شدن "بَوِیَن" همراه با اسم مفعول مورد نظر، استفاده می گردد: مانند: بَخونِس بَوِه (بَوِیَه) (خوانده شد)، بَچی بَوِه (بَوِیَه) (چیده شد)

     برخی ضمایر اشاره: اینجَه: injah این جا، اونجَه: unjah آن جا، این جاهان: injāhān این جاها، اون جاهان: unjāhān آن جاها، این دیم: in dim این طرف، اون دیم: un dim آن طرف، این دیمَه: in dima این طرف، اون دیمَه: un dima آن طرف، این سی: in si این طرف، اون سی: un si آن طرف، این پَلی: in pali این طرف، اون پَلی: un pali آن طرف، این پَند: in pand این طرف، اون پَند: un pand آن طرف، این وَر: in var این طرف، اون وَر: un var آن طرف

     برخی ضمایر پرسشی: چِتی: cheti چطور؟، چَندی: chandi چند تا؟، چقدر؟، چِه: che چرا؟، چینِر: chiner برای چه؟، چیئِر: chier برای چه؟، کُدوم: kodum کدام؟، کِنِر: kener برای چه کسی؟، کِنی:  keni مال کی؟، کوجه: kuja کجا؟

     برخی ضمائر شخصی: فاعلی: مِن (من) تو (تو) وی (او) اِما (ما) شِما (شما) ویشون (آن ها)

مفعولی: مِنِه (مرا) تورِ (تو را) وی رِ (او را) اِمارِ (ما را) شِما رِ (شما را) ویشونِه (آن ها را)

ملکی: مِنی (مال من) تِنی (مال تو) وِنی (مال او) شِمِنی (مال شما) ویشونی (مال آن ها


     برخی افعال امر و نهی: (بَنیش) بشین، (نَنیش) نشین، (هِمالِن) (نوک پاچه ی شلوار یا آستینت را ) بالا بزن (هِنِمالِن) (نوک پاچه ی شلوار یا آستینت را) بالا نزن ، (بوئِر) برو، (نَشو) نرو، (دِپاج) پخش کن، (دِنِپاج) پخش نکن، (دَکُّتِن) بکوب، (دِنِکُّتِن) نکوب، (دِمال هاکُن) دنبال کن، (دِمال نَکُن) دنبال نکن، (وَل هاکُن) کج کن، (وَل نَکُن) کج نکن، (دِسبوج) پر کن، (دِنِسبوج) پر نکن.  

     برخی کلمات که چند معنی دارند

تُک: منقار، لب و دهان، لبه، نوک، بلند ترین نقطه ارتفاعی

دَم : بخار، جلو، لحظه

کِش: ادرار، پیشِ ، کِش (کِشش)

مِن: وزنی برابر با چهل سیر یا سه کیلو، من

نوش: گوارا، نگو بهش

واکُردَن: باز کردن، بازکردن نخ های بافتنی

وَر بیموئَن : برآمدن، تخمیر شدن خمیر، از جا کنده شدن، جوجه شدن تخم پرندگان

وَرآوُر: برآورد، بررسی، تخمین، گویا

وَرکَتَن:  برافتادن، پیچ خوردگی استخوان های دست و پا

وِز: اخم، پف، صدای پشه

وَشنایی: گرسنه ای؟ گرسنگی، حریص

وِنی : بینی، مال او

     برخی کلمات با معانی یکسان

اِسا، اَلحال، اَلونی، حَلا، دیئَر، حَلایی، اَلون: اکنون، به تازگی، تا کنون

اَثَر اووسور، رَج، نوشونَه (نشانه)

پُرتوک، کِش، پیشِ کِش (ادرار)

پِی گیتَن، واکُردَن (باز کردن نخ های بافته شده)

شوِ جُمَه، جُمِه شو (شب جمعه)

شَنگَل، اَجیئَک، اَنگَل، کَتِرا، اُبَل، مامِلَه،  دولَک، نَروک (دول)

شِنو، اوتَنی، حوضِنی ( شنا)

شیردون، مَمَه، سینَه (پستان)

دَنییَه، نییَه (نیست)

صَدَمَه، لَت، لَت و پار (صدمه)

طایِفَه، سو، سو ئو سِلسِلَه، دودِمون، تیرَه (طایفه)

عاصی، سوتوه، مَگَسی، واموندَه، هِلاک، ذِلَّه (خسته و مانده شدن)

عُریون، قات و قورات، عور، قاقاروت، قات، لُخت و عور، دیار، لُخت و پَتی (لخت و برهنه)

نیمو، نیمویَه (نیامد)

نَییر، نَییرِش (نگیر)

وِنی، وینی، دُماغ (دماغ بینی)

     برخی کلمات هم شکل، امّا با معنی متفاوت

مِیل(اشتها)، میل(چرخ آسیاب که سنگ را حرکت می داد)، میل (چوب مخروطی در ورزش باستانی)، میل (طول دو کیلومتر)

نِشونَه (نشانه)، نَشونَه (نمی رود)

نَطُق (تنبیه)، نُطق (سخنرانی)

نُمونَه (نمونه)، نَمونَه (نماند)

وَرکَت (برکت)، وَرِکِت(پیچ خوردگی استخوان)، وَرکِت (فانی)

وِسَّه (می خواست)، وَسَه (بس است)

وَسمَه( سرمه)، وَسِّمَه (بس است برایم)، وِسِّمَه (می خواستم)

     برخی کلماتی که با تکرار جمع بسته می شوند

 

تُک تُک: لب ها

چُش چُش: چشم ها

دَس دَس: دست ها

کَلِّه کَلَّه: سرها

گو گو: گاوها

گوش گوش: گوش ها

لِنگ لِنگ: پاها

لو لو: لب ها، کناره ها

لَوی لَوی: دیگ ها

میش میش: میش ها

واش واش: علف ها

وَر وَرَه: بره ها

وِنی وِنی: بینی ها، دماغ ها



برخی   واژه های    نزدیک    به    هم     در

 

گویش های میگون تهران و سعدی شیراز


فارسی

سعدی

میگونی

اَبرها را

اَبرارِ

اَبرارَ

از بر کردن

اَبَر کِردَن

اَبَر کُردَن

سربازی

اِجباری

اِجباری

خلط سینه

اَخَتُف

اَختُف

صمیمی

اُخت

اُخد

بی خودی

اَدَسی

اَقَصّی

فارسی

سعدی

میگونی

کفش

آرسی

اُرسی

رند

اَرقِه

اِرقَه

از تو

اَزِت

اَزَت

اسهال

اِسال

اِسال

استخوان

اُسِّخون

اُسِّخون

کفگیر

اَسُّم

اَسُّم

زشت است

اُفتَ

اُفتَ

آفتاب

اُفتُو

اِفتاب

کم ترین حد

اَقَلِ کَن

اَقَلِ کَن

اگر هم

اَگَرَم

اَگَرَم

بخت و اقبال

اَلّا بَختَکی

اَلّا بَختَکی

معطّل

اَلّاف

اَلّاف

سر و صدا

اَلَم شَنگِه

اَلَم شِنگَه

آتش

اَلُو

اَلوو

به جز

اَلُّوی

اِلّایُ

امشب

اِمشو

اَمِشو

امروز

اِمرو

اَمرو

امشب

اِمشُو

اَمِشو

آب

اُ

او

برهنه

اور

اور

پر کنده

اوریت

اوریت

افسار

اوسار

اوسال

آن شب

اوشو

اون شو

ملاغه

او گِردون

او گُردون

آبله

اولِه

اولَه

آبله مرغان

اولِه مُرغون

اولَه مُرغون

آن وقت ها

او وَختا

او وَختا

آن وقت تا حالا

او وَختالا

او وَختالا

این چیزها

ای چیا

ای چیا

سرگردان

اِیلون وِیلون

اِیلون وِیلون

ایمان

ایمون

ایمون

آیینه

اِینُه

آینَه

گاو

گُ

گو


 

     راهنمای فرهنگ: برای هجایای صحیح از حروف لاتین استفاده شده است.

 


برای صدای کوتاه  اَ (a)

برای صدای کوتاه اِ (e)

برای صدای کوتاه اُ ( o)

برای صدای بلند آ (ā)

برای صدای بلند ای (i )

برای صدای بلند او (u)

برای صدای چ (ch)

برای صدای خ (kh)

برای صدای ش (sh)

برای صدای ق (gh)

بدون ذکر منبع جایز نیست 

نظرات 2 + ارسال نظر
قاسم دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 21:31

درود بر مردم میگون وولاترو .هستند عزیزانی از این روستاها که به زبان و قومیت طبری افتخار می کنند ما مازنیها هم به شما افتخار می کنیم.

رویا فهیمی دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 10:58

معنی بلد گد در میگونی

با سلام و تشکر از دقت شما در کشف معانی کلماتی که دارید. در فرهنگ هر محدوده ای یک سری کلماتی بین افراد به ویژه جوانان رد و بدل می شود که برای شوخی، توهین، تمسخر، کنایه و از این قبیل موارد به کار می رود. برخی از آنها من درآوردی و شاید سابقه چندانی نداشته باشند. این مورد هم یکی از حرف های نامربوط و برای توهین و تمسخر به کار می رود. در گذشته برای اینکه طرف مقابل را عصبانی کنند و یا به شوخی جواب آری یا بله را بدهند از این واژه استفاده می کردند. البته چون معنای غیر اخلاقی دارد همه کس از این واژه استفاده نمی کردند. بل مخفف همان بله است و دگد به معنای سوراخت است که در مجموع همان بله به صورت توهین آمده است.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد