ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شهید علیاکبرسالارکیا در سال 1342 از یک خانوادهی مذهبی در میگون از توابع رودبارقصران تهران بدنیا آمد. پدر ایشان حاج زین العابدین سالارکیا که از اعضای بسیج گروه حبیب بن مظاهر میگون بود، فردی مومن، معتقد، و با انگیزه بود. تکیه کلام این پدر بزرگوار صلواتهای پی در پی ایشان بود که همواره در هر جمعی عطرآگین میشد. شغل ایشان کشاورزی بود که با تلاش و کار طاقت فرسا، لقمهی حلال بر سر سفره مینشاند. شهید علی اکبر سالارکیا در یک چنین خانوادهای بدنیا آمد. دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان را در مدارس میگون گذراند. ایشان با شروع جنگ تحمیلی به خدمت سربازی رفت. در همین لباس مقدّس بود که به جبهه اعزام شد. بالاخره در تاریخ 14/12/61 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. پیکر آن شهید گرانقدر را به میگون انتقال دادند و با اجرای مراسم تشییع با شکوهی، بالاخره در جوار امامزاده سیّد میرسلیم (ع) به خاک سپرده شد و آرام گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
شهید بهروز گشتاسب میگونی
شهید بهروز گشتاسب میگونی فرزند علی به تاریخ 1346 در یک خانوادهی مومن و مذهبی در میگون پا به عرصهی گیتی نهاد. شخصی بسیار مهربان، دوست داشتنی، باوقار و به اعتقاداتش پایبند بود. مادرش میگفت: شهید تمامی واجبات و حتی مستحبّاتش را تا آن جایی که مقدور بود انجام میداد. تا آخرین روز حیاتش هیچگونه نماز و روزه ای بدهکار نبود. تحصیلات خودش را تا سطح دیپلم در مدارس میگون گذراند. در سال 1365 به خدمت سربازی فرا خوانده شد. حدود 11 ماه در پاسگاه مرزی تایباد بین ایران و افغانستان مشغول خدمت بود. بعد از آن به صورت داوطلبانه به ارومیه اعزام شد. در همان زمان پدر گرامیاش دار فانی را وداع گفت و درست 10 روز بعد از مرگ پدر، بهروز گشتاسب میگونی هم به درجهی رفیع شهادت نائل گردید. پیکر پاک این شهید در تاریخ 2/6/66 بعد از تشییع در جوار آرامگاه امامزاده سید میرسلیم (ع) به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیت نامهی شهید بهروز گشتاسب میگونی: امیدوارم که انقلاب ما به دولت حضرت مهدی (عج) متّصل گردد. انشاءالله امام (ره) جاوید میماند و انقلاب را به سرتاسر گیتی صادر میکند.
شهید نجی (ولی ا...) ایوب میگونی
شهید نجی (ولی ا...) ایوب میگونی به تاریخ 1328 در یک خانوادهی بسیار مومن و مذهبی در میگون چشم به جهان گشود. قبل از انقلاب همواره در کنار روحانیون بود و خط و مشی سیاسی و مذهبی را از آنان دریافت میکرد. بعد از انقلاب در تشکیل انجمن اسلامی و بسیج میگون زحمات زیادی کشید. یکی از انقلابیون بسیار فعّال، کوشا و در خط امام و ولایت فقیه بود. در تمامی تظاهرات و راهپیماییهایی که در میگون، رودبارقصران و تهران برگزار میشد، شرکت میکرد.
زمانی که صدام حسین بعثی به کشور ما حمله کرد، همواره در کنار رزمندگان اسلام بود و حضور فعّالی در جبهههای نبرد حق بر علیه باطل داشت. وقتی منافقان کوردل در عملیّات مرصاد به کشور ما هجوم آوردند، شهید بزرگوار ولی ا.. ایوب میگونی احساس مسوولیت کرد. در همان زمان سردار سید خلیل میراسماعیلی که فرماندهی گردان اعزامی وزارت سپاه (وزارت دفاع فعلی) را بر عهده داشت عازم جبههی اسلام آباد غرب بود. شهید بزرگوار ولی ا... ایوب میگونی همراه با برادر ابراهیم کیارستمی و تنی چند از رزمندگان منطقه با این گروه اعزامی همراه شدند. رزمندگان اسلام موفّق شدند دشمنان انقلاب را از منطقهی باختران (کرند)، دشت ماهی و پاتاق به عقب برانند. شهید ایوب میگونی همراه با سردار سید خلیل میراسماعیلی و برادر ابراهیم کیارستمی و تعداد 6 نفر دیگر از رزمندگان برای شناسایی منطقهی پاتاق عازم محل مورد نظر شدند. ساعتی از شناسایی این گروه 9 نفره نگذشته بود که دو دستگاه هواپیمای ملخ دار عراقی با تیربارهای کالیبر 50 به سمت این گروه حمله کردند و آتش تیربارهای خود را بر سر این آنان ریختند. نتیجهی این بمباران و تیرهای شلیک شده از گلولهی هواپیماهای عراقی باعث شد تا تنی چند از رزمندگان از جمله برادر سید خلیل میراسماعیلی و برادر ابراهیم کیارستمی مجروح و شهیدان مرتضی کماسایی و ولی ا... ایوب میگونی به درجهی رفیع شهادت نائل آیند. پس از چند روز جنازهی شهید ایوب میگونی به میگون منتقل شد و با یک تشییع باشکوه در جوار مرقد مطهّر امامزاده سید میرسلیم (ع) به خاک سپرده شد.
شهید سید باقر میراسماعیلی
شهید سید باقر میراسماعیلی فرزند سید عقیل در سال 1345 در یک خانوادهی مومن و مذهبی در میگون دیده به جهان گشود. شخصی بسیار رئوف، مهربان و دوست داشتنی بود. از دوران نوجوانی روحیهی بسیار معنوی و مذهبی داشت. در ابتدای انقلاب در تمامی راهپیمایی و تظاهرات شرکت میکرد. گاهی در دستجات عزاداری هم نوحه خوانی میکرد. این نوحهی ایشان فراموش شدنی نیست؛ در میان جمع عزاداران حسینی میایستاد و با صدای بلند میگفت: قال رسول الله نور عینی، حسین منی انا من حسینی. از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین.
با شروع جنگ تحمیلی و در سن 17 سالگی برای همراهی با دیگر رزمندگان اسلام به جبهه اعزام میشود. از جمله افرادی بود که مسائل مادی برایش مهم نبود و در ایام مبارزه بر علیه بعثیها به عنوان داوطلب در لشکر 27 محمّد رسول الله (ص) و گردان عمّار حضور داشت و در اکثر عملیّاتها هم شرکت میکرد. از جمله در عملیّات کربلای 5 در شلمچه و والفجر 8 که منجر به تسلیم فاو شده بود. در عملیّات والفجر 8 به عنوان غوّاص عرض اروند رود را در طول عملیّات به حالت شنا عبور کرد. در روز دوم عملیّات پس از تصرّف منطقهی فاو، دست راست ایشان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد. اصابت تیر مستقیم به دستش، منجر میشود که رگهای متّصل به پنجهها قطع شود و مدّتی توان حرکت دادن پنجهها را نداشت.
در عملیّات کربلای 5 که طولانی ترین عملیّاتها هم محسوب میشد، ایشان در گردان عمّار به عنوان تیربارچی حضور داشت و نقش مهمی را در عملیّات ایفا کرد. در منطقهی شلمچه و در کانال ماهی و سه راهی مک ساعتها با عراقیها درگیر شدند. متاسّفانه تانکهای عراقی و نیروهای پیادهی عراق با یک برنامه ریزی قبلی به صورت پاتک اقدام به حمله کردند. این عملیّات همانند کربلای 4 شده بود. شهید سید باقر همراه با 8 نفر از رزمندگان داوطلب با تبربار محور اولیهی جبهه را گلوله باران کردند تا مانعی برای پیشروی عراقیها بشوند و نیروهای خودی بتوانند در زمان کم از منطقه عقب نشینی کنند. همین عملیّات موجب شد تا کسی نحوهی شهادت سید باقر میراسماعیلی را مشاهده نکند. بعد از عملیّات کربلای 5 که حدود 13 سال گذشته بود، آثاری از این شهید دیده نشد و به عنوان مفقودالاثر باقی ماند. بالاخره تیم تجسّس جنازهی این شهید و تعدادی از شهدای گرانقدر دیگر را پیدا کردند و به خانواده اطلاع دادند. بعد از دریافت پیکر پاک این شهید بزرگوار و با تشییع باشکوهی که به عمل آمد، در جایگاه ابدی به خاک سپرده شد.
فرازی از وصیّت نامه شهید سید باقر میراسماعیلی: از امّت حزب الله میخواهم که راه انقلاب را ادامه بدهند و امام را تنها نگذارند. هرگاه پرچمی ار دست رزمندهای افتاد، بردارند و راهش را ادامه بدهند.