شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده
شهدای میگون

شهدای میگون

تجربه دیروز. استفاده امروز . و امید به آینده

نگاهی به قصران و رودبارقصران در آیینه‌ی تاریخ

بی مقدمه

  همان‌گونه که دکتر کریمان در کتاب کوهسران نگاشته‌اند: قصران معرب کلمه‌ی پارسی کوهسران است. این ناحیه‌ی بزرگ و کوهستانی در شمال جلگه‌ی ری بود که از دماوند تا طالقان و از ری باستان تا مرز مازندران محدود می‌شد. تهران که امروزه یکی از ابر شهرها محسوب می‌شود و پایتخت امروزی ایران است، روزگاری بخش کوچکی از قصران به شمار می‌رفت. قصران هم یکی از بخش‌های ری بود که به دو بخش قصران درونی (شامل تمامی لواسانات و تمامی رودبارقصران امروزی) و قصران بیرونی (شامل تمامی محدوده‌ی تهران به جز لواسانات و رودبارقصران و شهر ری) تقسیم می‌شد. قلعه‌ی امامه و قلعه‌ی استوار میگون روزگاری مرکز سیاسی و محل سکونت حاکمان و قلعه دختر (آتشگاه) مرکز مذهبی قصران بود.

     در گذشته به بخش‌های امروزی و یا ولایت رستاق می‌گفتند که قصران هم یکی از رستاق‌های زیرمجموعه‌ی حاکمان قبلی بود.

     در نوشتار حاکمان، ادبا، وزرا و مورخین عهد قدیم لفظ قصران درونی بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفت. در میان عامه‌ی مردم و بومیان پهنه‌ی ری بیشتر از لفظ لواسان و لواسانات که نامی ریشه دار از زبان پهلوی است، به جای قصران درونی که واژه‌ای معرب است استفاده می‌شد که همچنان با این نام خوانده می‌شود. به نظر می‌رسد تعریب قصران در عهد خلیفه محمد مهدی عباسی صورت گرفته باشد. وی شهر ری را از نو بساخت و از آن تاریخ تغییراتی در نام‌ها و اسامی رستاق‌های ری ایجاد شد.

 اصطخری در المسالک و الممالک در ذکر ری نوشته ‌است: «از شهرستان‌های آن قصران درونی و بیرونی و بهزان و السن و بسا و دماوند و کها و مرکوی است.»

     ابن حوقل در صوره الارض آورده ‌است: «از رستاق‌های معروف آن (ری) قصران داخل و قصران خارج و بهنان و شبر (السن) و پشاویه و دماوند و رستاق قوسین و جز اینها است.»

     مقدسی در احسن التقاسیم ذکر کرده ‌است: «از رساتیق قوسین، قصران داخل، قصران خارج، سُر، بهزان، فرج، جنی (جی)، سیرا و فیروز بهرام است.»

     اعتماد السلطنه در مرآت البلدان در ذکر محله جائیج شهر لواسان آورده ‌است: «... از آثار و علائم خرابه‌ها معلوم می‌گردد که جائیج شهر کوچک یا قصبه‌ی بزرگی بوده و اعظم قرا و آبادی‌های قصران علیا که لواسان حالیه باشد محسوب می‌شد»

     در معجم البلدان آمده ‌است: «قصران داخل نام ناحیه‌ای است بزرگ در اطراف ری و دارای قلعه محکمی است و بیشتر میوه‌جات ری از آنجاست. جماعتی از دانشمندان و محدثان بدان منسوبند».

     قصران در ادوار مختلف تاریخ، زمانی جزء ری و در دوره‌ای به طبرستان تعلّق می­یافت، از این جهت تاریخ قصران داخل با تاریخ طبرستان سخت آمیخته است.

     دونالد ویلبر در کتاب ایران گذشته و حال معتقد است. «آغاز مهاجرت قوم آریا در حدود 1500 سال پیش از میلاد بود.»

     جیمس هنری برستد نیز در کتاب روزگار باستانی می‌نویسد: «مهاجرت آریاها را حدود 1800 سال قبل از میلاد احتمال داده است.»

     بدون شک ورود قوم آریا به ‌نقاط کوهستانی قصران داخل مانند: رودبار‌قصران، لار، لواسان و دماوند که دارای کوه­های صعب‌العبور دارد، آسان صورت نگرفته است و حوادث خونین و دردناک فراوانی در طی زمانی دراز با تپورها و آمردهای بومی آنجا همراه داشته است.

     ساکنان بومی مازندران مردم غیر آریایی بودند و با نیاکان ایرانی‌ها تفاوت داشتند. در قسمت کوهستانی این ناحیه که حدّ شمالی قصران داخل را نیز در بردارد تپوری‌ها سکنی داشتند.

     قرابت زبان و هم‌‌گونی گویش در مناطق فیروزکوه، دماوند، قصران، طالقان، گیلان، مازندران و طالش واقعیتی آشکار و عینی است. اگر برای تقویّت فرضیه، ریشه­ی مشترک نژادی و جغرافیایی جای تأمل و تحقیق وجود دارد، در ارتباط با عامل و عنصر «زبان مشترک» به ‌عنوان یکی از پایه‌های اساسی هویت تاریخی و فرهنگی این مناطق جای تردیدی نمی‌ماند. مطالعه‌ی ویژگی‌ها و مبانی مشترک فرهنگ ‌شناسی و خرده فرهنگ‌های محلّی در مناطق قصران، طالقان، الموت، کجور، طالش و برخی مناطق مازندران، عمده‌ترین منبع برای درک تاریخ مشترک این مناطق محسوب می‌شود. یعنی فرهنگ ‌شناسی، کلید گشایش بخش مهمی از ناشناخته‌های تاریخ قصران خواهد بود. آنچه مسلم است؛ قبل از ورود آریاها، اقوام بومی مناطق گیل، دیلم و طبرستان علی‌الخصوص تپورها راه پیشروی آریاها را بدان حدود بستند. نام طبرستان به‌ مناسبت نام همین قوم تپورستان شده است. کلمه «تپور» یا «تابور» به زبان کلدانی و عبری به‌ معنی کوه است. مرعشی در تاریخ طبرستان می‌گوید: به زبان طبری، «طبر» کوه را گویند.

     قوم تپور تا چند قرن پس از رواج آیین زرتشت در میان قوم آریا همچنان به کیش باستانی خویش یعنی پرستش پروردگاران باطل و دیوها باقی بودند.

     استاد پورداوود در این مورد می‌نویسد: «از خود اوستا چنان بر می­آید که در عهد تدوین کتب مقدس هنوز اهالی مازندران و گیلان یا قسمتی از آنان به‌ همان کیش قدیم آریایی باقی بودند و به گروهی از پروردگاران یا دیوها اعتقاد داشتند. در اوستا غالباً از دیوهای مازندران (مازن) و دروغ پرستان دیلم و گیلان (ورنه) سخن رفته است. مزدیسنا نقطه­ی مقابل دیویسنا است که به ‌معنی پرستندگان پروردگار باطل و یا آن دین غیر ایرانی است.»

     ... «در سال 1340 در نزدیکی ایگل و متعاقب آن از روستاهای آهار رودبار­قصران ظروفی سفالین به‌ همراه آثاری دیگر به ‌دست آمد که به مردم حدود سه هزار سال پیش این منطقه تعلّق دارد. در باب انواع وسایل و لوازم زندگی کشف شده در این منطقه، از قبیل ظروف عادی و تشریفاتی غذا و آب و کوزه‌های شراب و پیاله‌های سفالین آن، سلاح‌های جنگی، اسباب آرایش چون آینه و سرمه‌دان و زینت‌آلات چون گردنبند و گوشواره و دست بند و نظیر این‌ها اطلاعات مفیدی به ‌دست می‌دهد. مجموعه­ی این آداب و رسوم نشان می‌دهد که در سه هزار سال قبل، آیین زرتشت هنوز در این حدود رواج نیافته بود. دفن اموات در قبور ایگل مربوط به آریایی‌های آن عهد و آیین مغان است...

    ... نژاد هند و اروپایی هرگز بر این عقیده نبودند که آدمی پس از حیات چند روزه­ی این عالم، یک‌باره نابود گشته و از مزایای هستی محروم ‌ماند، مردم قدیم چنان به حیات انسان در زیر خاک معتقد بودند که همیشه اشیایی مانند البسه، ظروف، آلات حرب و غیره را چون مورد احتیاج مردگان می‌پنداشتند با آنان به خاک می‌سپردند.» (منبع: پازوکی طرودی؛ ناصر؛ آثار تاریخی شمیران ؛ج۱ ؛ نشر اداره کل میراث فرهنگی استان تهران)

     مرعشی در تاریخ طبرستان نوشته ‌است: «تابعان چلاوی بدکردار که فرزندان ایشان را برداشته و به هزیمت تمام آورده کشتند و از ولایت مازندران بیرون رفتند بالضروره روی به ولایت قصران نهادند و به ملوک استندار پناه جستند چون ملوک گاوباره نظر را بر اصالت خود کردند و دانستند که اطفال را در جرایم پدران و بدکاری ایشان دخلی نیست، قریه هنزک و سینک را بدیشان مسلم داشتند، چون بهار درآمد و هوا گرم شد و وجه معاش ایشان بدان تمشی نمی‌شد، نورالدین نامی که از ملازمان پدر ایشان بود آنها را با جمعی از موافقان ایشان برداشته روی به شیراز نهادند.»

     میر سید ظهیر الدین مرعشی در جایی دیگر در تاریخ طبرستان و رویان و مازندران در ذیل شرح خروج الثائر باللّه علوی گفت: «علی کامه را در طبرستان نایب خود گردانید و خود به عراق رفت. علی کامه در قصران به کنار جاجرود قصر بنیاد کرد و آنجا می‌بود. الحال آن وادی را کوشک دشت می‌خوانند و تلی که آنجاست قصر علی کامه بوده ‌است.»

     مرحوم دکتر حسین کریمان نگارنده کتاب قصران (کوهسران) در ذکر حد شرقی قصران می‌نویسد: «علی کامه‌ی دیلمی که از سرداران صحنه‌ی سیاست به عهد آل بویه بود و فخر الدوله به سال ۳۷۳ هجری او را از میان برداشت، در قصران برای خویش کاخی پی افکند و بعدها آن محل را کوشک دشت گفتند و کوشک دشت امروز شهر لواسان را گویند.»

     در نزهه القلوب آمده: «رودبار‌قصران نیز از توابع ری است و در عهد غازان خان به ولایت رستمدار تعلق گرفته ‌است.»

     ظهیرالدین مرعشی در تاریخ طبرستان در ذکر بنیانگذار مسجد جامع کهنه‌ی آمل که مسجد طشته زنان می‌گفتند ذکر کرده‌است: «آنچه به صحت مقرون است، آنست که شخصی مالکی مذهب آن مسجد را ساخته ‌است و نبیره‌های بانی آن بنا هنوز در لار قصران می‌باشند»

     اولیاالله آملی در تاریخ رویان در ذکر واقعه امیر مسعود سربدار نوشته‌است: «. امیر مسعود از آنجا به ضرورت مراجعت کرده، بی توقف روی به حد مازندران نهاد و با پادشاه طغاتیمور جنگ پیوست و طغاتیمور از آنجا گریخته، تابستان به لار قصران پناه برد».

     به گزارش اسفندیار، «مازندران را در اصل«موز اندرون» می­گفتند، یعنی« ولایت درون موز» و موز نام کوهی بوده است که از حد گیلان تا تالار ‌قصران و جاجرم کشیده بوده است. » (ابن اسفندیار، ص 56) (منبع: تاریخ مازندران، اسماعیل مهجوری، ص 29)

     «درباره­ی نام مازندران مورخان اسلامی به ویژه تبرستانی، داستان‌هایی که بیشتر آنها به افسانه شبیه است نقل کرده‌اند. پاره­ای آن را محدّث دانسته­اند و برخی برای فراوانی درخت «مازو» و بعضی برای دیواری که مانند دیوار چین به فرمان اسپهبد مازیار آخرین پادشاه از خاندان قارن‌وندی در سراسر مازندران کشیده شد و یا به نام کوه موز که از گیلان تا جاجرم و از طرفی تا لار و قصران دامنه دارد، آن را به نام مازو و مازیار«موز اندر آن» نامیده اند. » (منبع: همو، ص 27 تا 28)

     «ظهیرالدین می­گوید که شاه غازی رستم بن علی بن شهریار(سده ششم هجری) از «گیل و دیلم و رویان و لاریجان و مازندران و کبود جامه و استر­آباد و قصران» سی هزار سپاهی گرد کرد و رو به دهستان تاخت و با غزان جنگید».( ظهیرالدین، ص 42) (منبع: تاریخ مازندران . اسماعیل مهجوری. ص 29)

     «... در همین هنگام حسین بن زید به دیدار برادر تا «شلمبه» دماوند آمد و در آنجا 23 روز درنگ کرد. بزرگان قصران و لاریجان به پیشواز او رفتند.» (منبع: دوران حسن بن زید 250 تا 270 ه)

     «پادشاه سلجوقی به عباس، والی ری فرمان داد که قسمتی از متصرّفات اسپهبد را باز گیرد. عباس با سپاه ری و ساوه و قصران و دماوند و خوار و سمنان به آمل رفت و چزیک رویان و لاریجان و کلار و شلاب را به مامیتر فرستاد و برای اسپهبد پیام داد که جوی خراسان مرز اوست ... » (منبع: تاریخ ابن اسفندیار مجلد 2 ص 71 72)

     «چندی نگذشت که اسپهبد از گیل و دیلم و رویان و لاریجان و کبود جامه و ایتاق و شور یلداشت و کولا و دماوند و قصران و قزوین سی هزار و اندی جانباز فراهم کرد و به راه افتاد. » (منبع: عتبه الکتبه، مجموعه مراسلات دیوان سلطان سنجر / به قلم موید الدوله منتخب الدین بدیع اتابک الجوینی به اهتمام / علامه فقید قزوینی و عباس اقبال تاریخ چاپ اول مرداد 1329)

     «اسپهبد علاء‌الدوله هنگامی که لاریجان را گرفت، مردم قصران نیز به او گرویدند و به مهر و نوازش او خشنود شدند. شرف‌الملوک حسن باوند، قارن پسر ابوالقاسم باوند را درفش داد و به قصران فرستاد و پس از مرگ او شهردار لفور را به جای او گماشت.

     در تاریخ طبرستان آمده‌ است: «... دژبان دژ طبرک مردی بود قزوینی که از بخشش­های اسپهبد بهره­ها برده بود. مرتضی عزّالدین او را واداشت که دژ را به گماشتگان اسپهبد واگذارد، ولی کسی به نام عماد وزان رای او را برگردانید که پادشاه مازندران مذهب امامّیه دارد و رافضی است. اگر چنین کنی روز قیامت به خدا و پیغمبر چه خواهی گفت؟ همین عماد وزان با لشکری از قتیبه به دامنه­ی دژ امامه‌ی قصران رفت و گماشته­ی اسپهبد را از آنجا بیرون کرد و دژ را به فرمانروای قصران به نام عادل سپرد. اسپهبد چون آگاه شد بدان سوی لشکر برد و دژ را گرفت و عادل را با زن و فرزندان و نزدیکان بکشت و پوست سر خودش را به کاه انباشت و تا یک سال در قصران آویخت ...

     ... امیر علی کاون در آن رزم به خون غلتید و برادرش طغا تیمور نیز در جنگ دیگری که کنار رود اترک روی داد به مازندران گریخت و در کوهستان رودبار و لار و قصران پنهان شد ...

     چون به عهد خلافت امیر المومنین علی (ع) رسید، مالک اشتر از جمله نزدیکان و اصحاب اسرار علی(ع) بود ... و لشکر اسلام را پروای تبرستان نبود ... امّا مسجدی که در شهر آمل در محلّه­ی چلاوه سر (منظور دروازه­ی شهر چلاوه سوادکوه است، مانند دروازه­ی ساری و بابلسر) برابر کوچه‌ی سماکی نهاده است و مسجد و مناره مالک اشتر می­گویند بدان نسبت به مالک می­کنند که آن جماعت مالکیّه که به امامت مالک اشتر قایلند، بنا نهاده­اند و ایشان خود را متشیعه شمردند و آن قوم هنوز باقی­اند. اصل ایشان از لار حوالی قصران است (قصران الداخل و قصران الخارج ... و هما{ در اصل: هی} ناحیتان کبیرتان بالزی فی جبالها فیها حصن مانع یمتنع علی ولاه الری... و اکثر فواکه الری من نواحیه و نیسب الیه ابوالعباس احمد بن الحسین بن ابی القاسم بن بابا القصرانی الا ذونی من اهل القصران الخارج و اذون من قراها و کان شیخا من مشایخ الزیدیه ... » (منبع: معجم البلادان، جلد 4 ص 353)

    «گویند: عبدالله بن مالک بستگی نزدیک به مالک اشتر داشت و در قصران (شمیرانات و لواسانات) گروه بسیاری معروف به مالکیه از پیروان او بودند که هر سال به آمل مازندران آمده نذورات و هدایایی به پیشوایان طریقه خود می­دادند و مالکه­ی دشت آمل به نام این گروه مردم است که خانگاه و بناهایی در آن بنا نموده بودند. » (منبع: همو، ص 141

  «در همین روز بود که در ساری به داعی خبر رسید که برادرش حسین بن زید از ری به شلمبه دماوند رسید و بسیاری از بزرگان لار و لارجان و قصران (شمیرانات و لواسانات) به نزد او شتافتند و سر اطاعت فرود آوردند که از آن ویژه محمّد بن میکال است. حسین بیست و سه روز در شلمبه بود و سپس به سمت ساری روانه شد. » (منبع: همو، ص 558)

    « ... مردم قصران درون و بیرون جمله به خدمت ملک شهید [اصفهبد حسن بن رستم، از فرقه­ی ثانیه­ی باوندیه] آمدند ...» (منبع: ری باستان. دکتر حسین کریمان. قسم سوم ص 111 س 22)

    « ... قشتم از آنجا کوچ کرد و به ناگریز از توجی بگذشت و به خراسان رفت. بعد از مدتی سلطان عباس را که والی ری بود با تمامی لشکر خراسان و ری و دماوند و قصران و رویان و لارجان و کلاربه مازندران به سر شاه غازی رستم فرستاد.» (منبع: تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، مرعشی. ص 39)

     «در ری قریه­ای است به نام قصران: قصران داخل و قصران خارج دو ناحیه بزرگ در ری می‌باشند که شامل کوه­های بسیار بلند و مرتفع است و چنان چه مردم آن از فرستادن خراج برای شاه خودداری کنند، نسبت به آنها کاری نمی­تواند بکند. در عین حال نزد فرمانروای ری همیشه وثیقه‌هایی دارند. در آنجا دژ مستحکمی هست که اولیای حکومت به آن راه ندارند تا چه رسد به دیگران).» (منبع: سفرنامه ابودلف. ص 75)

      «قصران شاید هم در حوزه رودخانه‌ی جاجرود بوده است. علی ‌بن‌کامه نایب اسپهبد شهریار ‌بن شروین‌ بن‌ رستم قلعه­ای در قصران در کنار جاجرود ساخت. آن جلگه در نتیجه به کوشک دشت معروف گردید و خرابه­هایی که در آنجا تا پنج قرن پس از آن وجود داشته خرابه­های قلعه­ی علی ‌بن ‌کامد بود. (منبع: مازندران و استرآباد، ه . ل . رابینو، ترجمه: وحید مازندرانی، ص 205)

   «امروزه لار و لارجان را به غلط لاریجان خوانند. مورخان اسلامی راه میان لار و لارجان را با آمل دو روز راه (دو مرحله) آورده‌اند و پایان خاک لار و لارجان را آغاز خاک قصران (شمیران و لواسانات) دانسته اند ... » (منبع: همو، اردشیر بزرگ، ص 5)

    «قصران را دو بخش است. قصران بیرونی و درونی 1 قصران بیرونی (شمیرانات) که دروازه­ی ری بوده و تجریش(طجرشت)، ونک، کن، سولقان، اذون و دزاه 2 قصران درونی (لواسانات) نام ناحیه­ی کوهستانی است و آبادانی­های آن داخل درّه­های فرعی جاجرود است. از خاور به لارجان و دماوند، از شمال به رویان(تبرستان باختری) و لار، از غرب به تالیکان(طالقان) و جنوب به قصران بیرونی و دهات آن عبارت است از: ایگل ، اوشان، آهار، آب نیک، انبامه (امامه)، حاجی آباد، دربندسر، روده (رودک)، زایگان (زاگون)، شمشک، فشم، کلوگان (کلیگون)، گرم آب در، لالان و میگون»(منبع: منوچهر ستوده قصران ری)

     رودبارقصران در اصل رودبار است. برای این که با رودبار منجیل و غیره اشتباه نشود به آن رودبارقصران گفته شد. با این حساب می‌توان تمامی نواحی قصران درونی و بیرونی را به قصران نسبت داد. مانند: لواسان قصران بومهن قصران، جاجرود قصران و الی آخر به این صورت رودبارقصران شامل تمامی پهنه‌های قصران تاریخی نخواهد شد. محمدحسن خان صنیع الدوله از بزرگان عصر ناصری و دربار قاجار در خصوص حدود قصران علیا در کتاب مرآت البلدان می‌نویسد: «قصران علیا همین لواسانات را می‌گویند که از گردنه قوچک طرف شمال جلگه تهران که شخص سرازیر شد از رودخانه جاجرود عبور نموده سمت شمال این رودخانه اول بلوک لواسانست که به دو لواسان تقسیم شده: لواسان بزرگ و لواسان کوچک و این لواسانات را حالا هم قصران علیا (درونی) می‌گویند.».

     «بخش­های بزرگ تاریخی تبرستان باستانی در آغاز اسلام عبارت بودند از: رویان، رستمدار، مازندران، فرشوادگر (غارنکوه دوره­ی اسلامی) پیروز­کوه، قصران (شمیرانات، لواسانات و دنباوند(‌دماوند) که هر یک فرمانروایی جداگانه داشته و برخی از آنها مانند دماوند در آغاز اسلام و مازندران در سده دوم و فرشوادگر (بخش سوادکوه) در سده سوم به دست خلفای راشدین و عباسی منقرض و پاره­ای مانند گذشته در دست فرمانروایان بومی بود و یک جور خود آزادی داشتند که در آینده یعنی در سده یازدهم اسلامی به دست شاهان صفویه منقرض و بعضی از آنها در سده­ی اخیر به مقتضیّات سیاسی و تقسیمات کشوری از تبرستان جدا و پیوست شهرستان‌های همسایه شده است که از آن ویژه می­باشند: فیروزکوه، قصران و دماوند که در شکم استان یکم (شهرستان تهران) و بخش جنوبی رویان (رودبار محمّد ‌زمان ‌خانی و تالیکان (طالقان) در شکم شهرستان‌های قزوین جای گرفت.» (منیع: تاریخ طبرستان، اردشیر بزرگ ص 9 پس از اسلام)

                                                                                                                                              سعید فهندژی سعدی

نظرات 1 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 http://kalamenuor.mihanblog.com/

سلام
وب زیبای داری
اپت رو خوندم فوق العاده بود موفق باشی
یک شبی مجنون نمازش راشکست
بی وضودر کوچه ی لیلی نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یارب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلی تو؛من نیستم
گفت ای دیوانه ؛لیلی یت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودمو نشناختی
منتظر حضور گرمتان هستم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد