شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

جمعه روز خوبی بود...

کوهپیمایی

خیلی وقتها آدم یه چیزهایی داره و به اون نگاه نمی کنه. همش به فکر داراییهای مردمه .فلانی چی داره و فلانی چی نداره. اولین نعمتی که خدا به بعضی بندگان بی بصیرتش داده ، سلامتیه که اکثرا قدرش رو نمی دونن.زمانی به فکر سلامتی خودمون می افتیم که خدای ناخواسته یک بیماری گریبانگیر خودمون و کسانمون بشه. برای سلامتی که خدا بهمون داده باید خدا رو شکر کنیم. برای حفظ سلامتی باید از بدن خودمون به نحو احسن محافظت کنیم.بعضی وقتها آدم با یک سری کارهای ساده می تونه بدنش رو از بسیاری از بیماریها در امان نگه داره.مثلا راهپیمایی. هیچگونه هزینه ای نداره. یا کوهنوردی. حتما نباید قله دماوند و یا اورست رو فتح کنه. می تونه از نزدیکترین تپه و قله های کم ارتفاع محل سکونتش استفاده کنه.صبح جمعه بهترین فرصت برای یک کوهنوردی یکی دو ساعته است. سختیش به اونه که آدم از جاش نمی تونه بلند شه.این جمعه ما هم دلی به دریا زدیم با اصرار خانواده تونستیم از جا دل بکنیم و پس از نماز صبحگاهی روونه کوه بشیم.خرجی نداشت. یه فلاکس چای و یه سطل آش شیرازی و چند تا نون.کنار خونمون یه راهی داره که آدم اگه دلش بخواد یه راست آدمو به چاه مرتاض علی و گهواره دید و مزار شهدای گمنام می رسونه. ما هم همین کار رو کردیم. هوا هنوز روشن روشن نشده بود که راه افتادیم. پله پله، قدم به قدم ، آهسته و پیوسته،  تن و روح خودمون رو ارتفاع دادیم.صبح یک روز پاییزی. هوا نه چندان سرد و نه گرم بود.نسیم صبحگاهی صورتمان را نوازش می داد.هر چه ارتفاع می گرفتیم سعدی شیراز ما جلوه نابی پیدا می کرد.کاش در این ارتفاع محلی رو درست می کردند تا همگان بتوانند به راحتی آرامگاه رو یک جا ببینند. مثلا تله کابینی درست کنن که یک طرف به آرامگاه سعدی وصل بشه و یه طرف هم به دروازه قرآن برسه.تپه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم و رسیدیم به صد متری چاه مرتاض علی.توی یکی از این غارها بساط سفره رو پهن کرده و یه دل سیری صبحانه نوش جان کردیم.چه لذتی داشت.آفتاب هم با ما اوج گرفته بود.از دهنه غار بر آفتاب شهرک سعدی دیدنی بود.تا به حال بر آفتاب را اینگونه زیبا ندیده بودم.عکسی هم به یادگار گرفتیم.  

                                                                       

پس از بازدید از چاه به راهمان ادامه دادیم.خداوند به مسوولین شهری توفیق بدهد.جاده ای آسفالته تا چاه ایجاد کردند. بعضی از قسمتها با درختان و گلها فضا سازی شده بود که با دیدن آنها خستگی از تن آدم خارج می شود.

  

 در مسیرمان خواستیم در دعای ندبه ای که هر جمعه در کنار مزار شهدا برگزار می شد، شرکت کنیم، که متاسفانه یا برگزار نشد و یا اینکه ما دیر رسیدیم.بالاخره به گهواره  و پای مزار شهدای گمنام قرار گرفتیم و از سنگ نبشته استفاده و زیارت شهدا را قرائت کردیم. "

 

 

  

 

السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه السلام علیکم یا اصفیاالله و اودائه السلام علیکم یا انصار دین الله السلام علیکم یا انصار رسول الله السلام علیکم یا انصار امیر المومنین السلام علیکم یا انصار فاطمه سیده نساءالعالمین السلام علیکم یا انصار ابی محمد الحسن بن علی الولی زکی الناصح السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله بابی انتم و امی طبتم و طابت الارض التی انتم فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیا لیتنی کنت معکم فافوز معکم

برای شادی روح شهدا صلوات

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد